اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#تیر_هجران
کعبهی اهل نظر جز حرم روی تو نیست
قبلهی پاکدلان، جز خم ابروی تو نیست
دل وضو ساخته با خون جگر بهر نماز
مسجد و قبلهی او جز حرم روی تو نیست
باغ رضوان به صفابخشی حسنت نبوَد
مُشک تاتار، به جانپروری بوی تو نیست
قصّهی کوثر و ، وصف شرف آب بقا
جز اشارت به لب لعل سخنگوی تو نیست
آن همه ناز که در نرگس شهلاست عیان
ذرّهای از اثر نرگس جادوی تو نیست
دم جانبخش مسیحا و عصای موسیٰ
شمّهای از نفس و اژدر گیسوی تو نیست
شرح والشمس بوَد آیتی از روی مَهت
سورهی لیل بجز وصف سیه موی تو نیست
آیهی "نصر من الله که بود مژدهی فتح
مژدهی فتح قریبش بجز از سوی تو نیست
ز انتظار تو شها دیده ز دید افتاده است
توتیایش بجز از خاکِ سرِ کوی تو نیست
پرده از چهره فکن دل ز فراقت شده خون
ز وفا رخ بنما چونکه جفا خوی تو نیست
تیر هجران تو مجروح نموده دل ما
مرهمش جز کرم و رحمت دلجوی تو نیست
(شمس قم) گفت به عشق تو بسی مدح و ثنا
کس چو من در ره وصل تو ثناگوی تو نیست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمّ عَجِّلْ لِوَلٖیّكَ الْفَرَج)
#علو_کبریا
همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی
بدهی صفا دلم را ، که تو مظهر صفایی
به سرای دل قدم نِه که ز عشق گشته بنیان
به در آی بی تأمل، که تو شمع این سرایی
دل ما مریض عشقت! شده با امید وصلت
که طبیبسان به گیتی ز شفا دری گشایی
به گدایی تو شاها ، همه افتخار دارند
که جهان گدای عشقت، تو یگانه پادشایی
تویی آن امیر عادل، به حکومت جهانی
که به زیر پای عدلت سر ظالمان بسایی
مَه عارضت رهاند چو کلیم را ز ظلمت
که به طور عدل یزدان تو شهاب روشنایی
شب تیرهٔ زمان را به فروغ فضل و عرفان
بنما چو روز روشن که تو ماه حق نمایی
ملکوت عاشقان را تو سپهر پایداری
جبروت عارفان را ، تو علوّ کبریایی
دل ما بجز تو با کس، نکند چو همنشینی
قدمی به چشم ما نِه! که تو همنشین مایی
همه دم نوای محزون، بدهم ز نای بیرون
بوَد اشک دیدهام خون، ز چه از برم جُدایی
بنما قیام زیرا ، همگان در انتظاریم
بفِکن نقاب و بازآ ، که چراغ رهنمایی
تویی آیت حقیقت، شَه کشور طریقت
تو سحاب لطف و رحمت تو نشانهٔ خدایی
ز رَهِ کرم عطا کن تو به سائلین کویت
ز دراهِم ولایت، که تو مظهر ولایی
به امید وصل رویت بسرود (شمس قمّی)
همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#بهار_رحمت
شد بهار رحمت و گل ، وارد بازار شد
طرْف بستان و چمن خرّم ز لطف یار شد
صحن گلشن شد مزین از گل و سرو و سمن
دامن صحرا منَقّش از گل و اشجار شد
یک طرف شمشاد ، قد افراشته اندر چمن
یک طرف سروِ چمان با ناز ، خوش رفتار شد
فرش بستان چون حریری سبز پر نقش و نگار
از شقایق ، وز گل نیلوفر و گلنار شد
ژاله بر لاله چو مِی اندر پیاله جلوه گر
نرگسش مِی نوش و بلبل ساقی گلزار شد
شانه بر زلف بنفشه میزند باد صبا
بهر آرایش ورا مشاطهای عیّار شد
سوسن از شوق وصال عندلیب نغمه ساز
گوئیا با دَه زبان ، مستانه در گفتار شد
نرگس شهلا خمارآلوده بنشسته به ناز
وز نگاه و راحه ، رشک آهوی تاتار شد
ساحت باغ و چمن شد حسرت خلد برین
صورت گلزار، چون یاری پری رخسار شد
این همه جشن نشاط انگیز و این بزم سرور
از طفیل صانع کل ، حضرت دادار شد
بارالها میشود بر گوش جان آید ندا ؟:
یوسف کنعانِ رحمت ، وارد بازار شد
خسروی مولود گشتم امروز کز مجد و وقار
شاد و خشنود از ورودش خالق دادار شد
نیمهی شعبان بوَد کز یُمن لطف سرمدی
مولد مسعود سبط احمد مختار شد
هست میلاد ولیّ ِ عصر امام منتظَر
قائم آل عبا کاو غائب از انظار شد
هادی المهدی امام عصر شاه جن و انس
کش امامت بر جهان از ثابت و سیار شد
نور چشم عسکری سبط نبی پور ولی
کز طفیلش کاخ عرش آسای دین سُتوار شد
آن همایون پادشاه کشور دین و خرد
کاروان راه حق را رهبر و سالار شد
آخرین استارهی منظومهی شمسی دین
در سپهر شرع احمد ، مطلع انوار شد
مکتب اسلام در معنی بدی چون دایره
فضل آن شاهش بهسان نقطهی پرگار شد
ساقی میخانهی وحدت فرا آمد به ناز
کز می ایمان و عدلش عالمی هشیار شد
گو عزیز مصر دین را محترم بشمار وقت
یوسف کنعان رحمت وارد بازار شد
گرچه پنهان است و ناپیدا ولی از راه دل
جلوهگر در چشم ایمانِ اولوالابصار شد
خسروا برخیز و برکش تیغ عدل و انتقام
زآنکه دین حق ، ذلیل از کینهی کفّار شد
باغبانا همتی فرما که از جور خزان
گلشن دین، مأمن زاغان ناهنجار شد
العجل! ای شهسوار عرصهی عدل و صفا
دفع آنان کن که بیداد ستمشان کار شد
پادشاها بر کَن از بُن ریشهی کاخ ستم
سرنگون کُن پرچم هر کو ستم کردار شد
ای طبیب درد بیماران عالم! کن شتاب
زآنکه دین و رسم و آیین سر به سر بیمار شد
خانهی اسلام شد ویران ، تواش آباد کن
مُلک دین هموار کن کز جهل ناهموار شد
جور و کین دشمنان دین ، فزونی یافته
عرصهی مردان حق، جولانگه اشرار شد
از ریای اهل تزویر و عناد مشرکین...
دین ما بازیچه ی بیگانهی غدّار شد
گلسِتان دین خزان شد زآفت ریب و ریا
گل ز گلشن رفت و گلشن جایگاه خار شد
چارهای کن از کرم بر دفع استبدادیان
زآنکه فکر ما به دفع اهرمن ناچار شد
رایت عدل و عدالت بر فراز ای شاه دین!
چون شمار لشکر بیداد و کین بسیار شد
با ظهور خویشتن دشوار ما آسان نما
چون ز هجران تو شاها کارها دشوار شد
(شمس قم) گفت این قصیدت را به مدح خسروی
کز شرافت جبرئیلش خادم و دربار شد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1342
https://eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمّ عَجِّلْ لِوَلٖیّكَ الْفَرَج)
#مدح
#میلاد
#شعر_انتظار
#اعیاد_شعبانیه
#میلاد_امام_زمان
(سِرّ نرگس)
معنی ِ "وَالشّمس" را از پرتو ِ رویش بپرس
قصّهی "وَاللیل" را از شام گیسویش بپرس
چون نباشی آگه از آیات حُسنش ای فقیه!
شرح عشق ما بهجای مصحف رویش بپرس
وصف کوثر ، شرح زمزم ، معجز آب بقا
این سه فصل از لعل جانبخش سخنگویش بپرس
راز سوسن، سرّ نرگس، گر ندانی در چمن
از زبان و نرگس چشمان جادویش بپرس
مرغ دل گر شد اسیر دام و دانه باک نیست
حال دل از بند زلف و خال هندویش بپرس
مِهر و قهر شانه و مقراض ، درس زندگیست
رمز آن زآرایش و پیرایش مویش بپرس
روزهی هجران گذشت ای شیخ! یوم الشّک، خطاست
عید وصل است از هلال شوخ ابرویش بپرس
نا امیدان را امیدی جز ولای دوست نیست
حکمت این نکته از گفتار دلجویش بپرس
با قناعت میتوان شد از سلیمان بینیاز
رمز این دولت، ز موران سرِ کویش بپرس
خواهی ار گل در چمن مُشک از ختن عطر از سمن
از گلِ رو ، مشکِ مو ، چهرِ سمنبویش بپرس
(شمس قمّی) گر نشان از باغ رضوان بایدت
وصف آن از گلشن روی چو مینویش بپرس
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(اللهم عجل لولیك الفرج)
#انتظار
هنوز منتظر ِ آن نگار منتظَرم
سپید گشت دوچشمم به ره که منتظِرم
نظر به خاک رهش دوختم که از ره لطف
نظاره میکند آن شوخ_چشم بر نظرم
به خاک پایش اگر سر نهم عجب نبوَد
که سرفراز شوم پای اگر نهد به سرم
ز جان و دل همه دم عزم کوی او دارم
که این وصیت جاوید باشد از پدرم
چو کاشتند و بخوردیم، کاشتیم و خورند
چنین صفت بنهم ارث خویش بر پسرم
سزد که نسل پس از نسل این ودیعهٔ پاک
به دست جملهٔ اخلاف خویشتن سپرم
هلا هلا چو منم منتظر به روی مهش
صلا صلا رسد از وصل او به هر سحرم
بیا بیا که ز هجر جمال زیبایت
رسیده جان به لبم ای مه نکو سِیَرم
وصال روی تو درمان عشق (شمس قمی) ست
طبیب من! قدمی رنجه کن که منتظرم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#عشق_وصال
از روی مهوش خود، بفکن نقاب حایل
تا بوسه ای بگیرم ، از آن نکو شمایل
بی روی بی مثالت، تلخ است زندگانی
زیرا که دل نباشد ، جز بر رخ تو مایل
دور از تو ای دلارام! نبوَد مرا دل آرام
شد از فراق رویت ، عمرم تباه و زایل
عشق وصالت ای شه! دین است و مذهب من
جان میدهم به عشقت، در راه این خصایل
مهجوری تو شاها ، صبر از دلم ربوده
جز اشک دیدگانم ، نبوَد مرا دلایل
در انتظار وصلت، جان از تنم برون شد
آیا شود که روزی ، گردم به وصل، نایل؟
ای یوسف خجسته! بازآ که از فراقت
یعقوب ملک دین شد بر مرگ خویش نایل
شاها مرا عطا کن، از خوان فضل و عرفان
چون بر درِ سرایت، هستم کِهینه سایل
باز آی و رخ عیان کن، آیین خود بیان کن
مفهوم عاشقان کن، اسرار این مسایل
چون دسترس نباشد، بر دامن وصالت
دست شکسته ام بین! بر گردنم حمایل
در چرخ عشقت ای شه! افروخت (شمس قمّی)
زین سوز و ساز خوشتر، نبوَد مرا فضایل
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi