ولی یارش بعد بهم خوردن قرارش با شهریار ، با ی بچه بالا و پولدار ازدواج میکنه و بچه دار میشه .
اینجاس که شهریار این شعر رو میگه :
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم (:
شایدشھیدبشیم ؛ 🇵🇸 .
یه شعرمون نشه ؟ بیاین شعر بگید ((((((:
ممنون که یه شعرمون نشد🗿؛
عاشقان وقت ِنماز است اذان میگویند .
نمازتون سردنشه رفقا .
التماس دعا .