#تک_بیت
نور دانش گر که خواهی از جماعت دور باش
مـاه از آن تـابـان بوَد کز اختــران افتاده فـرد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
صبور باش چو خواهی رسی به حد کمال
درون خـُـم ، عِنب از فرطِ صبر بـاده شود
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
کاخ دین گشت خراب از اثر تیشهی کفر
چونکه ارکان مسلمانی ما محکم نیست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
به خود آموزی از هر عـلم آگه میتوانی شد
ولی ممتـاز گشتن، مکتب اسـتاد میخواهد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
از شرار ظلم سوزد ظالم از مظلوم بیش
شمـع از پـروانه سوزد صد مقابل بیشتر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
چشم من با یاد رویت میرود هر شب به خواب
میزبان در جای خوش ، مهمان نوازی میکند
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
به نزد حاسد و بدخواه راز دل مگو زیرا
ز گلچین ، راه و رسم باغبانی بر نمیآید
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
شهر علم است رسول و درِ این شهر علی است
فیـض دیــدار بـَـرد هر که به در نــزدیـک است
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
از محبت، دیو و دد گردد مطیع آدمی
نرمخویی آرد از سوراخ، بیرون مار را
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#تک_بیت
بيا که کاسهی صبرم شد از فراق تو لبريز
چو کاسه پُـر شود از هر کنـار لرزد و ريزد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(دوست نما)
گر نقره ، کدر هم شود از آهن بهْ
گر دوست کِسل هم کند از دشمن بهْ
در اصل چو نقره برتر است از آهن
اِسقاط ، اگر هم شود از آهن بهْ
هرچند که اهرمن نخواهد شد دوست
از دوست نمای خائن ، اهریمن بهْ
در اصل و نسَب نگر ، نه در نام و نشان
جان ، گرچه ضعیف هم شود ، از تن بهْ
هستی ، اگر اندک است بهتر ز عدم
گر جسم بوَد مریض ، از مردن بهْ
صورت که بوَد زشت بهْ از سیرت بَد
دامن که بوَد کهنه ، ز تر دامن بهْ
فقر عُقلا ، بهٰ از غنای سُفَها
گلزار خزانزده ، ز صد گلخن بهْ
از بهر دو نان منت دونان مطلب
عریان بدن از ، منت پیراهن بهْ
(شمس قم) اگر طرح غزل کرد رقیب
هیهات! که گوید او ز شعر من بهْ .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(اِرحَم تُرحَم)
مزد حاجتمند ، در هنگام حاجت ، خجلت است
ردّ حاجت خجلت افزودن به اهل حاجت است
حاجت کَس گر روا گردید ، گردد سرفراز
کاین سرافرازی علاج دردِ شرم و خجلت است
عرض حاجت، گر کند پیش تو محتاجی غیور
کن روا کاین سیرت مردان صاحب غیرت است
تا توانی، بار غم از دوش غمگینان بگیر
ورنه روز غم به دوشات بار رنج و محنت است
هر که باشد دستگیر خلق در روز نیاز
دستگیرش روز حشر الطاف رب العزت است
رحم کن درماندگان را تا شوی مشمول رحم
نصّ اِرحَم تُرحَم است این بلکه باب رحمت است
دل به زرق و برق دنیای دنی بستن خطاست
کاین عجوز نیکصورت در نهان بد سیرت است
عزت و ذلت ندارد فرق در کار جهان
ذلتش با عزت است و عزتش با ذلت است
(شمس قم)! حاجت ببر بر درگه فیض کریم
کز کرم، دریای مهر و بذل و جود و نعمت است
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلامُ عَلیكِ یا فاطمةالزهراء)
#میلاد_زهرای_اطهر
سروش عقل دوش آمد به وحیّ این دل شیدا
که تا کِی بستهی دام جهانی ای دل رسوا
چرا داماد ایمان را سپاری بر عجوز دهر
چرا عقل جوان را ره دهی در حجلهی دنیا
به طبع سرکش خود زن لگام دانش و بینش
که در صحرای خودکامی نتازد مست و بی پروا
ره گمراهی و بی رهنمایی ، ترک کن آری
به عزم راستی برخیز و زین پس راه حق پیما
درین صبح سعادت طبع مظلم را منوّر کن
به مولود سعید دخت پیغمبر ، شه بطحا
بگو از مولد زهرای اطهر ، مظهر داور
که بر یمن قدومش آفرین زد کون و مافیها
به یاد آمد مرا آنگاه که در این شب میمون
تولد یافت نور دیدهی ختم رسل ، زهرا
به روز بیست از ماه جمادی الثانی مسعود
معطّر گشت دامان خدیجه زآن گل حَمرا
تفضّل کرد ایزد بر پیمبر ، دختری کاو را
به خدمتکاریاش فخریه کردی مریم و حوّا
زهی دختی که حورانش ز جان و دل کنیزانند
زهی زهرا که دربانش بوَد چون هاجر و لعیا
زهی آن دختری کز عصمت و فضل و کمال او
ستایش کرده او را بارها پیغمبر والا
زهی دختی که باشد همسرش پور ابیطالب
که بستوده ورا در مصحف خود ایزد دانا
زهی دوشیزهی عصمت که بر همکفو او ایزد
بگفتا « لافتیٰ الا علی ، لا سیف الّا... » را
اگر همچون علی همسر نبودی بهر او الحق
چو ذات بیمثال حق بماندی فرد و بیهمتا
زهی زهرا که فرزندی بهسان مجتبیٰ آرد
و دیگر چون حسینی کآیت حق است در دنیا
زهی زهرا که پیغمبر وصیّت کرد با امّت
که بعد از خود گذارم بینتان دو گوهر یکتا
یکی قرآن که باشد رهنمای خلق تا محشر
دگر زهرا که آثارش بماند تا ابد بر جا
هرآنکو زجر و آزاری روا بر فاطمه دارد
همانا زجر و آزارش رسد بر خالق یکتا
عجب دارم ز جور آن گروه ظالم و جابر
که محنتها رسید از دستشان بر حضرت زهرا
ز مظلومی زهرا (شمس) آنسان شعلهور گردد
که عالم را بسوزد اخگر آن نیز برق آسا
مدام از درگه باریتعالیٰ آرزو دارم
به وصف و مدح آل الله کند طبع مرا گویا
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1336
https://eitaa.com/shamseqomi
(الجنة تحت اقدام الامهات)
#فیض_رحمت
مادر فدای رأفت و مهر و وفای تو !
قربان فیض و رحمت و لطف و صفای تو
مادر به جان پاک تو جان بی بها بود
ریزم اگر به خاکِ رهِ پر بهای تو !
قدر تو ناشناخت به دریای زندگی
ای ناخدای کشتیِ جان! جز خدای تو
نبوَد عجب اگر چو دعای پیمبران
پروردگار ، کرده اجابت دعای تو
آوخ ! که : پاس مهر و وفا و محبتت
جور و جفا و غم شده اجر و جزای تو
درب بهشت هستی و از فضل مادری
فرموده حق: "بهشت بوَد زیر پای تو"
گر آدمی به فضل و شرف مفتخر بوَد
یابد شرف ، ز دامن تشریفزای تو
(شمس قمی) چو لب به ثنایت گشود گفت:
مادر فدای رأفت و مهر و وفای تو !
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(مکمن محرابها)
دنیا بوَد مطرب صفت در چهر شیخ و شابها
با شیوهی بازیگری ، دارد به کف مضرابها
مشّاطهی دهر دنی ، با وجههی اهریمنی
با صد کلک سازد بزک، با غازهها سرخابها
دنیاست بر نوع بشر ، راهی برای رهگذر
چون زورقی بی بادبان، سرگشتهی تالابها
باران رحمت هر زمان، بارد به صحرای جهان
گاهی بریزد چون مطر، گاهی شود سِیلابها
قوی سپید بندگی ، در منجلاب زندگی
از سادگی هر دم فتد، در ورطهی مردابها
در آبِ بحرِ زندگی ، از بیم نا پایندگی
دارد بشر بیم خطر، چون ماهی از قلابها
در نام انگور و عِنَب، فرقیست در فُرس و عرب
فرقی نباشد این دو را جز لهجه و سیلابها
فرمان "عَزّ مَن قَنَع" در نفی "ذّلّ مَن طَمَع"
درسی بوَد در هر زمان، بر فرقهٔ دین یابها
بیم و ملال آدمی خودخواهی است از خودکمی
کاین نکته باشد عبرتی، از رستم و سهرابها
بنگر به سوی کهکشان ، کز دادگر دارد نشان
مانند حسن مهوشان، در سایهی مهتابها
این حقکشان ناحقکشان در انحراف حقوَشان
بینی به هر شکل و نشان، در مَکمَن محرابها
(شمس قمی) باشد خَمُش ، از ابلهان روح کش
چون زندگانی این زمان نقشی بوَد در خوابها
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
"میلاد امام حسین (ع) مبارک باد"
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#مصباح_الهدى
قاصد طبعم سحرگه با سُرور از در رسید
گوییا پیک وصال از جانب دلبر رسید
از در آمد با بسی وجد و نشاط و انبساط
کز طفیلش شام هجر و رنج و محنت سر رسید
مژده بر من داد کای افسردهی خاموش دل!
خیز کز چرخ شرف ، ماه فلک_افسر رسید
تا به کی؟ باشی خموش ای عاشق شوریده حال!
شمع دانش برفروزان ، شاه دانشور رسید
بزمی آرا ، سوم شعبان فرا آمد به ناز
همچنان کبک دری با صد خرام از در رسید
جستم ازجا بر گرفتم خامهی عرفان به کف
تا مرا ، این مژده از طبع گهرپرور رسید
نور عرفان سر زد از شرقِ خِرد خورشیدسان
همچنان خورشیدِ عالمتاب کز خاور رسید
زآنکه میلاد شهی باشد که شاهان جهان
هر یکی بر درگهش چون چاکر و نوکر رسید
مولد مسعود شاهنشاه احرار جهان
مظهر يزدان، حسين آن بَضعهی حيدر رسيد
شد برون، از بحر هستی گوهر شهوار عشق
كز وجودش قدر و عزت بر دُر و گوهر رسيد
سنبل گیسوی او بازار عنبر را شکست
نافه خشکید آن زمان کآن طرفه مُشکِ تر رسید
چون علی درياى گوهر بود و زهرايش صدف
گوهری اينسان، به گنج علم و دين زيور رسيد
شد کمان از فرط حسرت ، سَرو مُلک کاشمر
مژدهی آن قامت رعنا چو بر کِشمَر رسید
آبروی گل ، سراسر ریخت نزد باغبان
تا که خندان در گلستان آن گل احمر رسید
شمس برج دين و دانش ، شمع بزم معرفت
گشت "مصباح الهدىٰ" با چهرهی انور رسيد
ماهِ کیهان حقیقت ، پرتو افکن شد به دهر
آری آری نور حق ، از مَطلع داور رسید
از سپهر معدلت ، وز آسمان مُلک دین
از فروغ لایزالی ، پرفروغ اختر رسید
بر نجات مَردم از جهل و فساد و انحراف
كشتی بحر هدايت با بسی لنگر رسيد
از ميان بحر آزادى و اقيانوس عدل
ناخدا يعنی خدا با چهرهی ديگر رسيد
باغبان گلشن دين ، آبيار باغ عشق
بر نهال شرع احمد ، مُثمِر و مُثمَر رسيد
شاهد بزم امامت ، ساقی جام مراد
بر خماران طريقت با می و ساغر رسيد
خادما ! آتش فروزان ، عود در مجمر بریز
کاندرین میخانه ، پور ساقی کوثر رسید
رهبر آزادگان و ، سَرور سردادگان
لشكر اسلام را سالار و سرلشكر رسيد
مجری فرمان يزدان ، عاملِ اَعمال حق
حاكم احكام قرآن ، سبط پيغمبر رسيد
مکتب یزدانشناسی، رونق از عِلمَش گرفت
کز صباوت بر همه اَعلام دین ، رهبر رسید
از ضمير عشق او جز حق كسی آگاه نيست
آنقدر دانم ضمير عشق را مُضمر رسيد
تا كه بر قنداقهاش ساييد فُطرس بال و پر
سرخط آزادیاش از درگه داور رسيد
فاش گويم راست گويم در ميان خاكيان
پور آدم ، ليک ز افواج فلک برتر رسيد
مِدحت ثاراللَّهی تنها بوَد در شأن وی
خونبهاى دين و خونِ خالق اكبر رسيد
افتخار اهلبيت مصطفیٰ فخرالامم
آبروى شيعه و اسلام را مفخر رسيد
بهر قلع ظالمان و دفع استبدادیان
قاضی عادل بیامد ، مجری کیفر رسید
آسمان گویی چراغانی بوَد از اختران
مجلس آرایی كند مَه ، كآن مَهِ انور رسيد
سومين خورشيد رخشانِ امامت شد عيان
بر سپهر دين چنين خورشيدِ روشنگر رسيد
روز جشن و شادمانی، گاهِ عيش است و صفا
چون صفابخش زمان ، شاه همايونفر رسيد
هست چون در ساغر ما بادهی عشق حسين
بانگ نوشانوشِ ما ، بر گنبد اخضر رسيد
شاد زی ای شیعه! کز لطف خداوند کریم
ناسخ ادیان ناقص ، ناقض کافر رسید
دانی ای دل! کیست این مولود با عزّ و شرف؟
پور حیدر ، آن مهین سلطان اژدر در رسید
حامی بیچارگان و منجی درماندگان
سرپرست کِهتران بر مِهتران مِهتر رسید
ماحصل، آن خسرو ظالِمكش و مظلومكيش
بهر دفع ظلم و كين ، مظلوم را ياور رسيد
(شمس قم) ديگر چه غم باشد تورا كز لطف حق
كاينچنين طبع رسا و شعر چون شِکّر رسيد.
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
1346
https://eitaa.com/shamseqomi