تا زمانی که توی ذهنمون آدم ها به دو دسته ی خوب ها و بدها تقسیم میشن،نمیتونیم رابطه های بالغانه و پایداری رو تجربه کنیم. وقتی فکر میکنیم آدم ها خوبن :رفتاری اغراق آمیز و افراطی در محبت کردن رو پیش میگیریم یا برعکس وقتی فکر میکنیم آدم ها بد هستن :دائم در حال بدگویی،تخریب،قهر و جدایی هستیم و ازین طرف خشم های افراطی در ما پدیدار میشه.همین که توی ذهن مون آدم ها خوب و بد و سیاه و سفید هستن،تصمیم های ما عجولانه و مملو از عشق یا نفرت هستن و احتمال اینکه در سال های آینده هیچ رابطه ی صمیمانه ای از برای خودمون باقی نداریم نشان از همین طرز تفکره .
باید با این حقیقت کنار بیایم که ادم ها مجموعه ای از رفتاری های دوست داشتنی و دوست نداشتنی با خود دارن! منعطف بودن رو تمرین کنیم برای منعطف بودن گاهی نیاز هست که تحمل کنیم،صبور باشیم،کمتر حرف بزنیم،کمتر واکنش افراطی نشون بدیم،توی ذهنمون آدم ها رو تقسیم بندی نکنیم تا آرامش بیشتری در رابطه و در درون داشته باشیم..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_پنجاه_سه
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم...
روزها میگذشت من از زندگیم راضی بودم یه روزظهررفتم سریه میزکه سفارش غذا بگیرم باسیامک ویه اقای که همراهش بود چشم توچشم شدم چندثانیه ای فقط نگاهش کردم خواستم دوربشم که سیامک بلند شد جلوم رو گرفت گفت: پریا خودتی انگاردارم خواب میبینم.میدونی چقدر دنبالت گشتم چرا موبایلت رو خاموش کردی خواستم برم، یدفعه جلوی اون همه ادم بغلم کردسریع هولش دادم گفتم لطفا بشین سرجات،ابروریزی نکن تودیگه برای من غریبه ای مراقب رفتارت باش..من از جنس مرد جماعت متنفر بودن واون لحظه از رفتار سیامک حالم داشت بهم میخورد..رفتم سمت اشپزخونه ولی سیامک دنبالم امدگفتم هرچی بین ما بوده تموم شده برو دنبال زندگیت نمیخوام دیگه ببینمت اما گوش سیامک به این حرفها بدهکار نبود ازاون روزبه بعداکثراوقات میومدرستوران التماسم میکردبرگردم امامن دیگه هیچ حسی بهش نداشتم هرچندسیامک اولین مردزندگی من بودکه عاشقانه دوستشداشتم همه جوره پاش موندم اماخودش به همه چی گند زده بود. ازمزاحمتهای هرروزسیامک خسته شده بودم خط موبایلم روپیداکرده بود دم به دقیقه زنگ میزدپیام میداد...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
در درون خود چه دارید؟
سالها پیش کشور آلمان به دو بخش تقسیم شده بود، آلمان شرقی و آلمان غربی و دیواری شهر برلین را به دو قسمت برلین شرقی و برلین غربی تقسیم کرده بود.
یک روز، افرادی از برلین شرقی کامیونی پر از زباله و خوراکیهای گندیده متعفن را به سمت غربی دیوار یعنی برلین غربی ریختند.
مردم برلین غربی به سادگی می توانستند تلافی و انتقام جویی کنند، ولی این کار را انجام ندادند! ولی به جای آن کامیونی پر از کنسروهای خوراکی،بسته های نان و شیر و دیگر مایحتاج خوراکی تازه را در سمت شرقی دیوار یعنی برلین شرقی با نظم آنجا گذاشتند.
و بر روی بسته ها تابلویی نهادند که بر آن نوشته شده بود:
هرکس از آنچه دارد به دیگران می دهد..
چه حقیقت زیبایی، ما تنها از آنچه پر هستیم به دیگران می دهیم!
چه چیزی در درون شماست؟
محبت یا نفرت؟
صلح یا جنگ؟
حیات یا مرگ؟
برکت یا لعنت؟
ظرفیت ساختن یا ظرفیت تخریب؟
شما چه چیز به دیگران هدیه می دهید ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#ضرب_المثل
◀️” زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است ”
معانی 👇
۱- زخمی که بر اثر شمشیر بر بدن انسان ایجاد می شود، در نهایت خوب می شود اما زخمی که در اثر سخنی، دل فردی را می شکند، هرگز فراموش نمی شود.
۲- کنایه از این است که هر کاری تا ابد اثر خود را به جا می گذارد.
۳- اگر کسی به دیگری طعنهای دلسوز بزند و بعد پشیمان شود و بخواهد از دل طرف دربیاورد، کسی که مورد طعنه قرار گرفته است، میگوید: ”زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است“. زخم شمشیر، خوب میشود، ولی زخم زبان، خوب نمیشود.
۴- انسان با زبان خود می تواند زخمی را بر دل دیگری ایجاد کند که تا آخر عمر، از دل طرف مقابل بیرون نرود.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#حساب_کتاب
✍️ ظاهری از ما را که دیگران می بینند؛
خاضع است و متین و مؤدب ....
امــا شرحِ حالی که افکارمان می دهند؛
خبرِ از بیماریِ بزرگی می دهد!
تصویری ساخته ایم از خودمان...عجیب!
انسانی مؤمن و بااخلاق و اهلِ دل
که کراماتِ اخلاقی اش، دیگران را به وجد آورده است....
و گاه تعاریف و تماجیدِ دیگران، مُهــرِ تأیید میزند بر تصویرِ خیالی مان!
🚫 تـــــرمز کُـــــن...
اگر خودت را اینگونه می بینی؛
جایی در جاده ی اخلاق، به بیراهه زده ای!
دور بزن...
درست از همان جا که دیگران برایت ریــز شدند...
و خودت در ذهنت، قــد کشیــدی!
توهم است؛ اگر فکر میکنی، کاری برای خودت کرده ای!
وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتْ، ولکنَّ اللهَ رمی...
خدا بود که در صراط مستقیم دستانت را گرفته بود و به پیش می برد...
ناگهان سایه ی "مَــن " اَت آنقدر بزرگ شد، که دیگر، دلبَرَت را ندیدی و...
در جاده ی عُجب، منحرف شدی!
🔺دور بــزن...هنوز دیر نشده!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_پنجاه_چهار
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم...
سیامک شماره موبایلم روپیداکرده بود دم به دقیقه زنگ میزدپیام میدادمن دنبال ارامش بودم سیامک این ارامش روازم گرفته بودتصمیم گرفتم ازرستوران برم ودنبال یه کاردیگه باشم به ناچارخطمم عوض کردم به خانم چراغی گفتم دیگه نمیتونم بیام رستوران گفت یه مدت صبرکن من برات یه کارخوب پیدامیکنم وبعدازچندروززنگ زدگفت تومطب دندانپزشکی برات کارپیداکردم وازفرداش من تومطب یه دانپزشک خانم به عنوان منشی مشغول به کارشدم چندوقتی که کارکردم ازاون زیرزمین هم امدم بیرون تویه محله بهتریه واحداپارتمان اجاره کردم وتواین مدت بازازخانواده ام بی خبربودم روزهامیگذشت زندگی من توتنهای همچنان ادامه داشت..یه روزکه سرکاربودم مشغول نوشتن باصدای یه مریضی که نوبت میخواست سرم روبالااوردم اون مریض یه کم بادقت نگاهم کردگفت پریاخودتی منم شناختمش یکی ازفامیلهای مامانم بودباهاش احوالپرسی کردم بهش نوبت دادم کارش که تموم شدرفت..فامیل مامانم سریع به خانواده ام اطلاع میده کجاکارمیکنم فرداش تومطب نشسته بودم نوبت میدادم که دیدم پدرومادرم واردمطب شدن..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
مردان و زنان باید یادشان باشد که با همسرشان همخانه نیستند؛ بلکه همسرند
نگذاریم طرف مقابلمان احساس فقر و کمبود کند.
همسران نباید برای خودشان زندگی کنند. بلکه باید برای همدیگر زندگی کنند
و همدیگر را شاد کنند
وقتی همسر شدیم باید همسری کنیم نه اینکه فقط به امورات خودمان برسیم فرق نمیکند ، چه زن و چه مرد
زن و شوهر مکمل هم هستند.
هر دو حق زندگی دارند.
هر دو باید از زندگی مشترک بهره مند شوند.
این منافاتی با شخصیت زن و مرد ندارد. نه مردسالاری است
نه زن ذلیلی...!
این معنای درست زندگی ست☺️🌸
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#حکایت
کلّه ای که پر کاه باشد ظلم می کند، نه کلّه آدمیزاد
روزی رهگذری از باغ بزرگی عبور می کرد، مترسکی را دید که در میانه باغ ایستاده و کلاهی بر سر نهاده و مانع نشستن پرندگان بر ثمرات باغ است. رهگذر گفت:
تو در این بیابان دلتنگ نمی شوی؟
مترسک گفت:نه، چطور؟
روزگار برایت تکراری نیست؟
چه چیزی تو را خوشحال می کند؟
مترسک گفت:راست می گویی من هم گاهی از اینکه دیگران را بترسانم و آزارشان بدهم هیجان زده می شوم و خوشحال. مترسک گفت:نه تو نمی توانی ظلم کنی و یا از آزار دیگران خوشحال بشوی.
رهگذر علت را پرسید مترسک گفت:
کلّه من پر کاه است و کلّه تو پر مغز آدمی. برترین مخلوق عالم، مغز و ظرف ذهن توست. تو نمی توانی مثل من باشی. مگر اینکه کله ات پر کاه باشد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_پنجاه_پنج
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم..
پدرومادرم واردمطب شدن بادیدنم هردوتاشون زدن زیرگریه بغلم کردن امامن بخاطربی توجهی عدم حمایتی که بایدازانجام میدادن ولی کوتاهی کرده بودن اصلادلم براشون تنگ نشده بود. مامانم مدام بوسم میکردقربون صدقه ام میرفت..یکسال بودندیده بودمشون بابام گله میکردچرابهشون نگفتم کجازندگی میکنم چراخطم خاموش کردم..گفتم شمااون زمانی که من احتیاج به محبت داشتم دشمنم شدیدچطورتوقع داشتیدبهتون بگم کجاهستم..مادرم گفت
سیامک خیلی میاد درخونمون سراغت رومیگیره گفتم برای همیشه اززندگیم خطش زدم لطفاهیچ وقت ادرس من روبهش ندید..خلاصه ازاون روزرفت امدخانواده ام بامن شروع شدخیلی اصرارداشتن برگردم پیششون امامن به تنهای زندگی کردن عادت کرده بودم۲سال ازجداییم میگذشت من تواین مدت وام گرفته بودم بهترین وسایل خونه روخریده بودم خیلی توزندگیم پیشرفت کرده بودم هیچ کمبودی نداشتم ..بیشتراوقات بااژانس رفت امدمیکردم تواژانش اشتراک داشتم واکثرراننده هارومیشناختم امایه مدت بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✨ آرام زندگى كن....✨
✨ هيچ چيز در اين جهان
چون آب، نرم و انعطافپذير نيست؛
✨ با اين حال براى حل كردن
آنچه سخت است، چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!
✨نرمى بر سختى غلبه مىكند و لطافت بر خشونت. همه اين را مىدانند، ولى كمتر كسى به آن عمل مىكند!
✨انسان، نرم و لطيف زاده مىشود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مىشود.
🌱 گياهان هنگامى كه سر از
خاك بيرون مىآورند، نرم و انعطافپذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده؛
👤 پس هر كه سخت و خشك است،
مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطافپذير، سرشار از زندگى است.
💠 آرام زندگى كن!
هرگز با طبيعت يا همنوعان
خود ستيزه مكن و گزند را
با مهربانى تلافى كن..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ در ايستگاه دنيا توقف کرد و پيامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست ٬ کيست که با ما سفر کند ؟ کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟ کيست که باور کند دنيا ايستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود . در هر ايستگاه که قطار می ايستاد ٬ کسی کم می شد . قطار می گذشت و سبک می شد . زيرا سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت :اينجا بهشت است . مسافران بهشتی پياده شوند . اما اينجا ايستگاه آخرين نيست .
مسافرانی که پياده شدند ٬ بهشتی شدند . اما اندکی ٬ باز هم ماندند ٬ قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : دورود بر شما ٬ راز من همين بود . آن که مرا می خواهد ٬ در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ايستگاه آخر رسيد ٬ ديگر نه قطاری بود و نه مسافری
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
♦️کودک را برای مسائلی که او دلیلش را درک نمیکند بیادب خطاب نکنید
🔹برای مثال سلام کردن به یک غریبه برای کودک درونگرا ممکن است کمی سخت و دشوار باشد.
🔹وقتی کسی به او سلام میدهد اما جوابی نمیشنوید، این به معنای بیادبی کودک شما نیست.
🔹به جای سرزنش یا توبیخ، به او یاد بدهید که با یک لبخند یا تکان سر هم میتواند جواب سلام را بدهد..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد