چند روزیست که طبعم به غزل وا نشده
واژه ای تازه در اندیشه ی من جا نشده
چند وقتیست که بی حوصله و منگ شدم
شعرِ من مُرده و دل راهیِ رویا نشده
دم به دم از نظرم میگذرد خاطره ها
غیرِ غم سهمِ دلِ شاعرِ تنها نشده
کاش میشد بنویسم سخنِ تازه تری
تا دراین قلب پریشان شده بلوا نشده
عشق می خواهد واشکی پُرِ احساس،غزل
دیده ی خشک ولی حیف که دریا نشده
کاش شاعر نشوم شعر پُر از درد وغم است
هرکه شاعر شده از جایِ خودش پا نشده
#محمد_حسن_جنتی
•|🌿@Shapark1