(مناظرهی خارکن و تبر)
یکی خارکن پای یک بوته خار
چنین گفت روزی سخن با تبر :
اگرچه بوَد نیش تو سخت و تیز
ز شمشیر هم گر بوَد تیزتر
ز نیروی بازوی من خارِ سخت
شود از بن خاک و خارا به در
نباشد اگر زور ِ بازوی من
نیاید برون با تبر ، خارِ تر
تبر بی تأمل زبان برگشود
بگفتا که : ای ابله بی هنر
گرت هست نیروی خرطوم پیل
و یا زور ِ سر پنجهی شیر ِ نر
نخواهی توانست با زور خویش
ز بُن برکنی خار را بی تبر
اگر من نباشم به کف خار تیز
برآرد ز دست تو خون جگر
خَلَد بر تن و دست و پایت چنانک
سر از پای نشناسی و پا ز سر
به یاری تو هیچکس همچو من
به خار شررگر نیابد ظفر
به همدستی من توان بر کَنی
ز بن ریشهی خار و بیخ شجر
نشاید کنی سعی ما را تباه
نشاید بری قدر ما از نظر
بخوان درس همکاری و اتحاد
ز خودخواهی و خودسری کن حذر
من و تو دو همکار با همتیم
تویی کاردان و منم کارگر
تو پای مرا هِشته در دست و من
کَنم خار ها را به نیروی سر
چو یک دست را نیست هرگز صدا
نیاز من و توست بر یکدگر
کنون وقت کار است و نبوَد مَجال
سخن واگذارم به وقت دگر
کن اندیشه در شعر (شمس قمی)
به فحوای این گفت و گو پی ببر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1334
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
#فانی_عشق
واله ِ عشق تو هستیم خدا میداند
دل به کس جز تو نبستیم خدا میداند
با سر زلف تو پیوند دل و دین چو زدیم
مِهر اغیار ، گسستیم خدا میداند
ما نه امروز شده عاشق و شیدای رخت
واله ِ از روز الستیم خدا میداند
ساقیا خوش بنشین! جام بِهل، باده مریز
کز مِیِ عشق تو مستیم خدا میداند
دُردنوشِ دَر ِ میخانهٔ عشقت چو شدیم
ساغر باده شکستیم خدا میداند
دانه و دام نهادی چو ز خال و خم زلف
ما ز دام تو نرستیم خدا میداند
همه دم خون دل از چشمهٔ چشمم ریزد
که به خونابه نشستیم خدا میداند
هوس سلطنتم ، بندگی کوی تو داد
سرفرازیم که پستیم خدا میداند
(شمس قم) در طلبت جان دهد ای مایهٔ جان!
فانی عشق تو هستیم خدا میداند .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
#بهــــار
چه زیباست بهار یا مسیحای طبیعت که با دم فیضبخش و روحپرورش مردگان باغ و بستان و دشت و چمن را احیا میکند و خفتگان شاخسار و خاک نشینان دشت و صحرا را از خواب خستگی زدای زمستان بیدار میسازد.
فصل آرایشگر و موسم بساط گستری که مرغکان غمزده و مصیبت دیدهی شاخسارها را به وجد و سُرور و نغمهسرایی واداشته، و مُهر خموشی و سکوت را از لبشان برمیدارد.
یار مهربانی که دشمن کینهتوزی چون زمستان را با همهی باد و بروت و صولت و عتاب و خطابش از در میراند و خود چون دایهای مهربان، نوباوگان شاخ و شکوفههای نوزاد را در برمیگیرد و با نسیم عطرآگین و روحبخشش زندگی و حیاتی دیگر میبخشد.
درختان خشک و عریان را لباس سبز ورق به تن میپوشاند و اطفال شکوفه را با شیر شبنم صبحگاهی سیراب و شاداب میسازد.
این بهار، نه فقط پیک نوروز و سال نو برای اشجار و نباتات است؛ بلکه پیامآور نوسازی و نوآوری و تصفیهی روح و تزکیهی نفس و تهذیب اخلاق و رفتار برای انسانهاست؛ و ما را به آغاز زندگانی تازه و نوی رهبری و ترغیب میکند.
نوروز بهاری به ما میآموزد که ای خفتگان غافل و رفتگان راه باطل! بههوش باشید و خود را از کهنگی و آلودگی فکر برهانید و رسم و آداب کهن را که گلبرگ روح شما را زرد و پژمان ساختهاست در هوای آزادگی و مردانگی و صفا ، لطف و نزهت بخشید و افسردگان و دلمردگان را دلجویی کرده و فراموششدگان خویش و بیگانه را دیدار و تیمار کنید.
آری! بهار، یا پیک نوسازی و نوآوری، همه چیز و همه کس را نو میخواهد و هر روز را نوروز میطلبد تا در سایهی نوعدوستی و تفقد و توجه به افراد همنوع خود، یک زندگی بهارآیین معنوی و حقیقی تحصیل کنیم.
بهار به ما میگوید نه فقط یک سال دیگر از عمر اشجار و نباتاتی که از بهار گذشته تا این بهار، سبز خرم بودند و خشک و عریان شدند و به خواب استراحت فرو رفتند و دوباره بیدار شدند گذشت، و این عمر یک سالهی آنها برگشت ناپذیر است؛ بلکه عمر گذران ما را هشدار میدهد که هرآینه عبرت گیریم که عمر رفته باز نگردد همانگونه که آب رفته به جوی، باز نخواهد گشت.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج)
#قصیدهی_بهار
آمد بهار و خرّم و شاداب شد چمن
عالم به عیش و نوش و طرب گشته مقترن
نوباوه ی شکوفه به گهواره ی درخت
چون طفل شیرخواره که لب شسته از لبن
فرش زمرّدینِ چمن گشته با صفا
از نقشهای زنبق و نسرین و نسترن
سوری فراز شاخه ی فیروزه فام بین
چون گلرخی که کرده به تن سبز پیرهن
نرگس ز خواب ناز ، برآورده سر خمار
سوسن به ده زبان شده آماده ی سخن
سرو سهی به ناز بُوَد در چمن، چمان
گاهی سوی یسار و گهی جانب یمن
بر طرْفِ جو بنفشه چو گیسوی دلبران
از ژاله شسته کاکل مشکین خویشتن
مشّاطه ی صبا همه دم شانه میزند
بر زلف مُشک پرور دوشیزه ی چمن
سوری به عشوه بر زبر شاخ چون وثن
بلبل برابرش ز سرِ عشق چون سمن
نسرین و یاس و سوسن و سیسنبر از فرح
بر گِرد هم به باغ و چمن کرده انجمن
قُمری به طرْف دشت زند قهقهِ نشاط
کبک دری به ناز ، خرامنده بر دمن
ژاله به چهر لاله و گلهای گلسِتان
غلتد چو جوی، بر رخ گلفام یار من
آب حیاتِ خضر، روان گشته گوئیا
از چشمه سار ، بر اثر ریزش وشن
در پای بید، آبِ روان همچنان مسیح
دلمرده را ز لطف، روان میدهد به تن
گر نیک بنگریم به چشم بصیر دل
بر محفل ربیع و ریاحین هر چمن
هر یک به حالتی و زبان و کنایتی
گویند ذکر و حمد خداوند ذوالمنن
هر سو که بنگری اثرِ ذات وحدتاند
گلهای نیک منظره ، چون سنبل و سمن
از برگِ سبز ، دفتر توحید گشته باز
وین نکته ثابت است به هر مذهب و سُنن
نقاش دهر ، زیرِ زمین نقش میزند
بر هر گلی نقوش مناسب به علم و فن
ای دل! ز باغبان طبیعت عجب مدار
این صنعت محیّر و این دانش و فنن
او برتر از تصور و وهم و گمان ماست
گر بخردی؟ گمان وی از سر به در فکن
فهم مقام او ـ نتوان کرد تا ابد
چون گوهری بوَد که نباشد روا ثمن
مصنوع صنع و قدرت او گشته عرش و فرش
مبهوت لطف و رأفت او گشته مرد و زن
زین بحث، درگذر که بهار است و وقت عیش
باید ز گنج رحمت حق بهره ور شدن
فصل بهار میگذرد جام مِی بگیر
از دست ساقیان خوش اندام سیمتن
خواهم درین میان رسد از لطف کردگار
یاری خجسته سیرت، با وجهه ی حسن
تا در لوای میمنت روی انورش
از دل زدایم انده و بیماری از بدن
فرمان دهم به مطرب و رامشگران عشق
تا عندلیب سان همه گردند نغمه زن
مطرب! بزن به چنگ کز آهنگ نغز آن
آهنگ باربد ، بشود ناله ی حَزَن
ساقی! به پاکبازی اهل نظر بیار
از آن مِیی که پاک و مبرّاست از فتن
آن مِی که بُرد از سر عشاقِ حق خمار
آن مِی که داد نشئه به سلمان مؤتمن
تک جرعهای به کام من دُردنوش ریز
کز یمن آن ، رموز دو عالم کنم علن
پیر مغان ز جام ولایم حواله کرد
ای ساقی فرشته رخ ای ماه انجمن!
ای ابروان شوخ تو شمشیر ذوالفقار
ای نرگس دو چشم تو شد معجز زَمن
انفاس جانفزای تو اعجاز صد مسیح
خاکِ ره تو رشکِ دل نافه ی ختن
یوسف کجاست تا که بخواند حدیث ما
کافتاده ام به عشق رخت در چَهِ ذقن
شاها به غیر وصف تو نبوَد سخن مرا
هستم گدای درگهت ای شاه بوالحسن
طبع خموش من به ولای تو شد روان
ای برخیِ تو عمر من و طبع و روح و تن
بر (شمس قم) ز لطف، نظر کن درین بهار
چندان که تا بهارِ ابد ، نبودَش مِحَن
شد شایگان چکامهی من در مدیح تو
چون عشق تو گرفته مرا مُهر از دهن
شادروان سید علیرضا شمس قمی
فروردین 1338
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ)
#ماه_خدا
#میلاد
#میلاد_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی
(چهارم اختر عصمت)
بهـــار فیـض شـد و گـــل دمیـــد در گلــشن
رسید موسم ساقی و جــام و طــرف چمـن
شکــوفــههـای مَســرّت شکفتــهاند به شـاخ
چو کــودکــان که بیــاغشـتهاند لـب به لبــن
گرفته بــاج ز بــاغ بهشـت ، گلـشن و دشـت
بهشـت ، تــاج بـه سـر ، بلبــل از کــلاه سمـن
شکفـت تــازه گـلی رَشـک نـرگس و نسـریـن
کـه بـُــرد رونـــق بـــــازار سـوری و سـوسـن
صفـــای گلـــرخ او ، گلشـنی بــه بـــــار آورد
که پیش جـلوهی او گلشن است چون گلخن
بـریـز ساقی مسـتان! به سـاغــرم مِـی نــاب
به عشق شـاهـد این بـــزم و شـادکـامی مـن
صــبا بگـو تو به گــل بعــد ازین مبــاهـی تو
بـُــوَد ز نـــزهــت آن گلـعــــذار سـیمیـن تــن
بگـو بـه بلبـــل شــیدا ، رسـید مـــرغ امیـــد
که مــرغکــان چمــن نــزد وی شـونـد الکــن
بگو به مطــرب، لحــن حجـــاز خوش بنـواز
کـه شد نــوای عِــراق و بیــاتِ تــرک ، کهــن
رســید مــوکــب آن شــاهِ ابطحــی منـصـب
بــه خـاکِ پــاکِ حجــــاز از تفضــل ذوالمــن
بـه روز نیمـــهی مــاه صــیام شــد مــولــود
سُــرور قـلـب امیـــر عـــرب ، امــــام حسـن
صـیام ، مـــاه خـــدا شـد بـه یُمـن مقــدم او
که کرده چهــرِ خـدامظهــرش جهــان روشن
چهــارم اختـــر عصمـت ، دوم امــام هـــدیٰ
به چرخ دانش و دین شد چو مِهــر نورافکن
ز فـیـض مـــولــد مسعــودِ آن امـــامِ مبــیـن
شدهست صحن جهان حسرت بهشت عــدن
جهــان ز مَقـــدم او مُشک بیـز شد کز رشک
میــان نـافـه بخشکیـــد مُشکِ دشـت ختــن
چو ابــر رحمـت حـق از قـدوم وی بگریست
بـه خنــده لب بگشودند ، غنچــههـای چمــن
سحــابوار چو آن شـه گریست وقت ورود
چو دشتِ گل همه خنـدان شدند خلقِ زَمـَـن
صفــای عـــارض او از عطـــای حــق افــزود
بـه رنـگ و بــوی گــل و فــرّ ِ نــزهـت گلشـن
پدید گشت چو آن گــوهــر ثمیــن ز صــدف
فتـــاد دُرّ و گهـــر ، از رواج و قــــدر و ثمــن
زهی گهر که صدف ، فاطمــه شفیعهی خلق
ابـوالحسـن، یـم و جدش محیط علم و فنن
بـه حسـن خلــق ، بُـــود ثـــانی پــــدر ، امــا
به حلم و جود چو جدّش رسولِ نیک سخن
هــزار شکــر کـه آن نخــل بـوســتان شــرف
به مُلک دیـن خــدا شـد ز مِهــر سـایـه فکــن
سرود (شمس قمی) ایـن چکــامــهی شــیوا
به یمـن مــولــد سلطــان دیــن ، امـام حسن
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi