eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
516 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
"مردی که نمی‌شناسیم!" روزی عمربن خطاب، در ورودی مسجد، از ابوذر غفاری پرسید: «چه کسی در مسجد است؟» ابوذر پاسخ داد: «پیامبر در مسجد است و کسی کنارش نشسته که او را نمیشناسم.» عمر وارد مسجد شد و دید که امیرالمؤمنین کنار پیامبر نشسته است! عمر گفت: «یا رسول الله! شما دائماً می‌گویید راستگوترینِ شما ابوذر است اما وقتی از او پرسیدم چه کسی در مسجد است، گفت مردی است که او را نمی‌شناسم در حالی که آن مرد، است!» حضرت فرمودند: «ابوذر راست می گوید، علی را جز من و خدای من، کسی نشناخت!💚» @sharaboabrisham
. هر خانه پیغمبری دارد به نامِ پدر... .
ما از عالمِ ذر با دست و بالِ حنابسته به این دنیا آمدیم. آنجا که قرار شد از خِیلِ آدمیزادها چند نفری دستچین شوند و به حضور در جمعِ محبان امیرالمؤمنین مفتخر شوند، وقتی حضرت زهرا منت نهاد و دست روی ما گذاشت و بین شیعیانِ علی جانش قاطی‌مان کرد، آنجا هزار هزار فرشته و ملک از شوقِ سعادتمندی و سپیدبختی ما چند هزار شبانه روز جشن برپاکردند و طاق عرش را چراغانی کردند بعد هم از بوته‌های حنای بهشت برگِ حنا آوردند و دست و بال ما را حنا بستند و بعد آوردندمان در این دنیا و روی پیشانی‌مان نوشتند: محب علی‌ابن‌ابی‌طالب و ما بلطف حضرت زهرا شدیم خوشبختِ دو سرا💚 ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
Mahmoud_Karimi_-_Yek_Salo_Nim.mp3
6.74M
هیچ وقت کهنه نمی‌شه این مداحی... . . حضرت زینب یک سال و نیم بعد از واقعه عاشورا از دنیا رفتن، یک سال و نیمِ مداحی اشاره به این موضوع داره.
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
مگر روضه‌ی زینب را کجای فرات ریختی؟ کجای دشت کاشتی که دست روی هر جای واقعه که می‌گذارم می‌بینم باز روضه‌ی زینب از آب درمی‌آید، باز روضه‌ی زینب از خاک سر برمی‌آورد! من فکر می‌کنم تو پیش از رفتن مقابل دشت ایستاده‌ای، نگاهت را روی اجسادِ شهدا چرخانده‌ای، بر زنها و دخترها برای بعد از خودت گریسته‌ای، و بعد نفس حبس کرده‌ای و از آن دهانِ خشک‌تر از چوب تنها یک کلمه بیرون داده‌ای: زینب... صدای تو روی دشت ریخته، همه‌جا منعکس شده و به عددِ تمامِ شهدا، به وسعتِ تمام داغ‌ها و به اندازه‌ی تمامِ واقعه‌ها تکثیر شده... بعد از آن زینبی که تو گفته‌ای از آن دشت دیگر هیچ ذکری جز زینب بلند نشده و فرات هیچ نغمه‌ای جز زینب سرنداده... من فکر می‌کنم تو پیش از رفتن زینب را روی دشت ریختی تا بعد از تو هر کس خواست به آنجا برسد ناگزیر از زینب بگذرد! بعد از آن زینبی که تو گفتی، زینب که قرار بود دمی بی تو زنده نمانَد، عمر جاودانه گرفت و دیگر هرگز نَمُرد... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
. اُمِّ‌داوود دعای نام‌آشنایِ اعتکافی‌هاست. همه‌ی آنهایی که سه روز کار و زندگی را تعطیل می‌کنند و با یک جفت دمپایی و دو ملافه و مقادیری ضروریات، گوشه‌ی یک مسجد اتراق می‌کنند تا با خدا خلوت کنند، روز سومشان را با ام داوود به غروب می‌رسانند. ام داوود دعای مورد علاقه‌ی من است. دعای اسم بردن از انبیایی که نمی‌شناسم! مثل یوشع مثل میشا مثل یوحنا! دعای یاد‌آوریِ لطف‌هایی که خدا به پیغمبرهاش داشته، دعای اسامیِ ملائک، جبرائیل، اسرافیل، میکائیل! دعای اسم‌ها و یادهای طلایی! دعای نام‌های خاص خدا. دعای وداع با خلسه‌ی کنج مسجدها... ولی از تمام فرازهای قشنگ ام‌داوود، آنجایی که خدا را صدا می‌زند: یا راد ما قد فات، عجیب‌تر از همه است! این اسم، این سَبک صدا زدنِ خدا، یکجور عجیبی نیازِ ما آدم‌هاست. مخصوصا برای وقتهایی که به آخر خط رسیده‌ایم و خسته و شکسته فقط دوست داریم خدای رادّ به ما برگرداند همه‌ی مافات‌هایی را که دنیا از ما ربوده... کاش وقتهایی که خیلی درهم و برهمیم یک دفعه سر بلند کنیم و ببینیم این اسم افتاده توی دامن‌ِ زندگی‌مان! یا راد ما قد فات... ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
دست شما همان دست مبارکی است که از کرانه‌های ازلی وجود برآمده برای تبدیل قبرستان‌نشینان عادات سخیفه، به شهید. بانوی کامله‌ای که در قرن رکود و رخوت بیست‌ویک، وقتی باطل در اوج تبختر و تفاخر، همگان را مسحور خود ساخته و ایمان را به گوشه‌ی تنهایی و بی‌توجهی کشانده بود، از قلب دمشق قیام کرد و بیرق سرخ ایمان را بر گنبد خویش برافراشت و باز فریاد یابن‌الطلقا بر سر کافران کشید. کامله‌ی کمال‌بخش؛ همو که دلش برحال ما سوخت و از بچه‌مسجدی‌ها و حتی لات‌های شیعه، مدافع‌حرم ساخت. همو که وقتی مفهوم شهادت، دهه‌ها بر طاقچه مادران شهید خاک‌خورده و زیر خاک‌های تفحص‌نشده شلمچه دفن شده بود، باز دستی بر قلوب کشید و آرزوی شهادت را در دل‌ها زنده ساخت که یادمان بیفتد هنوز می‌توان شهید شد. او که سرهنگ‌سلیمانی کرمان را به حاج‌قاسم شام بدل کرد و شیربچه‌های علی را از ایران و افغانستان و پاکستان و عراق زیر چادر خود جمع کرد برای احیای جهاد در عصر مدرنیته. انگار که بانو رسالت یارگیری برای قیام آخرالزمانی حضرت را عهده‌دار شده.
. تکیه زده‌ام به دیوار مسجد و دارم فکر می‌کنم تا قیامِ قیامت ممنون و مدیونِ عمه جانِ امام زمانم💚 .
صحنِ بارونیِ مسجدِ عزیزی که این سه روز آغوشش رو به روی ما باز کرده بود... . روایت این اعتکاف رو می‌‌نویسم ان‌شاالله. .
. همه چیز از این روضه شروع شد. روضه‌ای که توی مجازی خیلی ضریب گرفت و حتی توی اینستا هم پخش شد و هر جا که رفت دست یه عده رو گرفت و با خودش به شراب و ابریشم آورد. روضه‌ای که حتی به سرقت هم زیاد رفت و با نام دیگران نشر داده شد.😐😅 این روضه شد باب آشنایی من و خیلی از آدم‌های این فضا. شبیه آشناییِ من و بچه‌های هیئت محبانِ بهبهان!💚 . .