الان که فصل توت و میوههای تابستونیه اگه قرار باشه با یک مثال ملموس و قریب به ذهن آقای قرائتی رو وصف کنم، میگم ایشون همون کسیه که قدِ بلندِ توفیق و دست بزرگِ سعادتش به شاخههای بالا رسیده و سخاوتمندانه شاخه رو پایین آورده تا ماهایی که این پایین مایینا ایستادیم و قد کوتاهِ اندیشههامون به معارف قرآن نرسیده هم بتونیم از میوههای این درخت متنعم بشیم و حظش رو ببریم.
من بعد از پدرم از هیشکی دیگه اندازه آقای قرائتی از قرآن و درباره قرآن یاد نگرفتم.
آقای قرائتی که همه جا به همین آقای قرائتی مشهوره و من کمتر جایی دیدم که از ایشون با لفظ استاد اسم برده بشه، از نظر من بهترین استاد قرآن قرنه!
اینهمه علما و دانشمندان و مفسران و اساتید حول قرآن حرف زدن و نوشتن ولی هیچ کدوم مثل آقای قرائتی قرآن رو برای عموم جامعه، برای مردم کوچه و بازار قابل فهم و در دسترس قرار ندادن.
علما زیاد زحمت کشیدن و قطعا آقای قرائتی هم از ثمر زحمات اونها بهره برده اما محصول کار هیچ عالمی، نزدیکی قرآن به دست و دل مردم نبوده!
واقعیت اینه که کف جامعه بهرهای نداره از اصطلاحات تخصصی و متون ثقیل و نظریههای سنگین، نه تنها بهرهای نداره که هیچ ارتباطی هم نمیتونه بگیره با این دست متون تخصصی.
در عین حال که قبول دارم که اگه این متون تخصصی نباشن ما از علم قرآن هیچ نداریم، اما این رو هم میگم که اگه نبود آقای قرائتی و تخته سیاه و گچ و بیان ساده و صمیمیش شاید خیلیها از قرآن بی نصیب میموندن.
دعا کنیم برای این دانشمند بزرگ که مثل یک معلم ساده یک عمر پای تخته ایستاده تا ما از قرآن بهره ببریم.
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
بعضیاتونم بجای تنبل، گوریل فرستادین👌😂 یکی هم 🧅 رو پیدا نکرده بود، پیام داده نوشته: پیاز😂. یکی ندونه
سلام
صبح بخیر✋
بعضیاتونم اینجوری منتظر ادامه مطلب هستید👌😂
بنظرم کنار شما و با حمایت شما دارم به شیوهی نوینی در بیان معارف قرآنی دست مییابم.😅
این دو سه روز که با داستان حضرت موسی در سوره قصص پیش رفتیم، تقریبا تمام ساختاری که برای ارائه مباحث چیده بودم به هم ریخت!
و البته این اتفاق میمون و مبارکی بود.
چون شمایی که مخاطب شراب و ابریشمید مسیر رو روشن کردید و سِیر بحث و چگونگی طرحش رو شکل دادید و مطلبی ارزشمنده که در عین داشتنِ محتوای مطلوب، سر و شکلش هم مطابق ذائقهی مخاطب باشه.👌
عزیزانی که تازه وارد کانال شدید خیلی خوش اومدید. مقدمتون گلبارون.💐
سر همین مطلبو بگیرید یک سری پست ریپلای شده پشت سر همه، میرسید به اول داستان.
تا شما اونا رو میخونید، من ادامه داستان رو براتون مینویسم.
حالا برای اینکه گفته باشید، محاوره نوشتن مطالب اصلا هم چیزی بدی نیست اتفاقا خیلی هم کار مبارک و میمونیه، یه 🐵 بفرستید ببینم.😂 @mehmane_quran
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از شراب و ابریشم...
اگه قرار باشه امروز بهتون یه عیدی تپل و خفن بدم، یه عیدی که هم به کار این دنیاتون بود هم اون دنیاتون، یه عیدی که حال دلتون رو خوب کنه و پر و بال پریدن بهتون بده، یه عیدی روزیتون رو زیاد کنه و دل پدر و مادرتون رو شاد
اون عیدی قطعا اینه که یادتون بندازم
نماز پر برکت و پرفضیلت یکشنبههای ذیقعده رو بخونید.👌
هر کی خوند برای همه دعا کنه🙏
التماس دعا
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
سلام صبح بخیر✋ بعضیاتونم اینجوری منتظر ادامه مطلب هستید👌😂 بنظرم کنار شما و با حمایت شما دارم به شیوه
خب بخشی از نکات مربوط به قصه رو گفتم. شما هم که 🐵 فرستادید.😂 دستتون درد نکنه.😆
حالا بریم که ادامه قصه رو براتون روایت کنم.
رسیدیم به اینجا که حضرت موسی با خواستگاریِ حضرت شعیب و پیشنهاد ایشون برای ازدواج با یکی از دخترانش، رسماً شد دومادِ قریهی شعیبِ نبی🎈
یک تفاهمنامهی کاری هم بینشون به امضا رسید که قرار شد حضرت موسی هشت سال چوپانی گوسفندان شعیب نبی رو عهدهدار بشه.🐑🐏🐐
تنها خدا میدونه در خلوت صحرا و در شبانی چه سرّی هست که اکثر انبیا یا چوپان بودن یا لااقل چوپانی رو تجربه کردن.
اون سُکر و سحری که در هیبت صحرا ریختهاس، شاید قلب نبی رو برای دریافت وحی آماده میکنه، کسی چه میدونه شاید حتی عوالم دامها هم اثراتی بر قلب و ذهن شبان داره؟!
هر چه که هست رازیه بین خدا و انبیای چوپانش!
بگذریم...
خلاصه بعد از اتمام قرارداد کاری داماد و پدرزن، حضرت موسی دست زن و بچه رو میگیره و از شهر شعیب هجرت میکنه...
و تو مسیر این سفره که اون داستان مشهور کوه طور و آتش و ندای پرورگار اتفاق میفته.
چیزی که قرآن روایت میکنه اینه که حضرت از دور متوجه شعله آتشی میشه به همسرش میگه شما همینجا بمونید تا من برم، شاید اون اطراف خبری باشه یا بتونم شعلهای بیارم خودتون رو گرم کنید:
فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ/قصص۲۹
و وقتی که میرسه به کوه طور و به اون آتیش اتفاقی که باید، میفته و موسی به همکلامی با پروردگار مفتخر میشه و اینجوری میشه که لقب کلیم میگیره...
البته اینجای قصه خیلی ریزهکاری داره که بعدا باید براتون بنویسم.
فعلا فقط دوباره استناد کنم به یکی از صحبتهای آقای قرائتی که حظمون کامل شه، ایشون میگفتن حضرت موسی تو راه نوکری زن و بچهاش به نبوت رسید، رفت که واسه اونا آتیشی چیزی بیاره همونجا وحی اومد و شد پیغمبر! و این نشون میده که چقدر خدمت به زن و بچه نزد خداوند عزیزه، میشد که اون نبی مشغول عبادت و تهجد و هر حالت خیر دیگهای باشه تا وحی نازل شه، ولی خدا وحی رو میذاره واسه وقت خدمت به خانواده👌
✍ملیحه سادات مهدوی
یک حدیث فوقالعادهای هست از حضرت امام صادق که مرتبط هست با این داستان، شنیدین حدیثش رو؟
💐گل بدید تا حدیث بدم😁
@mehmane_quran
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
خب بخشی از نکات مربوط به قصه رو گفتم. شما هم که 🐵 فرستادید.😂 دستتون درد نکنه.😆 حالا بریم که ادامه قص
.
سلام و بوی خوش گندم🌾
بریم که حدیث قشنگی که قولش رو دادم تقدیمتون کنم😍
من اولین بار بُرشِ آخرِ این حدیث رو پشت جلد یکی از کتابهای فاضل نظری ديدم و بنظرم اونقدر زیبا و شاعرانه اومد که اصلا احتمال ندادم حدیث باشه و فکر میکردم از خود فاضل باشه، مثل اولین بار که آیه ۱۳۵ سوره بقره رو شنیدم و فکر میکردم یک بیت شعره از بس که زیبا بود.
امیدوارم با خوندن این حدیث، دلتون شبیه یک مزرعه آفتابگردون، روشن و پر امید بغل واکنه رو به خورشید و نور.🌱
این شما و این حدیث🤗👇
شراب و ابریشم...
. سلام و بوی خوش گندم🌾 بریم که حدیث قشنگی که قولش رو دادم تقدیمتون کنم😍 من اولین بار بُرشِ آخرِ این
"به چیزهایی که امید نداری،
بیشتر امیدوار باش
تا چیزهایی که به آنها امید داری!
موسی رفت برای خانوادهاش آتش بیاورد، پیامبر برگشت!"
-امام صادق (علیه السلام)
کافی، ج 5، ص 83
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
ثبتنام طرح نیابتی کبوتر حرم در این طرح شما نیت میکنید و زیارتتون رو میسپرید به ما تا براتون انجا
پیام دوست عزیزی که دیشب توفیق پیدا کرده و یکی از زیارتهای نیابتی که شما عزیزان ثبتنام کردید رو به جا آورده.😍
الحمدلله رب العالمین 💚
هر چه که هست از برکات کریم اهلبیت امام مجتبای نازنینه، از روزی که صندوق قرضالحسنه رو به نام ایشون راه انداختیم خیر و برکته که جاریه.
ممنونِ لطفِ امام مجتباییم.💚
روی آبیها بزنید توضیحات لازم راجع به طرح و صندوق براتون میاد.🙏
@sharaboabrisham
ممدوحِ حقیقی تویی ای سلطنتِ محض
بگذار فقط شاعر دربار تو باشم...
#مرتضیامیریاسفندقه
من در سینهام قلبهای بسیاری را جا دادهام!
قلبهایی که از اندوهی سنگین لبالب شدهاند
و در نیمه شبی بارانی فروریختهاند
آنهایی که در ضرباهنگِ غم تپیدهاند
و در فشارِ رنجها از تپیدن باز ایستادهاند...
قلبهایی که با بیرون ریختن طرهای مو، شاد شدهاند،
با کمی رنگ و لعاب خود را زیبا دیدهاند
و با خندهای نه چندان ملیح قصد دلبری داشتهاند!
قلبهایی که در حسرتِ به آغوش کشیدنِ کودکی در خود پیچیدهاند
در آرزوی شادی و خنده پسربچهای شکستهاند
و در تمنای پیراهنی گلدار سوختهاند...
قلبهایی که به عشق مبتلا شدهاند
به دعای وصال دل خوش کردهاند
و در فراق آتش گرفتهاند...
قلبهایی که شکستهاند،
قلبهایی که لبریز و خجستهاند،
قلبهایی که زیرِ بارِ قرضها کمر خم کردهاند،
قلبهایی که از نسخه طبیب قطع امید کردهاند،
قلبهایی که رازهایشان را نزد من بر ملا کردهاند...
قلبهایی که روزگاری با من بودهاند و دیگر نیستند!
قلبهایی که دوستم دارند،
قلبهایی که دوستم داشتند و حالا ندارند!
قلبهایی که هیچ وقت دوستم نداشتهاند
قلبهایی که با منند
قلبهایی که بر منند
...
قلبهایی که به یادِ منند
قلبهایی که از خاطرم بردهاند...
.
و من امشب تپشِ تمامِ این قلبها را درون سینهام ریختهام و با خود به صحن رساندهام تا درست همان لحظه که چشمهایم خیسِ باران میشوند در هوای حرم رهایشان کنم...
.
.
من تمامِ قلبهایی را که میشناسم و حتی نمیشناسم، فارغ از احساسی که به من دارند، با خود به حرم آوردهام...
وقتی قرار است اجابت شوم،
بگذار به یک معجزهی دسته جمعی دچار شوم...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز مبارکمون هست
مبارکترمون باشه انشاالله🤗
ای به قربان تو و صحن و بارگاهت آقا جان
@sharaboabrisham
یک بخشی از وصفهای قرآن اختصاص داره به وصف اسباب و وسایلِ پذیرایی از بهشتیان.
یعنی جدا از وصف خودِ پذیرایی که انواع میوهها و نوشیدنیها و خوردنیها رو شامل میشه، اونم از نوع اعلا و درجه یکش، ظروفی که این اطعمه و اشربه توش سرو میشه رو هم به تصویر کشیده و با آب و تاب از زیبایی و بیبدیلیِ این ظرفها که مثل و مانندش در این دنیا پیدا نمیشه حرف زده و سروشکل و جنسش رو توصیف کرده که نقره و طلاکوب و آبگینهاس.
یکی از مشربههای بهشت اسمش اِبریقه!
ابریق یه آبریزه که دسته و دهانه داره و طبق آیه قرآن نقرهفامه و لبالب از بادههای ناب که خادمان بهشت شرابش رو در کاسههای بلوری میریزن و به دست بهشتیان میدن.
من خیلی دنبال تصویری گشتم که ابریق نقرهای و کأسهای بلورین رو نشون بده و نزدیکترین تصویر به توصیف قرآن بنظرم همین عکس اومد. از صفحه یک فروشگاه عربی برداشتمش و خب بنظرم واقعا زیباست.
این مقدمه رو گفتم که بگم قراره انشاالله یک کلاس ترجمه و مفاهیم قرآن برگزار کنم.
تو این کلاس صفحه به صفحه و آیه به آیه، تمام صفحات قرآن رو بررسی میکنیم.
هر ترم شامل بخشهایی از قرآنه.
روز در میان نکات مربوط به یک صفحه بیان میشه.
و جلسات پرسش و پاسخ و پشتیبانی مستمر داره.
عنوانی که برای این کلاسها انتخاب کردم اِبریقه!
یعنی یک مشربه که جرعهجرعه مفاهیم رو در کأسهای بلورین دلتون میریزه و وجودتون رو سرمست میکنه از نورانیت آیات.
اگه مایل به ثبتنام در سلسله جلسات ابریق بودید میتونید به من پیام بدید: @mehmane_quran
@sharaboabrisham