❗️روایت دردناک یک پزشک داروخانه از انساننبودنبعضیا ❗️
📚یکپزشکداروخانه برای ما نوشت:
یکی از بچه های گل فروش سر چهار راه اومد داروخونه گفت عمو دارو سوختگی میدی بهم دستم سوخته خیلی درد داره
دستشو نگاه کردم گفتم زغال افتاده رو دستت ؟
گفتم نه
دستمو بردم تو ماشین که پولمو بگیرم راننده ماشین شیشه رو داد بالا دستم گیر کرد با سیگارش دستمو سوزوند 😱
گفتم بابت کار اون من ازت معذرت میخوام بیا دستتو ببندم خوب بشه
وقتی دید ناراحت شدم گفت آقای دکتر ناراحت نشو این که چیزی نیس .
من خیلی وقتا داخلم میسوزه دردش بیشتر از اینه
گفتم یعنی چی داخلت میسوزه ؟
گفت من وقتی بچه های اندازه خودمو میبینم تو ماشین کنار پدر مادرشون نشستن
و کلی خوراکی اسباب بازی دستشونه
انگار یه چیزی داخلم میسوزه
من به زور خودمو نگه داشتم ولی دوتا پرسنل خانم داروخونه زدن زیر گریه.
😭
انسانم آرزوست
حواستون باشه کمک نمیکنید دل نسوزونید🥀😔
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
|6توصیه قدرتمند از مولانا که نگرشت به #زندگی رو تغییر میده👌:|
1_هر زمانی که تنها هستی، به خودت یادآور شو که خداوند همه را از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او.🌿
2_انسان با هر دست بدهد با همان دست پس میگیرد و همیشه میان داد و ستد زندگی، موازنه ی کامل برقرار است.💕
3_کار تو نیست که به دنبال عشق باشی، بلکه این است که موانع درون خودت که در برابر عشق سد شده اند را پیدا کنی🍀
4_هنر دانستن این است که؛ بدانی چه چیزهایی را نادیده بگیری🌷.
5_دیروز، باهوش بودم و می خواستم دنیا را تغییر دهم. امروز، خردمند هستم بنابراین می خواهم خودم را تغییر دهم🌱
6_همواره به خاطر داشته باش که تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری، قوی تر از چیزی هستی که به نظر می رسد، هوشمند تر از چیزی هستی که فکر می کنی، و دو چندان زیباتر از چیزی هستی که تصور می کنی!🎍
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔻این موارد رو بخونید و تأمل کنید:
- از خودتان بودن خجالت نکشید.
- انتظاراتتون رو از خودتون بالا و از بقیه پایین بیارید.
- هیچگاه طرز فکرتون رو به خاطر اینکه شبیه دیگران باشید، عوض نکنید.
- خودتان را باور داشته باشید.
- در لحظه زندگی کنید.
- نه گفتن رو یادبگیرید.
- کاری رو انجام دهید که از ته قلب به درست بودنش ایمان دارید.
- از. متفاوت بودن نترسید.
- در جامعه با افراد، با احترام و محبت برخورد کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
انسان باشخصیت نیازی به تحقیر دیگران ندارد؛
اصولا هرچه جایگاه تو بالاتر میرود، باید شخصیت تو نیز بالاتر رود. گشادهروی تر و متواضعتر باشی و برای اثبات خود، نیازی به تحقیر دیگری نداشته باشی،
ولی همیشه، همه چیز روی اصول نیست.
▫️ طرز رفتار هر کس (و نه جایگاه او) نشانه شخصیت اوست.
نه سفیدی بیانگر زیبایی است،
و نه سیاهی نشانه زشتی.
شرافت انسان به اخلاقش است.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_شصت_هفت
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
چارقدی سر کردم و راه افتادم..از اینکه صداش رو شنیدم حالم خوب شد حسین نگران منو خونهی جدیدمون بود..براش توضیح دادم که کار ساختمون خیلی خوب داره پیش میره و محمد بالا سر کارگرهاست و..گفت من عجله دارم باید برم، نگرانم نباشید و تلفن رو قطع کرد..دلم میخواست بیشتر باهاش حرف بزنم ولی هیچوقت مجال برای اینکار نبود..برگشتم خونه و بعد از اینکه صبحانهی بچههارو دادم بدون معطلی شروع کردم به کوبیدن گوشتها چون میدونستم اگه ناهار دیر حاضر شه غر زدنهای خانوم تمومی نداره..یهویی با دیدن زیبا عروسعمه، خنده رو لبهام نشست..خیلی وقت بود که باهاش حرف نزده بودم..زیبا کنارم نشست و.در حالیکه عضلههای چشمش رو منقبض کرده بود گفت؛ اینا چیه؟ چیکار میکنی؟میخوایم کوفته درست کنیم، باید گوشت بکوبم
سریع از دستم گرفت و گفت؛ مگه واجبه با این حاملگی و این حالت اینا کوفته بخورن آخه؟بده من میکوبم برات..و با حرص گوشتکوب رو برد بالای سرش و محکم کوبید به گوشتها و با این حرکتش هر دوتامون زدیم زیر خنده..زیبا دو تا پسر داشت و یه دختر و شوهرش کارمند دادگستری بود....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📗حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
تابستان شده بود و هوا خیلی گرم بود. به آپارتمان جدیدی رفته بودیم که کولر نداشت. کولری خریدم. برای بردن کولر به پشتبام دو تا کارگر گرفتم. کارگرها گفتند که 40 هزار تومان میگیرند. من هم کمی چانهزنی کردم و روی 30 هزار تومان توافق کردیم.
بعد از اینکه کولر را به پشت بام آوردند و زیر آفتاب داغ پشتبام عرق میریختند، سه تا 10 هزار تومانی به یکی از آن دو کارگر دادم. او یکی از 10 هزار تومانیها را برای خودش برداشت و دو تای دیگر را به کارگر دیگر داد.به او گفتم: «مگر شریک نیستید؟»گفت: «چرا، ولی او عیالوار است و احتیاجش از من بیشتر.»
من هم برای این طبع بلندش دست تو جیبم کردم و دو تا 5 هزار تومانی به او دادم. تشکر کرد و دوباره یکی از 5 هزار تومانیها را به کارگر دیگر داد و رفتند.
داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتوانستم این قدر بزرگوار و بخشنده باشم. آنجا بود که یاد جمله زیبایی افتادم: «بخشیدن دل بزرگ میخواهد نه توان مالی.»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌼سال جدید داره نزدیک میشه، وقتشه این عادتها رو بسازیم:*
1. کمتر به گذشته فکر کنیم، بیشتر برای آینده تلاش کنیم.
2. هر روز حتی یه کار کوچیک برای رشد خودمون انجام بدیم.
3. حواسمون به جسممون باشه؛ خواب، تغذیه و حرکت رو جدی بگیریم.
4. بیشتر "نه" بگیم به چیزایی که آزارمون میده.
5. کمتر منتظر تایید بقیه بمونیم، بیشتر خودمون رو دوست داشته باشیم.
6. آدمای اضافی رو از زندگیمون حذف کنیم، انرژیمون رو برای رابطههای سالم بذاریم.
7. یاد بگیریم چجوری حالمون رو خودمون خوب کنیم.
8. خودمون رو ببخشیم، اشتباهات گذشته رو
ول کنیم و جلو بریم.
امسال رو یه جوری بساز که وقتی برمیگردی، بگی: *"آره، این سال واقعاً برای من بود!"✌️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ـ🌱🌱🌱
بالاخره در زندگی هر آدمی ؛
یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده ، مدتی مانده ، قدمی زده و بعد اما بیهوا غیبش زده و رفته ...!
آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ...
اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است ...
اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است ...
اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی ...
اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است !
منطقی هستی و میشود روی دوستیات حساب کرد ؟
میگوید دوست خوبی بودی برایش یا مهمترین اشتباه زندگیاش شدی ...؟
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس
اینکه رویایی شدی برای زندگیاش یا نه درسی شدی برای زندگی ...؟
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد ...
وگرنه همه آمدهاند که یک روز بروند ...!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_شصت_هشت
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
زیبا دو تا پسر داشت و یه دختر و شوهرش کارمند دادگستری بود..شروع کرد به حرف زد و با خوشحالی گفت..کارشوهرم جور شده داریم برای همیشه میریم تهران..با شنیدنش لبخند رو صورتم ماسید و دلم گرفت آخه با رفتن زیبا من تنهاتر از همیشه میشدم و دیگه حتی یه دونه دوست هم نداشتم
زیبا وقتی ناراحتی منو دید گفت؛ برای بچه ها اونجا بهتره، ترلان هنوز ۶ ماه اینجاییم، زود زود میام بهت سر میزنم..۶ ماه به سرعت برق و باد گذشت و به سختی از زیبا دل کندم و اونم رفت دنبال زندگیه خودش.اردیبهشت بود و وقت زایمانم رسیده بود درد داشتم ولی خوشحال بودم از اینکه حسین این دفعه تونسته بود مرخصی بگیره و بیاد پیشم و خودش منو رسوند بیمارستان و دختر اردیبهشتی من که فقط ۱ کیلو و ۷۰۰ گرم بود بدنیا اومد و از اینکه منو بچه سالم هستیم.حسین سر از پا نمیشناخت وقتی از بیمارستان مرخص شدم اومدم خونه، حسین سعی میکرد به دور از چشم اطرافیان بهم برسه تا اینکه ۱۰ روز بعد از من، وحیده هم فارغ شد و یه دختر تپل به دنیا آورد حسین اسم دختر دوممون رو بر خلاف میل مادرش گذاشت سالومه...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
💎 هفت عبارت نیروبخش که در زمانهای سختی باید به خود بگویید
۱.هیچ چیز دائمی نیست: هر شب سیاهه اما روز بعد خورشید طلوع میکنه
۲.زخم های ما نشانه ی قدرته نه ضعف : خیلی از مردم خیال میکنند تجربه های بد بهشون آسیب میرسونه اما در واقع اون هارو قوی تر میکنه
۳.زمانی که بقیه منفی بافی میکنن،من میتونم مثبت باقی بمونم: بعضی وقتا تو زندگی ، مردم تلاش میکنن که شما را پایین بکشن اما شما نباید بهشون گوش بدید
۴.عبور از رنج منو دانا تر میکنه: هر تجربه دردناک، درسیِ که شما میتونید اون رو یادبگیرید
۵.حتی زمانی که در حال کشمکش هستم رو به جلو حرکت میکنم : کشمکش ها به شما کمک میکنه که تو زندگی پیشرفت کنید تا به شادمانیِ حقیقی دست پیدا کنید
۶.ترس هیچ چیز را عوض نمیکند: اگر همیشه روی اتفاقات بدی که میتونه بیوفته تمرکز کنید،هیچوقت به حداکثر توانتون دست پیدا نمیکنید
۷.بهترین گزینه ادامه دادنه: زندگی شما رو به زمین میزنه اما شما باید بلند شید
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_شصت_نه
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم..
حسین اسم دختر دوممون رو بر خلاف میل مادرش گذاشت سالومه،چون خانوم قبل از به دنیا اومدن بچه همش میگفت؛ اگه بچه پسر باشه اسم پدر بزرگم رو میذارم و اگه دختر باشه اسم مادرم رو.ولی این بار حسین تو روش وایستاد و بهش توپید و گفت؛ تو پسر دیگهای هم داری، اون اسمهارو نگه دار برای اونا، دو تاش رو شما گذاشتین این یکی رو ما میذاریم..بعد از اسم گذاری، حسین به دنیا اومدن بچهی وحیده رو بهونه کرد و به مادرش گفت؛ شما همزمان به دوتاشون نمیتونین برسین و منو برد خونه آنا...
اسماعیل تازه راه افتاده بود و خاطره هم دختر ساکتی بود ولی نیمتاج همش با بچهها لج میکرد و باعث گریهی اونا میشد و حرص منو آنا رو در میاورد منم نگران این بودم که نکنه آقام از این اوضاع و سرو صدای بچهها اعصابش خرد بشه و با آنا دعوا کنه...
نیمتاج اینقدر بچهها رو اذیت کرد که بالاخره از سر و صدای بچه ها آقام با منو آنا دعوا کرد و من ۱۰ روز بیشتر نتونستم اونجا دوام بیارم و برگشتم خونه..وحیده همچنان خونهی ما بود و تازه ۴۰ روز از بدنیا اومدن دخترش نگذشته بود که..در کمال ناباوری این دخترش هم فوت شد و وحیده دوباره عزادار و افسرده شد..دلم به حال وحیده میسوخت..خانوم گریه میکرد و همش دنبال مقصر بود و زمین و زمان رو نفرین میکرد...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#همسرداری
❌ فکر طلاق را به راحتی به ذهنتان راه ندهید!
🔴 حتی در سختترین اختلافات زناشویی، طلاق آخرین راه است، نه اولین انتخاب!
💔 طلاق، مبغوضترین حلال نزد خداوند است. یعنی خداوند آن را مجاز دانسته، اما دوست ندارد زوجین به این نقطه برسند.
✅ قبل از تصمیم به جدایی، از خودتان بپرسید:
🔹 آیا همه راهها را برای حل مشکل امتحان کردهایم؟
🔹 آیا ممکن است بعد از طلاق پشیمان شوم؟
🔹 آیا سختیهای بعد از جدایی را در نظر گرفتهام؟
💡 یادتان باشد: مشکلات موقتیاند، اما تصمیم عجولانه آینده شما را تغییر میدهد.
🔵 همیشه راهی برای ترمیم و بهبود رابطه هست، اگر هر بخواهید..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد