هر سال یازدهم محرم حوالیِ ساعت ۹ پاشنهی درِ مسجدِ نخلِ سیدها میچرخد و روضهی صبحِ یازدهم، با آن آداب و مناسکِ خاصِ اجدادیمان برگزار میشود!
مسجدی که کل مساحتش یک فرش سه در چار هم نمیشود، و پای نخلی که به اسم سیدها سند خورده، ریشه دوانده و کسی دقیق نمیداند اول نخل بوده و بعد مسجد بنا شده یا اول مسجد بوده و بعد جایگاه نخل را بیخِ دیوارِ مسجد زدهاند!
تنها چیز معلوم، این است که شصت_هفتاد سال اخیر، مسجد، صبح یازدهمها دست ما بوده! ما مهدویها!
و یکی دو نسل قبلِ ما که آقازادههای زمان خودشان بودهاند، ثروتمندان و تحصیلکردهها و تنها اروپا رفتههای شهر، بنای این روضه را گذاشتهاند، با قهوههایی که سوغات فرنگ بوده!
از همان زمان، هرگز نه روضهی صبح یازدهم تعطیل شده و نه قهوهای که حتما باید صبح زود بعد از قرائت زیارت عاشورایی که به جانِ قهوه و قُلقُلِ سماور ریخته بودند دم میشد و نه حتی فنجانِ اصلِ گلقرمزش قضا شده!
روضه هم که میگویم منظورم یک مجلسِ بزرگِ پرمهمان نیست!
شهر ما روز یازدهم شبیهخوانی مرسوم است و جایی روضهخوانی نیست، اهالی همه صبح تا غروبِ یازدهمشان را پای تعزیه هستند، جایی روضه نیست، اِلا همین مسجدِ پانخل.
یک روضهی جمع و جور، که قدیمها چند سید را دور هم جمع میکرده تا برای اسیریِ خاتونِ کربلا گریه کنند!
برای پذیرایی هم حتما باید کنار چای، قهوه هم میآوردهاند، با فنجان، روی سینیِ کوچکِ مسی و برای هر نفر یک قندان نقره که با نباتِ اعلای زعفرانی پر شده بود!
بالاخره آقازادگی هم آدابی دارد دیگر!
این روضه و روضهی روایت هفتاد و پنج روز، میراثِ جامانده برای ماست البته منهای آن ثروتِ کذایی!
من این مسجد و روضهی یازدهمش را همیشه دوست داشتم، با آن حال و هوای غریب و خلوتیِ مجلس و طعمِ خاصِ قهوهاش!
از آن مجلسهایی بود که خودت میفهمی عنایتِ خاصی به آن هست...
امروز پیش خودم فکر میکردم لابد آن زمانها، وقتی دور هم جمع میشدند، منبری که روضهاش را خوانده و ساعتِ آوردنِ قهوه رسیده بود، تازه سیدها گُر میگرفتهاند و صدای گریهشان بالا میرفته!
خادمِ آقا، سینیِ مسی و قندان نقره و فنجان قهوه را با صد احترام و تعظیم که میگذاشته پیشِ رویشان، از همان مکنت و جلال، روضهای بساط میکردند و گریهای راه میانداختند آن سرش ناپیدا!
.
یکی از جمع، که آمد و رفتِ خادم را از اول زیر نظر داشت، آرام میگفت: عمهی ما را احترام نکردند، عمهی محترمِ ما را احترام نکردند...
شانهها که میلرزید، دیگری زمزمه میکرد، کاش فقط احترام نکرده بودند، پشتبندش یکی به گریه میگفت: کاش، کاش...
سیدی که سِنَش از دیگران بیشتر بود و صورتش از همه به اشک خیستر، همانطور که چانهاش میلرزید تکه نباتی از قندان برمیداشت: از این نبات شیرینتر بودند، از گل نازکتر، یتیمبچههای اباعبدالله...
حرفش را تمام نکرده از آنطرف پرده، صدای شیون بلند میشد، و باز یکی از این طرفِ پرده میگفت: عمهی ما اجازهی شیون هم نداشت و گریهها بالا میگرفت...
یکی هم که بین گریهها، تکه نباتی بی اختیار از دستش افتاده بود توی استکان همانطور که چشمش به استکان و نبات بود میگفت: کسی نبود، دلضعفهی بچههای جَدّ غریبِ ما را با همین تکهنبات جواب بدهد!
دیگری صدا بلند میکرد: به ضرب سیلی جواب دادند، به ضرب شلاق...
مطمئنم مجلسِ آنها بیشتر از هر مجلسی گریه داشته، آخر روضهها برای نازپرودهها گرانترند!
به خودشان نگاه میکنند، میبینند تابِ زیر آفتاب ماندن ندارند، تاب اخم دیدن، تاب هتاکی شنیدن...
بعد حساب میکنند ما کجا و نازدانههای اباعبدالله کجا؟ ما کجا و زینب خاتون کجا؟
بعد باز حساب میکنند زینب کجا و بند اسارت کجا...
و با همین حساب و کتابها، بی منبر و بی روضه، یک حسینیه اشک میریزند...
روضهی صبح یازدهم، از حیثِ غربت هم شده، از آن روضههای عنایتیست
از آن مجلسهای نظرکرده...
عمهی ما حتی روضهاش هم غریب است...
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
روضههای دههی اول محرم
سلام و ادب
جهت دسترسی آسونتر شما عزیزان به روضههای این ده شب لینک مطالب تقدیم شما.🌱
با کلیک روی آبیها مطلب براتون باز میشه🙏
📍با احترام نشر بدون نام نویسنده و آدرس کانال جایز نیست📍
شب اول محرم ( روضهی حضرت زینب)
شب دوم محرم ( روضهی ورود به کربلا)
شب سوم محرم (روضهی حضرت رقیه)
شب چهارم محرم (روضهی جناب حر)
شب پنجم محرم (روضهی حضرت عبدالله)
شب ششم محرم (روضهی حضرت قاسم)
شب هفتم محرم (روضهی حضرت علیاصغر)
شب هشتم محرم (روضهی حضرت علیاکبر)
شب نهم محرم (روضهی حضرت عباس)
شب دهم محرم (روضهی اباعبدالله )
شب یازدهم محرم (روضهی شام غریبان)
روضهی ساعت پنج صبح
روضهی ساعت یازده صبح
روضهی سر ظهر
روضهی صبح تاسوعا
روضهی پنجم محرم مادر_پسری
روضهی صبح یازدهم یادبود حسینیهای تاریخ
✋سلام بر اقامهکنندگان عزای حسینی
🔸تقدیمنامه
🔴 رعایت حق مؤلف
تمام این مطالب دستنوشتههای شخصی بنده ملیحه سادات مهدوی هست که نسبت به نشر آثارم بدون نام خودم و لینک کانالم هیچگونه رضایتی ندارم.🙏
لطفا لینک رعایت حق مولف و چند مطلبی که در این رابطه گذاشتم رو هم ملاحظه بفرمایید.🙏
التماس دعا
دستبوس و کفشجفتکنِ عزادارن حسینی
ملیحه سادات مهدوی
راستی!
شراب و ابریشم اقتباس از آیهی ۲۱ سوره انسانه اونجا که میگه بهشتیان از جامهای شراب طهور مینوشند و جامههای ابریشم به تن میکنند.
زیاد پرسیده بودید راجع به وجه تسمیه کانال.
البته این روزها شراب و ابریشم یک حسینیهی مجازیه برای نوشیدن از شرابِ عشقِ اباعبدالله و تکیه زدن به پردههای ابریشمِ آويخته از دیوارِ حرمش...
همه دعوتند
به چند جرعه عشق و چند حَبّه یادِ حسین❤️👇
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
May 11
272.5K
#پیام_مخاطب
بین تمام پیامهای پر مهرتون از این یکی نشد که بگذرم، بخاطر اون لهجهی قشنگ یزدی و البته اون حجم از محبتی که توی این پیام موج میزنه.😍
این مدت به برکت اباعبدالله پیامهای پر مهر زیادی از شما عزیزان دریافت کردم
چقدر پیام دادید و گفتید با این نوشتهها اشک ریختید، با حضرت زینب ارتباط گرفتید...
حتی بعضیها گفتید هیأت هم که میرفتید این نوشتهها رو میخوندید و رزق اشکتون رو از شراب و ابریشم میگرفتید.
واقعا با تمام وجودم ممنونِ لطفِ اباعبدالله هستم.
ممنونم از همهی شما عزیزان که با من و نوشتههام مهربانید.🙏
ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
امسال شب هشتم تب کردم و افتادم.
به روضهها نرسیدم.
نشد بروم هیئت، تکیه، مسجد، حتی پای تلویزیون...
مثلِ عزیز از دستدادهای شدهام که به مراسم تدفین نرسیده باشد، بعد هِی بیتابی کند، هِی باور نکند، هِی بگوید من که نبودم، من که ندیدم...
هِی نشستم برای خودم روضهی اکبر خواندم، هی اشک ریختم، هی نوشتم...
بلند شدم رفتم توی مجلسها نشستم، و هی دعا کردم مداح به روضهی اکبر هم گریز بزند، اما بعد از هشتم هیچ جا دیگر حرف اکبر نبود...
هیچ روضهای آرامم نکرد، هیچ مداحی حق مطلب را ادا نکرد....
این اشکها و گریههای تنهایی هم آدم را آرام نمیکند! بیتابتر میکند...
آخر برای اکبر کمِکمَش باید توی یک جمعیت هزار نفری باشی که همهشان توی سر و رویشان بکوبند و برای آن لحظه که ابی عبدالله با هزار حسرت و دریغ شبهِ پیمبرش را فرستاد میدان، ضجه بزنند و هِی پشت هم صدا بزنند: وای حسین...
وای حسین...
وای حسین...
باید حتما شب هشتم توی یک محفلی باشی که مداحش خودش فهمیده باشد بعد از اکبر چه بر سر حسین آمد...
یک مجلسی که آدمهایش، کنایه فهم باشند، مثلا لازم نباشد کسی برایشان بگوید ارباً اربا یعنی چه!
خودشان بدانند اباعبدالله بالای سر اکبر غش کرد، یا بدانند صدای ضجههایش آنقدر بلند بلند بود که لشکر ابن سعد را اول به سکوت و بعد هم به گریه واداشت...
آدم باید توی مجلسی بنشیند، که تا مداح گفت حسین رسید بالای سر اکبر، همانجا چند نفر از هوش بروند، بعد مداح صدایش را بالا ببرد و بزند توی سرش و بگوید حسین هم غش کرد، حسین هم غش کرد، حسین هم غش کرد...
آنقدر این حسین غش کرد را تکرار کند تا همهی مستمعها از حال بروند...
بعد بگوید، زینب اگر نمیرسید حسین حتما همانجا مُرده بود!
زینب خودش را رساند، حسین را بلند کرد، زینب اگر نبود، حسین همانجا جان داده بود...
بعد مردم توی سرشان بزنند: وای زینب
وای زینب
وای زینب...
روضه برای اکبر جز این جواب نمیدهد،
باید با حسین شروع شود و با زینب تمام...
و گرنه حق مطلب ادا نمیشود که نمیشود...
وای زینب...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
این ایام که مُحرّمنوشتهام رو منتشر میکردم خیلی واضح و روشن به این نتیجه رسیدم که باید از حضرت زینب بیشتر نوشت و بیشتر گفت.
چقدر پیام از شما دریافت کردم که امسال با این خردهنوشتهها نگاه تازهای به حضرت زینب پیدا کردید و البته چقدر به وضوح دیدم که هر جا اسم حضرت زینب رو بردم برکت گرفت و نور پاشید.
این روزها که ایام اسارت خاتون کربلاست، حتما باید بیشتر و بهتر به شخصیت حضرت پرداخت، زحمات و خدمات حضرت رو بیان کرد و شرح داد و مطمئنم این خواستهی اباعبدالله هست که این زحماتِ فراوانِ نادیده بازگو بشه و بهش پرداخته بشه.
کمکم براتون مینویسم و البته گاهی با پیام صوتی توضیحاتی میدم.
گاهی فکر میکنم متنهای طولانی رو مخاطب نمیخونه، صوتها رو مخاطب باز نمیکنه و همینه که همیشه فکر میکنم از چه راهی باید پیام رو رسوند واقعا؟
پیشنهاد شما چیه؟
@sharaboabrisham
40.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
غالبا بهترین خوانِش برای هر شعر و هر متنی توسطِ خودِ شاعر و نویسنده صورت میگیره، چون این خودِ شاعره که فراز و فرود کلام و احساس نهفته در کلمات رو میشناسه.
یکی از بهترین دستنوشتههام با اجرای خودم:
نویسنده و اجرا: ملیحه سادات مهدوی
●❥ ●❥ ●❥ ●❥ ●❥●❥ ●❥ ●❥ ●❥ ●❥ ●❥●
داشتم برایش توضیح میدادم.
فرق بین عنصر و ترکیب؛
بحث رسید به اینجا که عالم از چهار عنصر تشکیل شده است: آب، آتش، خاک، هوا.
یکباره دیدم راست گفته اند! عالم از چهار عنصر تشکیل شده است: آب، آتش، خاک، هوا.
عالم از چهار عنصر تشکیل شده است: آب، آتش، خاک، هوا:
آبی که از تو دریغ کردند...
آتشی که در خیمه گاهت افتاد...
خاکی که شد سجدهگاه و طبیب دردها...
و هوایی که عمری است افتاده در دلها...
ترکیب این چهار عنصر میشود: ک...ر...ب...ل...ا...
کربلا...
یک ترکیب شش گوشه که نظم تمام عالم را به هم ریخته...
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده است:
آب، آتش، خاک، هوا...
✍ملیحه سادات مهدوی
❌ با احترام به جهت رعایت حق مؤلف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
امروز که به روایتی شهادت حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام و همچنین روز ورود کاروان اسرا به کوفه هست خیلی دوست دارم انشاالله یکسری مباحث خیلی مهم و جدی رو کلید بزنم.
ولی بقول آقای قرائتی اینجا رو باید زیادی گوش بدید، چون مطلب واقعا مهمه و نیاز به دقت داره تا کامل برامون جابیفته.
سعی میکنم در قالب نوشتههای کوتاه با بیان محاوره و ساده بنویسم و اگه جایی نیاز بود با صوت توضیح بدم.
نوشتن و گفتنش با من، نور و برکتش با اباعبدالله، زیادی گوش دادنش با شما انشاالله 💚
آمادگی زیادی گوش دادن دارید؟
@sharaboabrisham
سلام اینو دیروز گذاشته بودم که حذف شد.😒😤 حالا دوباره گذاشتم.🙂
.