eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
539 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز مهلت ثبت‌نام واسه طرح کبوتر حرم هست میتونید به ادمین مراجعه کنید جهت ثبت‌نام. عکسی که گذاشتم، پیج ادمین ثبت‌نام طرح کبوتر حرمه ایشون با کاروان پیاده داره مشرف میشه مشهد توی پیجش هم عکسها و گزارش سفر و زیارتهای نیابتی رو می‌ذاره براتون می‌تونید از پیجش دنبال کنید گزارش رو🙏 ادمین ثبت‌نام:@Dashtebanii @sharaboabrisham
من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم، مثل امروزی به پله‌ی دوم منبر نرسیده، برمی‌گشتم روی زمین، رها می‌شدم... جوری که مستمع‌ها بفهمند، پایم نداده از منبر بالا بروم... بعد همانطور که عبایم از شانه‌هایم آویزان شده با چهره‌ای غمزده بسم الله می‌گفتم و آه می‌کشیدم، طوری که "بیچاره شدیم" از سر و رویم بریزد... بعد وسطِ بهتِ مستمع‌ها با اندوه می‌گفتم: هجده سال، فقط هجده سال... فقط هجده سال داشت... بعد سکوت می‌کردم و اجازه می‌دادم کنایه فهم‌ها جمع را متوجه کنند، چه خبر است... تا بعد از چند دقیقه سکوت، اولین نفری که شانه‌هایش به گریه بلرزد پیرمردِ هشتاد ساله‌ی مجلس باشد که با خودش حساب کرده من هشتاد سال عمر کنم و آن وقت او فقط هجده سال؟ پشت‌بندش پدری که پیش از مسجد دختر هجده ساله‌اش را جلوی آموزشگاهی پیاده کرده و حسابی قربان صدقه‌ی چشم و ابرویش رفته شروع به هق هق کند و بعد از او جوان هجده ساله‌ای که توی مجلس نشسته و در این فاصله یک دور تمام آرزوهایش را مرور کرده و با خودش به این رسیده که هجده سالگی تازه اولِ جوانیست، تازه اوج آرزوها و خواسته‌ها، تازه شروعِ زندگی... یکدفعه صدایش به ناله بلند شود و همه مجلس را به هم بریزد... بعد من رو به آدم‌ها بگویم، زدن داریم تا زدن! من و شما هم یک وقتی ممکن است فرزندمان را کتک بزنیم... خیلی وقتها ممکن است یکی، یکی دیگر را بزند... اما زدن داریم تا زدن! اینکه یک نفر به قصد کشت بزند، اینکه یک نفر با کینه و نفرت بزند، اینکه یک نفر با بغض بزند... این خیلی فرق دارد... اینجای مجلس قطعا صدای زن‌ها بلند شده و وقتش است بگویم، خانوم‌ها همینطوریش آنقدر نازک هستند که خیلی زود بشکنند، بترسند، فروبریزند... حالا شما حساب کن، یک مردِ بلندِ عرب، یک مردِ عصبی‌مزاج و بدمنظر، یک مردی که کینه و دشمنی همه وجودش را گرفته، حالا هم با قصدِ قبلی آمده، در خانه را با مشت و لگد بزند... شما به من بگو، سَرِ یک خانومِ هجده ساله‌ی نحیف که تازه باردار هم هست چه می آید؟! یک مردِ عربِ بلندقدِ بدمنظرِ وحشی که با قصدِ قبلی آمده... حالا این مرد قرار باشد بزند، چطور میزند؟ اینجای مجلس دیگر حتما خودم از همه بی تاب‌تر شده باشم و بلند‌بلند گریه کنم... بگذارم چند دقیقه مجلسم به گریه‌های بلند و ناله‌های بی‌تاب بگذرد، بعد همانطور بین هق‌هق‌ها بگویم: هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود... تا دوباره گریه‌کن‌ها مجلس را روی سرشان بگذارند. بعد هم تیر خلاص را بزنم و بگویم: اینکه کشتند یک حرفی‌ست اینکه به ضرب مشت و لگد کشتند یک حرف دیگر... تا باز صدای گریه‌ها بالا بگیرد... بعد هم مجلس را به حال خودش رها کنم و تا مداح دمِ یا زهرا می گیرد، خودم را بین گریه‌ها و ناله‌های مردم گم کنم... من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم روز شهادت پیغمبر، روضه‌ی زهرایش را می‌خواندم و مردم را بیشتر از هر وقت دیگر برای فاطمه می‌گریاندم داغِ پیغمبر، شروعِ داغِ حضرت زهراست... اصلِ روضه‌ی امروز، روضه حضرت زهراست... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham نوشت: روضه خواندن لازم نیست، این داغ سنگین‌تر از این حرفهاست، روضه‌خوانها فقط برای همین خوبند که صدایشان توی بلندگو بپیچد تا صدا به صدا نرسد که مردم راحت گریه کنند و بی‌خجالت ناله بزنند... نوشت: الهی بمیرم برات یک دونه‌ی پیغمبر، صاحب عزای امروز، زهرای نازنینِ پیامبر، تسلیت بانوی عالم... @sharaboabrisham ❌با احترام انتشار مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست. .
شراب و ابریشم...
تابستانِ یکی از سالهای نوجوانیم کلاس قرآنی می‌رفتم که مربی‌‌اش اول کلاس از روی یک کتاب برایمان حکایت
با دنبال کردن هشتگ خاطره‌بازیهای خودتون و عشق امام مجتبی رو ببینید و بخونید. شروع این هشتگ هم مطلبیه که ریپلای کردم، لطفا ببینید و ببینانید‌🙏 التماس دعا دارم @sharaboabrisham
Fadaeian_Sh_Imam_Reza_97_10-mc.mp3
23.82M
این مداحی رو گذاشتم برای شادیِ روحِ مادر سید رضا نریمانی که به تازگی در مسیر بازگشت از زیارت اربعین درگذشتند. ان‌شاالله روح همه‌ی مادحین و ذاکرین اهل‌بیت شاد باشه و دست مادرها و پدرهایی که روضه‌خوانهای اهل‌بیت رو در خانه‌هاشون پروردن در دستان پر برکت حضرت زهرا باشه و در بهشت رضوان بر سفره‌ی پر کرم پیامبر مهمان باشند. @sharaboabrisham
گوشه‌ای از اندوه امیرالمؤمنین در داغ پیامبر: لَوْلا اَنَّکَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیْکَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلّالَکَ / نهج‌البلاغه خطبه‌ی ۲۳۵ اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده‌ای و از بی‌تابی نهی کرده‌ای آن‌قدر گریه می‌کردم که اشکهایم تمام شود. این درد جانکاه همیشه در من می‌ماند و حزن و اندوهم بی‌پایان است که البته همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است. روضه‌ی امروز رو دیدین؟ 👈 اینجا @sharaboabrisham
هدایت شده از علویه سادات
مرد از کجای خراسان آمده‌بود؟ کدام بارهای سنگین روی شانه را زمین گذاشته‌بود که توی گوش در، چندبار زمزمه کرد: مو آمدُم امام‌رضا جان مو آمدُم #🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه یه دوره‌ی آموزشی دعوت شدیم مشهد. آخرای شب رسیدیم، برای پذیرش خیلی اذیتمون کردن، دو ساعتی توی محوطه اردوگاه معطل بودیم تا بالاخره بهمون اتاق دادن، واقعا خسته و کلافه شدیم، تا جابه‌جا بشیم و بخوایم بخوابیم ساعت شد دو... همونطور که دراز کشیده بودم با خودم فکر می‌کردم چقدر عملکرد تیم پذیرش ضعیف بود، چرا برای دادن یک اتاق اینهمه معطلمون کردن؟ داشتم با خودم غر می‌زدم که خوابم برد و خواب دیدم از اردوگاه زدم بیرون و برگشتم خونه، (عطاشونو به لقاشون بخشیدم انگار 😅) وقتی رسیدم خونه گفتم ای وای چرا پس حرم نرفتم؟ نمی‌دونید تو خواب چه حالی شده بودم، داشتم از غصه دق می‌کردم، با هق‌هقِ گریه و نگرانی از خواب پریدم و فقط خدا رو شکر کردم که خواب بود! من واقعا بیمارم! دچار نارسایی در ادراکِ جهانِ بی حرم و بی زیارت! من فوبیای مواجهه با جهانِ بدون حرم و خالی از زیارت و حتی کم‌زیارت، دارم! من سندرمِ نکنه نشه برم حرم دارم که همین نگرانی‌های مزمن میاره برام! من سال‌هاست که برای شفا نمی‌رم حرم، برای بیمارتر شدن میرم... . . این فیلم، قصه‌ی ما و حرمه! رهامونم کنی باز برمی‌گردیم، کجا بریم آخه بهتر از اینجا امامِ رئوفِمون؟! پینوشت: من آن ترسیده‌ترین گنجشک باغم که به تو پناه آورده‌ام... فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ... پینوشت: مشهد آمدن را با تمام تراژدی‌هایش دوست دارم، هر چه که باشد، هر چه که بشود به زیارت‌هایی که هر یکیَش با سه تا عوض داده خواهد شد می‌ارزد... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
تو بیشتر از آنکه ضامن آهو باشی، ضامنِ انسانی! و من اینک، انسانیتِ گریخته از بندِ نفس را آورده‌ام تا تو ضامنش شوی، یا حضرتِ جان، یا ضامنِ آدم... . ✍ملیحه سادات مهدوی فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ... @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زائرها معمولا با کبوتران حَرَمت صفا می‌کنند، با گنبد و ضریح و بارگاه، با ایوان طلا و پنجره فولاد با چند دانه گندم و چند جرعه آب... و آرزو می‌کنند کاش کبوتر حرمت بودند یا حتی پیاله‌ی سقاخانه‌ات... اما مگر این کفترها به اعتبار تو کبوتر نشده‌اند؟! این پنجره هم چون دخیل توست، شفا می‌دهد و این گنبد از تو طلا شده است و این ایوان و این ضریح با تو زیبا شده‌اند... و خاک پای این زائر از عطر تو متبرک شده است راستش خودم هم همیشه درگیر همین‌هایم! دلم خیلی بند همین گنبد و ضریح و کبوترهاست! اما ! امروز آمدم حرم! بدون آنکه حتی نیم نگاهی بیندازم به گنبد و صحن و پرواز کبوترها... و حتی خیره نشدم به اشکی که بر پهنه‌ی صورتی جاریست و یا گوش نشدم برای شنیدن صدای کسی که فرسخ‌ها آن طرف‌تر پشت خط تلفن ناله می‌زند و حسرت جای مرا می‌خورد!! امروز حتی حسرت خادم‌‌ها را هم نخوردم! نگاهم را به طواف سنگ‌فرش‌ها نبردم و حتی عطری که همیشه می‌پیچد در فضای دارالحجه را نفس نکشیدم!! امروز آمده بودم تا خودت را ببینم! تو را... صاحب تمام این کبوترها، این عطرها و مشک‌ها این طلاها، این ضریح و این پنجره فولاد... پناه تمام این زائراها، آقای تمام این خادم‌ها.... امروز رها از قید تمام این بندها... بند کفترها... بند گنبد... بند ضریح... و حتی بند آسمان...!! آمدم تا خودت را ببینم... نه آرزو کردم کبوتر حرمت باشم نه پیاله‌ی سقاخانه‌ات و نه حتی خادم و یا خاک پای زائر دیوانه‌ات... امروز آمدم... خودم و دلم... و گفتم آقا سلسلة الذهب را برای دلم املا کن... پرده از کجاوه کنار زن و مدهوشم کن... چند قدم بردار... دوباره برگرد، نگاهم کن و برایم شرط بگذار! أنا مِن شُروطِها را جرعه جرعه بر دلم نازل کن... بند بند این شرط را در وجودم بریز... آقا! شرط را دوباره برایم قصه کن! چند قدم بردار... دوباره برگرد، نگاهم کن و برایم شرط بگذار! أنا مِن شُروطِها را جرعه جرعه بر دلم نازل کن... روی "أنا" کمی درنگ کن... من این أنا را می‌خواهم... و نه هیچ چیز دیگر.... ✍ملیحه سادات مهدوی در گذر از نیشابور بود که فرمود: کلمة لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی کجاوه حرکت نمود، حضرت پرده را کنار زد و در ادامه‌ی حدیث فرمود: اما بشروطها و انا من شروطها 🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
امامِ خوشبخت‌ها! اینو می‌دونستید که در اعتقادِ به امامت چند فرقه داریم؟! غالیان، زیدیه، اسماعیلیه، فَتَحیه و واقفیه هر کدوم از این فرقه‌ها تا یک جایی امامت رو قبول کردن و بعدش لنگ زدن و ادامه‌ی امامت رو نپذیرفتن مثلا زیدیه چهار امامی هستن، اسماعیلیه شش امامی، واقفیه هفت امامی..‌. اما بعد از امام رضا جان ما دیگه هیچ فرقه‌ای نداریم، یعنی هر کس که تونسته دینش رو از حوادث و فتنه‌های روزگار بگذرونه و خودش رو به دامن امام رضاجان برسونه دیگه راه کج نکرده و دوازده امامی شده. برای همین میگم امام رضا جان امامِ خوشبخت‌هاست، امامِ دوازده امامی‌ها، امام سعادتمندان، امامِ عاقبت‌به‌خیر شده‌ها امامِ مقیمِ کشور ما ایرانیها💚 الحمدلله رب العالمین ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱 @sharaboabrisham
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کس غیر از خودت به ما همچین قولی نداد.😭 🌱 @sharaboabrisham