eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
522 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
. کم کم از تمام ورودی‌ها، مامانا با نی‌نی‌های سبزپوش دارن وارد حرم می‌شن... بچه‌ها سوژه‌ی عکاس‌هان، مامانها بین ذوق و غم، بلاتکلیف موندن... با ورودِ هر مامانِ بچه‌بغلی انگار یک سِیلِ اندوه میریزه تو حرم... آه خانوم رباب بچه‌های ما همه، فدای قنداقه‌ی شیرخواره‌ی تو... .
. اولین باری که همایش شیرخوارگان رو حرم بودم، سال اول دانشگاه بود. اولین جمعه‌ی محرم، صبح خیلی زود وقتی همه خواب بودن، از خوابگاه زدم بیرون و چند ساعت بعد وقتی با صورت پف کرده و چشمای قرمز برگشتم خوابگاه، طیبه با تعجب پرسید کجا بودی؟ لبخند زدم و گفتم همایش شیرخوارگان حسینی... سربندِ یا حسینی رو که از اون همایش گرفته بودم، هنوز دارم... بعد از اون همایش من دیگه دلبسته‌ی شیرخوارگانِ حرم شدم و با خودم قرار کردم هر جای دنیا که باشم، صبح اولین جمعه‌ی محرم، حرم امام رضا جان باشم... . دستاتون رو بدید به من با من بیاین توی حرم باور کنید بیرونِ این حرم، هیچ خبری نیست... .
. به نیابت از تمامِ زن‌های در آرزوی فرزند نشسته... دست توسل می‌زنم به دامان آن مادرِ مبتلا به داغِ شیرخواره... . همایش شیرخوارگان حرم مطهر رضوی
. به نیابت از مادرانِ تمامِ شیرخواره‌های غزه... دست توسل می‌زنم به دامانِ آن مادری که از عصر عاشورای ۶۱ تا قیام قیامت به داغ شیرخواره‌اش نشسته... .
از این لباسهای متبرک حرم روزیِ من هم شد💚
. و من که نمی‌دانم در اَلَست یا که در ازل داغِ فرزند دیده‌ام، انگار سینه‌ام از همه داغتر است و از آن روضه‌بَلَدهای داغِ فرزندم... ‌آه! خانومِ من، رباب... . @sharaboabrisham
. چقدر خوب شد که همایش شیرخوارگان افتاد ششم محرم.... قشنگ از امروز صبح همه‌مون روضه‌‌خونِ خانوم رباب شدیم تا فردا غروب که باز قراره ان‌شاالله روضه‌خونِ خانوم لیلا بشیم... .
دکلمه-حضرت علی اصغر علیه السلام.mp3
6.45M
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید رباب، با آب هم قافیه باشد؟ روضه‌خوان‌ها زیادی شلوغش می‌کنند حرمله آنقدرها هم که می‌گویند تیرانداز ماهری نبود هدف‌های روشنی داشت! تنها تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت! شش ماه، علی بودن را طاقت آوردی خون تو جاذبه‌ی زمین را بی‌اعتبار کرد حالا پدرت یک قدم می‌رود برمی‌گردد می‌رود برمی‌گردد می‌رود... با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره‌ای بسازد تادیگر صدای سم اسب‌های وحشی از خواب بیدارت نکند رباب می‌رسد از راه با نگاه با یک جمله‌ی کوتاه: آقا خودتان که سالمید انشاالله... شعر از عالیجنابِ شاعرها سید حمیدرضا برقعی با صدای حاج مهدی سلحشور @sharaboabrisham
. مشهد بارون گرفته چه بارونی... اونم وسط چله‌ی تابستون! انقدر صبح تا حالا روضه‌ی دلِ رباب رو خوندن تا آخرش بغضِ آسمونم ترکید! .