هدایت شده از محمدهادی شریفی
زمان:
حجم:
199.6K
باقر آل مصطفی
عزیز قلب مرتضی
زاده ی زین العابدین
ای یادگار کربلا
ای که تویی سرور ما
نظر به حال من نما
تا که شوم زائر آن
مرقد خاکی شما
آه و واویلا
امام باقر فرمود
برای مهدی موعود
بخوان دعای فرج را
شبیه نغمه ی داوود
بیا امام انس و جان
فدای تو شود این جان
به حق باقرالعلوم
بیا شریکة القرآن
آه و واویلا
🍃 #محمدهادی_شریفی
#شهادت_امام_باقر
#امام_باقر علیهالسلام
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است
غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است
غربت و غارت و داغ و عطش و دربه دری
نصف روز اینهمه آزار ببینی سخت است
ارباً اربا تن داماد و اذان گوی حرم
بر زمین دست علمدار ببینی سخت است
روی تل، برسرو سینه زدن و بی کسیه
دختر حیدر کرار ببینی سخت است
زیر پا و ته گودال امان از گودال
یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است
بعد از آن بوسه لب عمه ی ما خونی بود
مثل او حنجر خونبار ببینی سخت است
بین یک خیمه ی ِآتش زده بابایت را
با تن خسته و تبدار ببینی سخت است
سر هجده پسر فاطمه را برسر نی
با دو تا چشم گوهربار ببینی سخت است
روضه ام حرف رباب است اگرحرمله را
در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است
پای کوبی و کف و هلهله وخنده و رقص
دور یک مشت عزادار ببینی سخت است
بین نامحرم و بر ناقه و طفلت به بغل
مادرت را که گرفتار ببینی سخت است
پرده پوشان حریم علی و فاطمه را
وسط مجلس اغیار ببینی سخت است
#شهادت_امام_محمد_باقر
#شهادت_امام_باقر
#امام_باقر
جان فدای تو حضرت باقر
دل سرای تو حضرت باقر
تو چون اجداد خود کریم هستی
من گدای تو حضرت باقر
ریزه خوارم به خوان احسانت
پدر و مادرم بقربانت
ای به قربان قبر ویرانت
دل عشاق شمع سوزانت
شب که در بر روی همه بسته است
مادرت فاطمه ست مهمانت
دورِ قبرِ تو نیست زوّاری
تا کند در غمت عزاداری
سوخت عمری دلت ز زهر حشام
تا که کار تو زهر کرد تمام
بود سوزنده تر تو را از زهر
داغ کرب و بلا و کوفه و شام
تا که بنمود زهر شعله ورت
خاطراتش نرفت از نظرت
ای دلت داغدار عاشورا
دیده ات اشک بار عاشورا
آخرت داغ کربلا میکشت
آخرین یادگار عاشورا
دیده ای آنچه هیچ دیده ندید
روضه هایی که هیچکس نشنید
تو به طفلی به کربلا بودی
شاهده سوز خیمه ها بودی
در فرار از هجوم آتش ها
چون گلی زیر دست و پا بودی
کعبه نی بر شما تسلی بود
ذکر لب هات واحسینا بود
تو به خیمه شراره را دیدی
غارت گوشواره را دیدی
بین سرها که رفت بر سر نی
سر یک شیرخواره را دیدی
تو بدن های بی کفن دیدی
تو سر دور از بدن دیدی
آه از آن دم که هم ره پدرت
داد دشمن ز قتلگه گذرت
با تماشای آن تن بی سر
رفت از حال باب خون جگرت
گفت بر خاک این بدن از چیست
پدر من مگر مسلمان نیست
گشت در کربلا به ماه حرام
سر بریده عزیز خیرُالانام
بخدا جز تو کس نمیداند
پدرت از چه گفته بود، از شام
اون نگفت آنچه را بیا تو بگو
روضه های نگفته را تو بگو
تو بگو شامیان چه ها کردند
دورتان هلهله به پا کردند
به غم همرهان خسته دلت
رقص کردند و خنده ها کردند
تو بگو از محله های یهود
زان سری که دگر به نیزه نبود
بسته شد دست های کوچک تو
همچنان عمه های کوچک تو
مثل عمه رقیه ات آقا
شد پر از خار پای کوچک تو
بگو بر یاس رنگ لاله زدن
بس که سیلی به ِ آن سه ساله زدن
#شهادت_امام_محمد_باقر
#شهادت_امام_باقر
#امام_باقر