گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد / ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی / از هزاران گل، گلی همچون وفا پیدا نشد
کـردم از عقل سوالی که مگر ایمان چیست
عقل بر گوش دلم گفت که ایمان ادب است
آدمیزاد اگـــر بـــی ادب است، آدم نیست
فرق ما بیــــن بنی آدم و حیوان،ادب است
#سعدي
اینجوری که #سعدی دلجویی میکرده هیچ بشری نمیتونسته دلجویی کنه:
«ای سروِ خوش بالای من
ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من
از من چرا رنجیده ای؟»😌💕
شب گذشته من ولی از درد بیدارم هنوز
با خیال روی تو خیره به دیوارم هنوز
یک خیابان بی کسی فریاد می زد رفته ایی
من ولی بی اعتنا در فکر انکارم هنوز
آن کلام دوستت دارم که با من گفته ایی
رو به روی آینه در حال تکرارم هنوز
دست در دست بهاری و پر از خندیدنی
من چرا پاییزم و بی برگ و بی بارم هنوز
هر نفس از بودنم آغشته به تنهایی است
از خودم از زندگی بیزار بیزارم هنوز
می شود برگردی و این طعنه ها را کم کنی
اندکی در پیش مردم آبرو دارم هنوز..!
❣💔❣
◾️همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
◾️سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن
◾️گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
◾️مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن...
◾️زائرى در وسط صحن غریب الغربا
◾️دید تا گنبد زیبای حرم، گفت حسن...
◾️قاسمت راهی میدان شد و دیدند همه
◾️خواهری موی پریشان ز حرم گفت حسن