eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
510 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
شراب و ابریشم...
#رعایت_حق_مولف فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ: امضای پروردگار پای تمامِ آنچه که خلق کرد
. یکی از عزیزان پیامی دادن که از ظاهر صحبتهاشون اینجور برداشت کردم که منظور بنده رو درست متوجه نشدن. منظور من تنها و تنها تذکر دادن راجع به یک مسئله‌ی ساده به اسم رعایت امانته که عدم رعایت این مسئله‌ی ساده منجر به ایجاد یک حق‌الناس بزرگه. امیدوارم مقصود درست رسیده باشه، اینجا فقط خودم و نوشته‌هام موضوعیت نداریم، چیزی که عرض بنده هست اینه که حواسمون رو جمع کنیم توی این دنیا خیلی چیزها هستند که در ظاهر به چشم امانت نگاهشون نمی‌کنیم اما در واقع امانتند و رعایت امانت اگر نکنیم بعدا پامون گیره. 🙏 حالا هر کس با خودش فکر کنه و مصداقهای امانت رو در زندگیش پیدا کنه. این تمام مطلبی بود که دوست داشتم بگم، چون می‌دونم این چیزا رو هیچ وقت بهمون یاد ندادن و یاد نمیدن... و تمرین امانتداری از همین چیزهای کوچیک شروع میشه و ما اگه اینو یاد نگیریم بعدا اگر در امانتهای عظیم هم دست‌بردیم نباید از خودمون متعجب بشیم. در پایان ممنونِ نفس‌های پربرکت و گرم شما عزیزانم منت بر سر من دارید که اینجایید شک نکنید در اجر تمام این نوشته‌ها شریکید. یک روضه‌ی یک خطی هم بخونم و تمام: بزرگترین امانتی که رعایت نشد، وجود اهل‌بیت بود که پیغمبر بین امتش به امانت گذاشت... التماس دعا. ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
#رعایت_حق_مولف فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ: امضای پروردگار پای تمامِ آنچه که خلق کرد
خوشحالم که با این نوع نگاه و با این سطح از آگاهی مواجهم🙏 الحمدلله که مخاطبهایی به این اندازه فهیم اینجا حضور دارن و این قطعا از برکت نام اباعبدالله و از خوش‌یُمنیِ قدومِ عزاداران حضرته که افرادی این‌چنین کنارم قرار می‌گیرند و به من یاد می‌دن و من ازشون درس می‌گیرم. الحمدلله رب العالمین .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر روضه‌خوان بودم شب عاشورا رو به مستمعها می‌گفتم من هم لهوف را دیده‌ام، هم ارشادِ شیخ مفید را، آن هم نسخه‌های عربیش، راستش را بخواهید چیزی که من در لهوف و در ارشاد خوانده‌ام اصلا تعریف کردنی نیست، همه‌ی روضه‌هایی که تا حالا شنیدید را باید بگذارید کنار، قصه خیلی هولناک‌تر از این چیزهاست. دست روی هر جایش که بگذارید روضه‌ی باز است. با این حرفها هول به دلِ مستمع می‌انداختم و می‌گذاشتم زنهای مجلس کمی ترس ورشان دارد نکند من حرفی بزنم بچه‌هایشان بلرزند، آب دهان مردها خشک شود نکند من دست روی جایی از واقعه بگذارم که زنها آن‌طرفِ پرده قالب تهی کنند. خوب که احساس کردم دلهره به جانِ مستمع افتاده و تپش قلبها بالا گرفته می‌گفتم متوجه اضطرابتان شدم، عیبی ندارد، آدم شب عاشورا نخواهد یک ذره از حال زنها و بچه‌های حرم را بچشد که نمی‌شود اسم خودش را بگذارد شریکِ غم! ولی هول ورتان ندارد نیامده‌ام برای مقتل‌خوانی. مثل امشبی که قلب امام زمان دارد از غصه می‌ترکد، ادب و انصاف حکم می‌کند آدم اصلا روضه نخواند! من هم نمی‌خوانم! لااقل از مگوهای واقعه نمی‌خوانم. بعد که مستمعها آب دهانشان را فرو می‌دادند و یک نفس راحتی می‌کشیدند می‌گفتم هان دیدید حتی تاب یک اشاره را ندارید چه رسد به اصل واقعه. تازه شما مردهای اینجا هر قدر هم غیرتی باشید، هر اندازه هم عاطفی، یک ذره از غیرت و عاطفه‌ی ابی‌عبدالله نمی‌شود. حالا حساب کنید آن مردِ غیرتمندِ پرعاطفه که از فردا خبر داشته و می‌دانسته قرار است چی سر این زن و بچه بیاید، او مثل امشبی چه حالی داشته؟ این را می‌گفتم و اجازه می‌دادم صدای نشستنِ دستها روی پیشانیها جلسه را پر کند و شانه‌ها به گریه بلرزد. بعد با سوز می‌گفتم آه حسین... و می‌گذاشتم مستمعها پشت سرم تکرار کنند و جا برای گریه باز شود... بعد دوباره می‌گفتم ادب و انصاف حکم می‌کند آدم مثل امشبی روضه نخواند و فقط همه‌ی جلسه را پر کند از صلواتهای بی‌تاب و نگران که خدای نکرده یک وقت اتفاقی برای صاحب‌الزمان نیفتد. و می‌گذاشتم مستمعها چند صلوات پراکنده و شلوغ و اشک‌آلود بفرستند تا کمی دلشان قرار بگیرد. بعد می‌گفتم راستش من برای امشب اگر قرار باشد روضه بخوانم یک چیزی می‌خوانم که فقط روضه‌ی اباعبدالله نیست، یک حرفیست که روضه‌ی همه‌ی اهل‌بیت با هم است! دلهایتان را بدهید دست من تا ببرم آنجایی که زینب روضه‌ی پیغمبر و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و امام مجتبی را با هم خوانده و آمده گریه‌اش را توی دامن اباعبدالله ریخته! یک وقتی از شب زینب کبری با هزار اضطراب خودش را به چادر برادر رسانده و همانجور که صدایش می‌لرزیده پرسیده: حسین جان روی اصحابت چقدری می‌شود حساب کرد؟ این پرسشِ چند کلمه‌ای سنگین‌ترین روضه‌ی شب عاشوراست حتی سنگین‌تر از روضه‌ی گودال! این دلشوره‌ای که شب عاشورا به جان زینب افتاده و او را بلند کرده که برود و از برادر بپرسد اصحاب ماندنی هستند؟ پرده از حقایقی برمی‌دارد که در خاطرِ زینب بوده! راستش ما اگر این سوال زینب را درست فهم می‌کردیم، همینقدر که من گفتم زینب این را پرسیده، آنقدر خودمان را می‌زدیم و آنقدر گریه می‌کردیم که از حال برویم. بعد همانطور که اشک امانم را گرفته بود می‌گفتم یک نفر به من بگوید این زن مگر خاطره‌ی چند نامردی توی ذهنش بوده که حالا شب عاشورا اینجوری هول ورش داشته؟ زینب هر چه به عقب نگاه کرده دیده جز نامردی چیزی یادش نمی‌آید، خب حق داشته دلهره بگیرد نکند اینها هم نامردی کنند و بلایی که سر مادر و پدر و آن یکی برادرش آمد سر حسین هم بیاید. اول خاطره‌اش از نامردی از آن ۱۲۰هزاری بود که زدند زیر همه چیز و گفتند ما دور ایستاده بودیم نشنیدیم پیغمبر چی گفت، خاطره‌ی دیگرش از نامردی از آن چهل شبی‌ست که همراه مادر می‌رفت در خانه‌ی انصار و مهاجر و هر کدام با بهانه‌ای زهرا را به دیگری حواله می‌کردند و آن آخرها دیگر حتی لای در را باز نمی‌کردند، بعدش هم که آتش گرفتن در و آن حادثه‌هاست، خاطره‌های بعدش نامردیهای صفین و جمل و نهروان با پدرش و بدتر از همه سپاه امام مجتبی که آنجور برادرش را تنها گذاشته بودند، زینب شنیده بود حتی بعضی از فرمانده‌های حسن به معاویه نامه داده بودند اگر میخواهی سر حسن را برایت می‌فرستیم... خب حق داشته شب عاشورا لرز به تنش بیفتد. زینب با این سوالش عالم را شرمنده کرده، یک جوری خوابانده توی گوش دنیا که اف بر تو که هر چی نگاهت می‌کنم با ما غیر از نامردی نکردی. از من اگر می‌پرسید سخت‌ترین جای واقعه همین سوال زینب است همین تردیدی که به دلش افتاده، همین اعتمادی که نتوانسته بکند... اف به دنیایی که برای بچه‌های پیغمبر هیچ وقت جای امنی نبوده! این را می‌گفتم و مجلس را به حال خودش رها می‌کردم تا هر کسی همانطور که اشکهایش آویزان است در خلوت خودش حساب کند مگر این زن چقدر نامردی در خاطرش داشته؟ چقدر بی‌وفایی... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
Seyed.Reza.Narimani.Pasho.Ali.Akbaram(128).mp3
19.45M
چقدر این مداحی برای آخر مجلس خوبه... برای سنگین‌تر شدنِ ساعتِ آخرِ روضه‌ها... من انگار جدی جدی ده شب مجلسِ روضه داشتم و حالا شب آخره خودمو می‌بینم توی هیأتم که دیگه روضه‌ی شبِ آخرشم خونده شده و بساطش باید جمع بشه این مداحی داره پخش می‌شه و من خسته و تکیده تکیه زدم به دیوار و با دلتنگی دارم نگاه مهمونام می‌کنم که دونه‌دونه دارن می‌رن و من رو تنها می‌ذارن... واقعا من اگه روضه‌خون بودم شب دهم جلوی دونه‌دونه مهمونامو می‌گرفتم و می‌گفتم از فردا مجلس توی کوچه‌ها منعقده تا اونها هاج و واج نگاهم کنند و فک کنن شب آخری غصه زده به سرم ولی من راستی راستی روضه‌هامو می‌ذاشتم تازه از شب یازدهم به بعد... من از غروب عاشورا تا خود اربعین گِل به سر می‌گرفتم و کوچه به کوچه خونه به خونه می‌رفتم و دو خط روضه می‌خوندم: عمه‌ی ما را احترام نکردند. عمه‌ی محترمِ ما را احترام نکردند... و با این دو خط روضه خودم بی‌تاب‌تر از همه گریه می‌کردم... خودم بیشتر از همه توی سر و صورت می‌کوفتم... . . چقدر این مداحی برای بازی با دلِ هیأت‌دارا خوبه... برای پیچیدن تو فضا دمِ رفتنِ مهمونها... برای بیشتر کردنِ دلتنگیا... التماس دعا مهمونای من💚 ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر روضه‌ی زینب را کجای فرات ریختی و کجای دشت کاشتی که دست روی هر جای واقعه می‌گذارم، باز روضه‌ی زینب از آب درمی‌آید، باز روضه‌ی زینب از خاک سر برمی‌آورد! من گمان می‌کنم تو پیش از رفتن مقابل دشت ایستاده‌ای، نگاهت را روی اجسادِ شهدا چرخانده‌ای، بر زنها و دخترها برای بعد از خودت گریسته‌ای، و بعد نفس حبس کرده‌ای و از آن دهانِ خشک‌تر از چوب تنها یک کلمه بیرون داده‌ای: زینب... صدای تو روی دشت ریخته، همه‌جا منعکس شده و به عددِ تمامِ شهدا، به وسعتِ تمام داغ‌ها و به اندازه‌ی تمامِ واقعه‌ها تکثیر شده... بعد از آن زینبی که تو گفته‌ای از آن دشت دیگر هیچ ذکری جز زینب بلند نشده و فرات هیچ نغمه‌ای جز زینب سرنداده... من فکر می‌کنم تو پیش از رفتن زینب را روی دشت ریختی تا بعد از تو هر کس خواست به آنجا برسد ناگزیر از زینب بگذرد! بعد از آن زینبی که تو گفتی، زینب که قرار بود دمی بی تو زنده نمانَد، عمر جاودانه گرفت و دیگر هرگز نَمُرد... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. حوالیِ همین ساعت‌ها بود که طنین اذانِ اکبر روی دشت ریخت... عمه وَ إنْ یَکاد خواند و حسین لاحول و لاقوة الا بالله... دشت به سیمای اکبر تکبیر گفت و آسمان به تحریرِ صدایش تحسین... . . غلط اگر نکنم، شورچَشم‌های لشکر یزید، در همین اذان، اکبر را نظر زدند... 💔 . ✍ملیحه سادات مهدوی اذان ظهر عاشورا 🖤 ■ اَعظَمَ اللّهُ اُجُورَنا بِمُصابِنا بِالحُسَینِ عَلیهِ السّلامُ ، وَ جَعَلَنا وَ ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیّهِ الاِمامِ المَهدِیِّ مِن الِ مُحَمَّدِِ عَلَیهِمُ السّلامُ ■ غمت شبیه ندارد، ای شبیهِ پیامبر! @sharaboabrisham
. لاحولی... تکبیری... موجی از ملکوت صدایت... جَسته و گریخته میان چکاچک شمشیرها به گوش می‌رسد... و دلِ خیمه‌گاه به شنیدن همین طنین، خوش است... بابا هنوز زنده است... ملیحه سادات مهدوی@sharaboabrisham
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی دو شب پیش یک نفرتان بعد از روضه پیام گذاشته بود ظاهرا به حضرت زینب خیلی ارادت دارید. البته که دارم ولی خدا شاهد است صحبتِ ارادت نیست، آدم هر جور بخواهد نگاه واقعه کند نمی‌تواند از زینب بگذرد، نمی‌تواند زینب را نادیده بگیرد! آدم از هر طرف که نگاه کند هیچ کس قدر زینب به چشم نمی‌آید، هیچ مصیبتی بالاتر از مصیبت زینب پیدا نمی‌کند. این حرف من نیست این حرف صاحب‌الزمان است که فرموده بود بر مصیبت اسارت عمه‌ام زینب صبح و شام گریه می‌کنم، آنقدر که جای اشک خون از چشمهایم می‌چکد! برای شهدا همه چیز در عصر عاشورا تمام شده، اما برای زینب همه چیز تازه از عصر عاشورا شروع شده... با آن حجم از مصیبت و بلا و رنجی که کشیده تازه حالا باید روی پا می‌ایستاده و قافله‌سالاری می‌کرده... در این نقطه‌ از تاریخ خدا عنان کائنات را داده دست زینب و حقا که زینب هم خوب از پس همه چیز برآمده... جانها به فدای زینب جانها به فدای زینِ اَب ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
باید حدودِ همین ساعت‌ها دیگر، کار تمام شده باشد... آه حسین...