eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا نباید قضاوت کرد؟ هنگامی که ما کسی یا موضوعی را قضاوت میکنیم بدین معناست که در درون خود نمی توانیم آن موضوع را هضم و «درک» کنیم. عدم «درک» آن موضوع یا رفتار به این معناست: «من این را تجربه نکره ام و آن را نمی فهمم» سپس این پیام را به هستی ارسال میکنیم که : «من به تجربه و در نهایت «درک» این موقعیت نیازمندم.» پس جهان هستی شرایط و موقعیتی را پیش روی من می نهد تا آن را تجربه و نهایتا«درک» کنم.چرا که همه چیز باید «درک» شود تا از چرخه کارما خارج شود. مراقب قضاوتهای آشکار و پنهان خود باشید. تا به شرایطی که نمی خواهید مبتلا نشوید. حتی اگر موضوعی را درک نمی کنید از آن بگذرید و یا آن را بپذیرد... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم رعناست ازاستان همدان میلاد کلی سوغات یرام اورده بود...ولی ایندفعه چندتیکه ام برای شیرین اورده بود!!گفتم من بهش بدم مشکوک میشه..گفت دلیلی نداره بگی من اوردم بگوبراش خریدی..سوغات شیرین که یه شلوارجین وتونیک بودروبهش دادم وخداروشکراونم زیادسوال جواب نکرد..اخرای اردیبهشت بودم ومن خودم روبرای امتحانات پایان سال اماده میکردم..وزیادمیلادرونمیدیدم..اونم میگفت درست روبخون من مزاحمت نمیشم...شیرین دیپلمش روگرفته بودوبرای کنکوردرس میخوند...دختر درسخونی بود و همه امید داشتیم یه رشته خوب بارتبه ی بالا قبول بشه..یه روزکه ازامتحان برگشتم خونه وگرمم بودبه شیرین گفتم برام یه شربت درست کن...اونم گوشیش روگذاشت رومبل رفت برای من شربت بیاره..ولوشده بودم رومبل که متوجه ویبره ی گوشی شیرین شدم..یه نگاه به صفحه ی گوشیش انداختم پیام براش امده بودومحتوای پیام مشخص بودکه نوشته بودعاشقتم وخیلی دوستدارم..خیلی تعجب کردم وکنجکاوشدم که بدونم کی این ابرازمحبت روبهش کرد... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🪐 یک افسانه‌ی صحرایی، از مردی می‌گوید که می‌خواست به جای دیگری مهاجرت کند، او شروع کرد به بار کردنِ شترش. فرش هایش، لوازم پخت و پز، صندوق‌های لباسش را بار کرد و حیوان همه را پذیرفت. وقتی می خواستند به راه بیفتند، مرد پرِ آبی زیبایی را به یاد آورد که پدرش به او داده بود. پر را برداشت و بر پشتِ شتر گذاشت، اما با این کار، جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد. حتما مرد فکر کرده است شتر من حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند. گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر می‌کنیم، نمی‌فهمیم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره‌ای بوده است که جامی پُر از درد و رنج را لبریز کرده... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان مَثَل : 🌱میگویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارند و نزدیک است بینشان دعوا شود. 🌱آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد: چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ یکی از گداها جواب داد: چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم. بگو مگو ما برای همین است 🌱آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت: گدا به گدا، رحمت به خدا 🌱یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد، پس صد رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند.🤍🌼 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✨👈با خودت خوب حرف بزن رفیق؛ گفت و گوی درونی خود را کنترل و تمرین کنید که با خود مثبت سخن بگویید. چگونه می‌توان چنین کاری انجام داد؟ 👈بگویید، « من بهترین ام.» 👈بگویید، « من خودم را دوست دارم،» 👈«می توانم این کار را انجام دهم،»، 👈« عاشق کارم هستم.» اگر این جملات را به خود بگویید در حالی که به آن ها اعتقادی ندارید، این کار گفتن حقیقتی است که هنوز اتفاق نیفتاده است. مهم نیست از کجا می‌آیی،- مهم این است که به کجا می‌روی و مقصدت کجاست. با خود آن طور سخن بگویید که می‌خواهید باشید، نه آن طور که بر حسب اتفاق هم اکنون هستید. ✨به یاد داشته باشید ممکن است موقعیت فعلی شما در حد زیادی بر اثر یک اتفاق به وجود آمده باشد، ولی موقعیتی که می‌خواهید در آینده به آن برسید چیزی است که هم اکنون طراحی می‌کنید و تصمیم می‌گیرید که باشید. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
❣ تلنگر مثبت تمامِ نتوانستن‌های زندگی و نشدن‌های اتفاقات همه از خودمان ریشه می‌گیرد. وقتی به عدم امکانِ چیزی فکر می‌کنیم ذهنمان تلاش می‌کند راهی بیابد تا آنچه فکر می‌کنیم حقیقت یابد تا بعدتر با خیال راحت بگوییم: دیدید؟ می‌دانستم! همه‌ی اتفاقات خوب ممکنند نه تنها ممکن حتی ساده و نزدیکند کافی‌ست باور داشته باشیم!! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم رعناست ازاستان همدان خیلی تعجب کردم وکنجکاوشدم که بدونم کی این ابرازمحبت روبهش کرد..ولی شماره به اسم محدثه سیو شده بود..شیرین برام شربت اوردگوشیش روبرداشت رومبل نشست..زیرچشم نگاهش میکردم که عکس العملش روببینم..بعد از خوندن پیام یه لبخندگوشه ی لبش نشست...به حرکات شیرین بادقت نگاه میکردم دختری نبودم که اهل دوست پسرگرفتن باشه..با خودم گفتم شایدواقعادوستشه که باهم خیلی صمیمی هستن..سخت مشغول درس خوندن بودم وکمترمیلادرومیدیدم..اخرین امتحانم روکه دادم میلاداس داداخرهفته توخونش یه مهمونی گرفته دوستداره منم شرکت کنم..گفتم من شب نمیتونم دیربرم خونه..گفت ۱۸سالته نمیتونی یه بهانه بیاری یه شب کناره من باشی!خودمم بدم نمیومدبرم مهمونی بعدازکلی درس خوندن یه تفریح کنم..با زهره دوستم هماهنگ کردم که زنگ بزنه به مامانم والکی بگه تولدشه واجازه بده من برم تولدش..از اونجایی که مامانم زهره رومیشناخت قبول کرد..من اولین بارم بودتوهمچین مهمونیهای شرکت میکردم..هم هیجان داشتم هم میترسیدم..دوست نداشتم لباس نامناسب بپوشم یه تیپ اسپرت زدم بلوزشلوارپوشیدم رفتم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌺 لطفا زندگی کن... 🍃 خودت را عادت نده به دلشوره به اینکه آخرش چی میشه... مبادا یک روز به خودت بیایی و ببینی در تمام روزهایی که گذشت بجای زندگی کردن ، نگرانی به خورد دلت داده ای... زندگی کن و همه چیز رو بسپار به خدا... 🍃اگر مسئله ای ازعهده تو خارج است بسپار به خدا و با اعتماد به او زندگی کن. 🌾خدا طوری درست میکنه که خودت هم باورت نشه...💕 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 ناراحت شدن زن و شوهر از دست یکدیگر می‌تواند باشد. به هر حال ممکن است همسرمان دچار اشتباهی شود که ما را کند. 💠 اما مهم آن است که در قبال کار اشتباه همسرمان از ما سر نزند. 💠 اولا عکس‌العمل ما باید با بزرگی یا کوچکی اشتباه همسرمان باشد. 💠 ثانیا طبق آموزه‌های دینی، یا اشتباه همسرمان را با رفتار از بین ببریم. تا مصداق آیه ۲۲ سوره رعد باشیم: (وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ؛ کسانی هستند که را با نیکی از بین می‌برند.) 💠 کردن، گفتن، بد دهانی کردن، داد و بیداد کردن، همسر را بردن و .... از مصادیق رفتار با وجود بجای ماست که عامل زیاد شدن و اشتباه همسرمان می‌گردد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم رعناست ازاستان همدان وقتی رسیدم خونه ی میلاد نصف مهمونا که اکثرادختروپسرهای جوان بودن امده بودن..میلادگفت : برولباسات روعوض کن..گفتم لباس من همینه..گفت اون همه تاپ دامن برات اوردم این چیه پوشیدی میخوای ابروم رو ببری.گفتم من اینجوری راحترم..توجمع خیلی معذب بودم یه گوشه نشستم وبقیه رونگاه میکردم..میلاد انقدرمشروب خورده بودکه بوی دهنش وقتی بهم نزدیک میشداذیتم میکرد..رفتارش دست خودش نبودالبته اکثرا مثل میلادبودن گقت توام بخور،ولی من قبول نکردم..اون شب اولین تجربه ی من از پارتی و مهمونیهای شبانه بود و یه جورایی برام تازگی داشت...بعد از اون چندباردیگه ام به اینجور مهمونیا رفتم..طرزفکرم نسبت به اطرافیانم عوض شده بودخودم رو باکلاس وامروزی میدونستم..این وسط علاوه به خودم رفتارشیرینم عوض شده بودوبه خودش خیلی میرسید و بیشتر اوقات سرش توگوشیش بود..دیر میومدخونه به مامانم میگفت بادوستام سینماوپارک بودم..شک نداشتم با کسی در ارتباطه ولی به روی خودم نمیاوردم.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
⁉ ️چرا هر کاری می کنیم، زندگی هامون درهم و پیچیده هست؟؟!! چرا اینهمه گرفتاریم؟  ️ با اینکه علم و تکنولوژی این همه پیشرفت کرده، چرا همیشه درگیر و گرفتار هستیم؟ چرا به اون آرامشی که می خواستیم نرسیدیم؟؟!! ♦ جوابش اینه که: چون خدا آرامشِ حقیقی رو جای دیگه قرار داده، و ما آدرس رو گم کردیم!! یکی از دلایل این همه گرفتاری رو، خودِ خدا تو قرآنش اینطوری بیان می کنه: 🌸 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن‌ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا. هر كس كه‌ از ياد من إعراض‌ كند، من زندگی‌ را به او سخت میگیرم، و او را با سختی و مشكلات همراه‌ خواهم کرد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد، هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می‌داد، از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا‌ ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الان داخل قصر می‌روم و می‌گویم یکی از لباس‌های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. پادشاه اما به محض ورود به داخل قصر، وعده‌اش را فراموش کرد، صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می‌کردم، اما وعده لباس گرم تو، مرا از پای درآورد. مواظب وعده هایی که میدهیم باشیم! ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈