eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
498 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
Mahmoud_Karimi_-_Yek_Salo_Nim.mp3
6.74M
هیچ وقت کهنه نمی‌شه این مداحی... . . حضرت زینب یک سال و نیم بعد از واقعه عاشورا از دنیا رفتن، یک سال و نیمِ مداحی اشاره به این موضوع داره.
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
مگر روضه‌ی زینب را کجای فرات ریختی؟ کجای دشت کاشتی که دست روی هر جای واقعه که می‌گذارم می‌بینم باز روضه‌ی زینب از آب درمی‌آید، باز روضه‌ی زینب از خاک سر برمی‌آورد! من فکر می‌کنم تو پیش از رفتن مقابل دشت ایستاده‌ای، نگاهت را روی اجسادِ شهدا چرخانده‌ای، بر زنها و دخترها برای بعد از خودت گریسته‌ای، و بعد نفس حبس کرده‌ای و از آن دهانِ خشک‌تر از چوب تنها یک کلمه بیرون داده‌ای: زینب... صدای تو روی دشت ریخته، همه‌جا منعکس شده و به عددِ تمامِ شهدا، به وسعتِ تمام داغ‌ها و به اندازه‌ی تمامِ واقعه‌ها تکثیر شده... بعد از آن زینبی که تو گفته‌ای از آن دشت دیگر هیچ ذکری جز زینب بلند نشده و فرات هیچ نغمه‌ای جز زینب سرنداده... من فکر می‌کنم تو پیش از رفتن زینب را روی دشت ریختی تا بعد از تو هر کس خواست به آنجا برسد ناگزیر از زینب بگذرد! بعد از آن زینبی که تو گفتی، زینب که قرار بود دمی بی تو زنده نمانَد، عمر جاودانه گرفت و دیگر هرگز نَمُرد... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
. اُمِّ‌داوود دعای نام‌آشنایِ اعتکافی‌هاست. همه‌ی آنهایی که سه روز کار و زندگی را تعطیل می‌کنند و با یک جفت دمپایی و دو ملافه و مقادیری ضروریات، گوشه‌ی یک مسجد اتراق می‌کنند تا با خدا خلوت کنند، روز سومشان را با ام داوود به غروب می‌رسانند. ام داوود دعای مورد علاقه‌ی من است. دعای اسم بردن از انبیایی که نمی‌شناسم! مثل یوشع مثل میشا مثل یوحنا! دعای یاد‌آوریِ لطف‌هایی که خدا به پیغمبرهاش داشته، دعای اسامیِ ملائک، جبرائیل، اسرافیل، میکائیل! دعای اسم‌ها و یادهای طلایی! دعای نام‌های خاص خدا. دعای وداع با خلسه‌ی کنج مسجدها... ولی از تمام فرازهای قشنگ ام‌داوود، آنجایی که خدا را صدا می‌زند: یا راد ما قد فات، عجیب‌تر از همه است! این اسم، این سَبک صدا زدنِ خدا، یکجور عجیبی نیازِ ما آدم‌هاست. مخصوصا برای وقتهایی که به آخر خط رسیده‌ایم و خسته و شکسته فقط دوست داریم خدای رادّ به ما برگرداند همه‌ی مافات‌هایی را که دنیا از ما ربوده... کاش وقتهایی که خیلی درهم و برهمیم یک دفعه سر بلند کنیم و ببینیم این اسم افتاده توی دامن‌ِ زندگی‌مان! یا راد ما قد فات... ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
دست شما همان دست مبارکی است که از کرانه‌های ازلی وجود برآمده برای تبدیل قبرستان‌نشینان عادات سخیفه، به شهید. بانوی کامله‌ای که در قرن رکود و رخوت بیست‌ویک، وقتی باطل در اوج تبختر و تفاخر، همگان را مسحور خود ساخته و ایمان را به گوشه‌ی تنهایی و بی‌توجهی کشانده بود، از قلب دمشق قیام کرد و بیرق سرخ ایمان را بر گنبد خویش برافراشت و باز فریاد یابن‌الطلقا بر سر کافران کشید. کامله‌ی کمال‌بخش؛ همو که دلش برحال ما سوخت و از بچه‌مسجدی‌ها و حتی لات‌های شیعه، مدافع‌حرم ساخت. همو که وقتی مفهوم شهادت، دهه‌ها بر طاقچه مادران شهید خاک‌خورده و زیر خاک‌های تفحص‌نشده شلمچه دفن شده بود، باز دستی بر قلوب کشید و آرزوی شهادت را در دل‌ها زنده ساخت که یادمان بیفتد هنوز می‌توان شهید شد. او که سرهنگ‌سلیمانی کرمان را به حاج‌قاسم شام بدل کرد و شیربچه‌های علی را از ایران و افغانستان و پاکستان و عراق زیر چادر خود جمع کرد برای احیای جهاد در عصر مدرنیته. انگار که بانو رسالت یارگیری برای قیام آخرالزمانی حضرت را عهده‌دار شده.
. تکیه زده‌ام به دیوار مسجد و دارم فکر می‌کنم تا قیامِ قیامت ممنون و مدیونِ عمه جانِ امام زمانم💚 .
صحنِ بارونیِ مسجدِ عزیزی که این سه روز آغوشش رو به روی ما باز کرده بود... . روایت این اعتکاف رو می‌‌نویسم ان‌شاالله. .
. همه چیز از این روضه شروع شد. روضه‌ای که توی مجازی خیلی ضریب گرفت و حتی توی اینستا هم پخش شد و هر جا که رفت دست یه عده رو گرفت و با خودش به شراب و ابریشم آورد. روضه‌ای که حتی به سرقت هم زیاد رفت و با نام دیگران نشر داده شد.😐😅 این روضه شد باب آشنایی من و خیلی از آدم‌های این فضا. شبیه آشناییِ من و بچه‌های هیئت محبانِ بهبهان!💚 . .
۲۹ شهریور با یک پیام صوتی از طرف یکی از بچه‌های هیئت محبان، موضوع اعتکاف دانش آموزی کلید خورد.👌 انیس از اونایی بود که کانالم رو زیر و رو کرده بود😁 مطلب نخونده نداشت، همه رو خونده بود، بعد هم توی جلسه‌ی اعتکاف شهرشون گفته بود آقا من یکی رو می‌شناسم که جون می‌ده بیاد واسه‌مون راجب حضرت زینب صحبت کنه🙃 و بقول خودش بعدشم کلی به حضرت زینب متوسل شده بود تا سفر من به شهرشون جور شه🤪 خلاصه که بعد از کلی فراز و فرود در نهایت این دعوت از جانب بنده پذیرفته شد😁 و اینجوری شد که ما شدیم مهمون خارج از استانِ بروبچِ باصفا و اهل دل خوزستان😍
با اینکه دعوت اولیه از طرف بچه‌های هیئت بود بعدا با خبر شدیم که پای سپاه هم درمیان است و دیگه با خیال تخت دل رو زدیم به دریا و یا علی سفر به اهواز و بعد هم ادامه مسیر سمت بهبهان👌 اینجوری شد که ما شدیم استاد مهدویِ اعزامی از مشهد😌😅
. با خودم گفتم اسمش را اُم ملیحه هم بگذارم بد نیست و با همین فکر پیش خودم خندیدم. دعای ام داوود را می‌گفتم. دعایی که اولین بار که خواندمش شاید کم‌سال‌ترین معتکفِ مسجدمان بودم. آن سالها که هنوز اینقدری اعتکافها پا نگرفته بود و بچه و پیر و جوان، قاطیِ هم معتکف می‌شدیم، من و یکی دو نفرِ دیگر، بچه‌های اعتکاف بودیم. و حالا بعد از اینهمه سال ام داوود مثل یک مادر نشسته بود کنارم و با هر بار خواندنش مشت باز می‌کرد و یک فراز تازه از خودش نشانم می‌داد و من فکر می‌کردم پس چطوری اینهمه سال، ام داوود خوانده بودم و این یک خط را انگار اصلا ندیده بودم؟! فاطمه جواب سوالم را اینجور داد: شاید چون نیازت نبوده! راست می‌گفت، من تا پارسال که افتاده بودم روی تخت و از بیخ سلامتی‌ام به باد رفته بود کجا می‌فهمیدم "یا راد ما قد فات" دقیقا یعنی چه که دنبال مافاتم بگردم؟ یا مثلا همین امسال که باز ام داوود آمد کنار گوشم و یک چیزی خواند که حس کردم کل حاجت من همان یک چیز است، همانی که تا حالا انگاری اصلا به چشمم نخورده بود و تمامِ نیازِ الانم بود...! خب پس چرا ام ملیحه صدایش نکنم وقتی هم درد دلم را می‌فهمد و هم نسخه‌اش را بلد است؟ درست عین یک مادر... ✍ملیحه سادات مهدوی . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
📆 از صبح سیزده بهمن (مانند چنین روزی) مردم برای دیدار و ملاقات با امام به مکان اسکان امام هجوم آوردند. فشار جمعیت بسیار بالا بود و زنان در کنار مردان حاضر بودند. برای اداره بهتر جمعیت، صبح برای حضور مردان و عصر برای حضور زنان اختصاص یافت. با این حال فشار چنان زیاد بود که مرتب افرادی بیهوش می‌شدند. مثلا روز دوم چند ده نفر از بانوان غش کردند. ♦ شورای انقلاب مطلب حضور پرشور زنان و ماجرای بیهوشی و... را به امام انتقال دادند و پیشنهاد کردند دیدار بانوان با امام متوقف شود. اما امام فرمود: «شما فکر می‌کنید اعلامیه‌های من یا سخنرانی‌های شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا می‌خواهید ملاقات‌شان را قطع کنید؟ بروید وسیله‌ی آسایش‌شان را فراهم کنید». 🔰 شاید اگر به مدیریت بسیاری از آقایان در طول این مسیر تاریخ نگاه کنیم، نسبت به زنان همین‌گونه برخورد شده. به جای آنکه امکان حضور و رفع مشکلات آنان فراهم شود، با نادیده گرفتن آنها و پاک کردن صورت مسئله درصدد مدیریت بوده‌اند و بوده‌ایم. چیزی درست در جهت خلاف مطالبه خمینیِ امام! 📚 منبع: کتاب برای تاریخ می‌گویم، ص36 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school