کسی که مشق غزل را به شاعران داده است
تو را برای سرودن به من نشان داده است
به چشم های تو اخم و به دستهای تو زخم
به من که عاشقتم قلب مهربان دادهاست
اگر چه فاصله بین من و تو بسیار است
هزار شکر به قدر غزل زمان داده است
چرا برای شنیدن تو را روانه نکرد ؟
به من که بی دل و جانم اگر زبان داده است
عجیب نیست به چشم از عشق بیگانه
که شاعری سر یک بیت شعر جان داده است:
زنی مرا دل و جان بود و زود دل برداشت
زنی تمام وجود مرا تکان داده است
#فرزاد_فتحی
⛦دست از همین اندک امیدم برنمیدارم
فواره وار از خود به خود در حال تکرارم
واژه به واژه گفتمت! باریدمت! یعنی:
قدر تمام شعرهایم دوستت دارم
از قله های شانه ات مهتاب می چینم
در دشت های دامنت گلبوسه میکارم
پلکی بزن از شعر بعدی رونمایی کن
بگذار از دیوان چشمت شعر بردارم
همپای شمعی که به جرم عاشقی میسوخت
شب را به سوگ بی تو بودنهام بیدارم
چشمان من راز بزرگی می شود بگذار
تا اشک هایم را به آغوش تو بسپارم
می خواستم تا شعر آرامم کند اما
هفت آسمان را زیر چتر شعر می بارم
عمریاست بعد از شرمِ ابراز غزلهایم
در منجلاب اشتباه خود گرفتارم
#فرزاد_فتحی
@Shapark1🦋🌺🦋