eitaa logo
شهدای مدافع حرم
365 دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
29.6هزار ویدیو
64 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتمااسکرین بگیر ببین رزقت کدوم شهید میشه👌براش هدیه ای بفرست و ازش بخواه که توی این دنیای وانفسابرات دعا کنه وازخدا برات عاقبت بخیری وتوفیق ترک معصیت بخواد... رفاقت باشهدا رفاقتی دوسر سود ومنفعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹احمدهادی پور، یکی از همرزمانش درباره خصوصیات این شهید بزرگوار گفت: در جبهه مهمات تخریب را به من که از شهید خلیل زاده بزرگتر و با سابقه تر بودم نمی دادند ولی شهید خلیل زاده با سن کمی که داشت مسئول آموزش نیروها شده بود. , او در سن 13 سالگی در سال 62 در عملیات والفجر 4 اسیر شد و در بیمارستان آل رشید عراق به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید. 🕊🌸🌿 🔸حجت الاسلام محسن غلامیان، مدیر کل اوقاف چهارمحال و بختیاری نیز با بیان خاطره ای از شهید خلیل زاده گفت: همرزمان شهید در شب عملیات به نقل از شهید گفته اند که آرزوی شهید این بود که در کربلا به خاک سپرده شود و بعد از شهادت نیز به آرزوی خود رسید و در کربلا خاک شد و پیکر مطهر شهید در سال 81 پس از 19 سال به ایران بازگشت و در شهرنقنه از توابع شهرستان بروجن به به خاک سپرده شد. , گفتنی است، شهید خلیل زاده کم سن ترین شهید شهرستان بروجن و دومین شهید نوجوان در استان چهارمحال و بختیاری است. 🕊🌷 ✨ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💐🕊وصیت‌نامه شهید 13ساله عبدالعظیم خلیل‌زاده بسم الله الرحمن الرحیم 💥و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون نپندارید آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانندبلکه زندگانند و در نزد خدای متعال روزی می‌خورند. 🌷حمد و سپاس خداوند رحمان را سزاوار است که به رحمتش همه پدیده‌ها را آفرید و پرورش داد و روزی دادو به هر آفریده‌ای آنچه لازم بود عنایت فرمود و با قدرت بی‌نظیر خویش مرگ آنها را هم فراهم ساخت و درود بی‌پایان بر فرستادگانش مخصوصا آخرین آنها محمد (ص) که با آوردن قرآن هدایتش را برای مومنان به کمال رسانید و سلام فراوان بر اولیای بزرگش امیرالمومنین و یازده فرزند معصوم و بزرگش که با ولایت خویش دین اسلام را کامل و نعمت خداوند را بر ما تمام گردانید و با درود به پیشگاه صاحب الزمان و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به تمام امت حزب‌الله که رهبرش روح‌الله است و با درود و سلام بر خون پاک شهیدان اسلام و رزمندگان اسلام چند جمله‌ای را به عنوان وصیت‌نامه برای شما می‌نویسم امید آنکه به وصایای شهداء گوش فرا دهید و جامه عمل بپوشانید 🌷آری پدرم و مادرم و ملت مبارز و مسلمان میدان میدان امتحان و آزمایش است و خداوند خود در قرآن فرموده که خیال نکنید که ما شما را خلق نموده و همین طور رها می‌سازیم بلکه شما را امتحان می‌کنیم و امتحانی در میدان نبرد امتحان هم ثابت نمیشود که کدام فرد واقعا مدافع اسلام و قرآن است پس کسی که می‌گوید ایاک نعبد و ایاک نستعین و هر کس که می‌گوید حسبی الله رب العالمین هرکس که میگوید من شیعه علی هستم و هر کس خود را مدافع انقلاب می‌داند و پیرو رهبر می‌داند باید امتحان کرد 🌷امتحان در میدان نبرد امتحان با مال و جان و امتحان‌های گوناگونی که از ذکر آن ناتوان هستم و بعد خداوند می‌فرماید بشارت باد بر کسانی که صبر کنند آری همین است انسان با تحمل سختی با چند روز دنیا می‌تواند به سعادت ابدی نائل گردد پس ای ملت دل به دنیا نبندیدکه دنیا سرانجام نابود شدنی است نعمت‌های دنیا هر چه زیاد باشد سرانجام فناپذیر است دنیا هر نوش آن با هزار نیش روبرو است دنیا را در کنار بگذارید تا بتوانیم سعادت آخرت را به دست آوریم برای آنکه هر چه هست آخرت است دنیا زمین دار است برای آخرت، دنیا پلی است تا آنکه ما از آن عبور کنیم و به آخرت نزدیک شویم نعمتهای عظیم که انسان کوچکتر از آن است که بتواند درک آن کند اختصاص به آخرت دارد همه کس هم نمی‌تواندبه آنها دستیابی پیدا کند مگر کسانی که در امتحان بزرگ الهی پیروز و سربلند شوند 🌷سفارش من به همه امت حزب‌الله این است که امروز خداوند ما را در مرحله آزمایش قرار می‌دهد رهبری بزرگ و خردمند به ما عنایت فرموده و در مقابل آن تمام جهانخواران شرق و غرب صف‌آرایی کرده ، سعی و کوشش کنیدامام را تنها نگذارید و تا آنجایی که در توان داریداز انقلاب دفاع کنید مسئله جنگ بین حق و باطل را فراموش نکنید و انقلاب الهی‌مان را فراموش نکنید 🌷یک وصیت دیگری به دوستان و همکلاسی‌ها و همسنگران دارم پیوسته پیرو رهروان راه امام امت بوده و باشید این پیام را دارم به اسلام فکر کنید راه رهبر عزیزمان امام خمینی را بروید و بدانید که امام خمینی و رهروان ایشان هستند که در خط اسلام و قرآن میباشند 🌷 چند کلمه‌ای با مادرم می‌گویم که زحماتی بسیار برای من کشیده‌ای ولی من توفیق اینکه جبران کنم پیدا نکرده‌ام ولی افتخار کنید که حق خود را به عنوان یک هدیه ناقابل تقدیم امام و انقلاب و اسلام کردید هیچگاه در فقدان من ناراحت نشوید و صبر و استقامت پیشه کنید که خداوند با صابرین است به امید اینکه من و همه شما با محمد (ص) و آل او محشور شویم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهدای نوجوان بزرگ مردان کوچک🕊♥️ شادی‌ روح‌ پاک‌ و‌‌ ملکوتی‌شان‌ صلوات🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که ساعتش رو برای نمازشب کوک کرده بود: به وقت خدا ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
📚عبادتِ بدتر از گناه! ⭕در زمان امام حسین، بعضی برای اینکه به عبادتشان لطمه نخورد، امام زمانشان را تنها گذاشتند و به جای آن، تفسیر قرآن گفتند و ذکر خواندند و حج به جا آوردند و... ⭕امروز هم عده‌ای فکر می‌کنند‌ عبادت کردن مهمتر است، اما خودِ خدا می‌فرماید: «ای مؤمنان اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری می‌کند.» (سوره محمد، آیه۷) خدا به یاریِ ما نیاز ندارد، بلکه منظور از یاریِ خدا، یاریِ دین و پیامبر خداست. ⭕نمی‌شود بنده‌ی خدا بود و اباعبدالله را نشناخت؛ نمی‌شود خدا را عبادت کرد و نماینده‌ی خدا را یاری نکرد. ما باید جامعه را با امام مهدی آشنا کنیم. دشمن با فیلم، انیمیشن و بازی برای نوجوانان و جوانان قهرمان سازی می‌کند، به طوری که بچه‌ها سوپرمَن و بَتمَن و..‌. را بهتر از امام زمان می‌شناسند. با این حساب آیا ما کم کاری نکرده‌ایم؟ ⭕ظهور پدیده‌ای اجتماعی است. همه باید مهدی موعود را بشناسند، تا به ارزشِ بودنش پِی ببرند و برای رسیدن به ظهورش دعا و تلاش کنند... ترک گناه اولین قدم دعا تنها راه نجات ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔰محمد رضایی شهیدی از جنس شجاعت [🕊🌸🌿] 🌻شهید محمد رضایی متولد سال۱۳۴۶ بود، او در ۱۶سالگی به همراه پدر و برادرش پابه جبهه‌های جنگ گذاشت. این شهید بعنوان نیروی سرتیم اطلاعات و عملیات جنگ در عملیاتها شرکت می‌کرد. شهید رضایی در عملیات کربلای۴ در محاصره دشمن قرار گرفت، ۱۵روز مقاومت کرد و تعدادی از سربازان و فرمانده آنان را به هلاکت رساند، اما در نهایت با تنگ شدن حلقه محاصره اسیر سربازان عراقی شد. ✨ دوران اسارت این شهید تا شهادت او بیش از یکسال طول نکشید. محمد رضایی در دوران اسارت بدترین و سخت‌ترین شکنجه‌ها را تحمل کرد، اما کلامی علیه همرزمان خود سخن نگفت و در نهایت در سال۱۳۶۵ به طرز دردناکی به دست نیرو‌های بعثی به شهادت رسید. پیکر او بعد از ۱۵سال در مرداد۱۳۸۱ به کشور بازگشت و به خواست پدرش، در مسجد خیر ساز بین راهی در مسیر شیروان به فاروج به خاک سپرده شد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹شهیدی که پیکرش سالم به ایران آمد |🦋🍃🌼| 🔸 از فاروج بطرف شیروان،دقیقا مقابل تابلو شیروان ۱۵، مسجد و حسینیه امام سجاد علیه السلام، مزار غواص و آزاده شهید🌹 محمد رضایی،  نیروی اطلاعات عملیات(در عملیات کربلای ۴) بعد از نبردی جانانه و جنگ تن به تن با شجاعت تمام به *اسارت* در آمد، متاسفانه مورد شناسایی قرار گرفت، از دیگر اسرا جدا و برای تخلیه اطلاعات زیر شکنجه بشهادت میرسد. پیکرش بعد از سقوط صدام نبش قبر، که بطور معجزه آسا در حالی که خون از پیکر میچکید به ایران منتقل جلو همین مسجد که متولی آن پدر شهید است،  بخاک میسپارند. امروز زیارتگاه زائران امام رضا علیه السلام شده. 🥀🌷روز آخر شیشه های داخل حمام را شکستند و محمد را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از محمد چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از محمد توانستند اعتراف بگیرند نام خدا و ائمه اطهار بود ا عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز وب سیار بد بو بود در دهان محمد باعث خفه شدن محمد شد و برای جبران سریعا درخواست کمک کردند ولی محمد دیگر نفس نمی کشید پیکر پاک این شهید عزیز را بر روی سیم خاردار انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅نحوه شهادت غواص و آزاده شهید محمد رضایی😭😔 🌷🌿《حسین محمدی مفرد که از غواصان لشکر ۵ نصر واحد تخریب در دوران دفاع مقدس است. او در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۰۴ در عملیات کربلای چهار در سن ۱۴ سالگی در منطقه شلمچه به اسارت نیروهای بعثی دشمن درآمد، به روایت خاطراتی از نحوه شهادت شهید محمد رضائی پرداخته است.》 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 💠روایت بدین شرح است: عملیات کربلای ۴ درگیری خیلی شدید بود تا آن روز جنگ را از این دریچه ندیده بودم خیلی آتش دشمن زیاد بود جنگ از پشت جعبه شیشه ای تلویزیون با این فرق می کرد. خیلی متفاوت بود گلوله ها واقعی، خونها واقعی، دشمن واقعی، ترس واقعی، شجاعت واقعی، ایثار واقعی،  شهادت ها واقعی همه چیز واقعی… اینجا سینما نبود که وقتی یک صحنه هیجانی  بود سوت و دست و فریاد بزنند!  اینجا سوت بود اما سوت خمپاره… دست بود اما قطع شده! هیجان بود اما کنترل شده دو گلوله قبل از ورود به پشت سنگرهای ب شکل به دستم خورد از آب بیرون آمدیم وارد سنگرهای ب شکل شدیم (سنگرهای کمین که به شکل ب بودند. بسیار مهندسی ساخته شده بود ) و درگیری بین ما و دشمن بسیار نزدیک بود آنقدر که چهره های هم را به راحتی میدیدم فرمانده شهید مسلم اعلام کرد بچه ها عملیات لو رفته و ادامه عملیات لازم نیست دستور داده اند که برگردیم نیروهای پشتیبانی نخواهند آمد (ما خط شکن بودیم) اما آنقدر دشمن نیرو در منطقه آورده بود که ما راهی برای برگشت نداشتیم به نوعی در محاصره بودیم چاره ای جز جنگیدن و مقاومت نبود تا راهی برای برگشت پیدا کنیم هر لحظه که می گذشت عزیزی را از دست میدادیم وارد یکی از کانال ها شدیم تیربارچی تانک به سمت کانال تیر میزد. نمی دانم با هر گلوله چند نفر زخمی و شهید می شدند ولی خودم از ناحیه گردن گلوله خوردم به علت ضربه وارده و حساس بودن محل اثابت گلوله (و شاید ضعف ایمان) بیهوش شدم نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش آمدم ولی وقتی به هوش آمدم سربازان عراقی را نزدیک خودم دیدم، با خودم گفتم؛ جالب است در عراقی ها هم آدمهای خوبی هستند که به بهشت می آیند فکر می کردم شهید شدم و در بهشت هستم و عراقی ها هم به بهشت آمده اند. این فکر عجیب زیاد طول نکشید که با دیدن ماشینهای عراقی فهمیدم که هنوز در دنیا هستم چون در بهشت ماشین نیست لااقل ماشین عراقی نیست تلاش کردم تا بلند شوم و به عقب بروم ولی توان حرکت نداشتم. بر روی زمین چهار دست و پا راه افتادم تا به برادری رسیدم آقای مهدی سبزبان گفت کجا می روی؟ گفتم: می روم داخل کانال تا به عقب بروم گفت کانال را بسته اند و راهی برای رفتن نیست گلوله به پایش خورده بود و از هر دو پا محروم بود گفتم پس چکار کنیم گفت بهتر است در جای مخفی شویم تا فردا نیروهای کمکی بیایند. داخل اولین سنگر رفتیم و مخفی شدیم طولی نکشید که عراقی ها از حضور ما مطلع شدند و به داخل سنگر آمدند. آقای سبزبان که در مدرسه رضوی استان قدس رضوی درس خوانده بود عربی بلد بود گفت: عراقی ها دارن مشورت می کنند که بیایند داخل یا نبایند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ❣متوسلین به شهدا❣ اجازه بدهیم چون اگر شب اسیر کنند زنده نمی مانیم و خواهند كشت بهتر است تا صبح مقاومت کنیم این شد که با تک تیر زدن و مقاومت تا صبح در سنگر ماندیم صبح عراقی ها وارد سنگر شدند و با کتک زدن اسیرمان کردند ولی عجب مهمان نوازی کردند خدا قسمت نکند اینها را گفتم تا ذهنتان را آماده کنم تا بدانید کربلای ۴ چه شرایط و وضعیتی داشت بعد از اسارت وقتی از بیمارستان نظامی که نمیدانم در کدام شهر بود با اتوبوسی که بجای صندلی تخت داشت جهت حمل بیمار به سمت زندان می رفیتم. در همان اتوبوسی که شهید محمد رضا شفیعی بود محسن میرزائی و… نزدیک یک پادگان نظامی دو اسیر با لباس غواصی سوار اتوبوس شدند یک نفر جلوی اتوبوس نشست و یک نفر هم عقب آمد و کنار من نشست خیلی زود با هم ارتباط برقرار کردیم هر چند که از نظر نظامی کاملا اشکال داشت چون هر کسی که به جمع ما ناشناس می آمد احتمال داشت جاسوس باشد که از طریق منافقین داشت به ما تحمیل می شد ولی چهره این عزیز آنقدر جذاب بود که نیازی به تفکر نداشت این کسی نبود جز شهید بزرگوار شهید محمد رضايي. پرسیدم از کجا آمدی؟ گفت: من تازه اسیر شدم گفتم: تازه سه روز است که عملیات تمام شده کجا بودی تا الان؟ گفت: در نیزارها مخفی شده بودم ولی دیگر توانم تمام شد و از بی حالی روی آب آمدم و اسیر شدم. یک گلوله به دست چپ قسمت نزدیک به مچ خورده بود و یک گلوله به بالای ابروی چپ ایشان که کمی داخل رفته بود و در بالای ابرو گیر کرده بود و داخل سر فرو نرفته بود که خود جای تعجب داشت. ✨ادامه👇
چون مدت زیادی در داخل آب بوده و لباس غواصی داشته بود زخم دست ایشان را که با لا زدم دیدم کرمهای سفید روی زخم بود و ترسیدم گفتم اقا محمد این چیه؟ گفت: به علت جراحات و عفونت دستم اینجوری شده است. وقتی به زندان رسیدیم محمد رفت داخل غرفه ای دیگر و دیگر خیلی به هم نزدیک نبودیم ولی در جریان درمانش بودم و گاها زخم هایش را خودم با باندهای که شسته شده بود پانسمان می کردم نمی دانم کار درستی بود یا نه ولی این همه ي کمکی بود که به هم می کردیم و باندها را می شستیم و خشک می کردیم و مجدد استفاده می کردیم . بعد از این روزهای سخت وارد اردوگاه شدیم و من و محمد رضايي با هم وارد یک حمام شدیم و به اجبار همه لباسهایمان را بیرون کردیم و حمام کردیم محمد به من می گفت: بجای وقت گیری و خجالت از زمان استفاده کن که شاید دیگر حمام و صابون پیدا نکنی که خودت را تمیز کنی… در ضمن هم غسل بکن و هم نظافت من با خودم گفتم این از کجا می داند که دیگر از حمام خبری نیست؟ در هر حال حرفش را گوش کردم و با همان حالت عریان پشت به محمد کردم و کارهای که گفته بود را انجام دادم و از حمام خارج شدیم تا به ما لباس بدهند و بعد از پوشیدن لباس  به گروهای ۱۰۰ نفری وارد آسایشگاها می شدیم. ⚡اسیر شهید محمد رضایی من و محمد وارد آسایشگاهی شدیم که رئیس آسایشگاه شخصی به نام ناصر بود که آنقدر بی ایمان و نا متعادل بود که جای گفتنش نیست و از بدترین خاطرات اسارت می باشد. مترجم عرب زبان بود نمی دانم چقدر طول کشید که یک سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد و گفت یک نفر بیاید من نمی دانم چه شد که با سرعت از آسایشگاه خارج شدم  و رفتم. هر روز می بردند و محمد را با انواع روشها شکنجه می کردند و می گفتند که چه کسانی با تو بودند؟ قرار بود چه کاری بکنید؟ برنامه های شما چه بود و…. با چوب کابل آبجوش برق و چسباندن اتوی داغ به بدنش  ،کشیدن بر روی زمین  با بدن لخت و زخمی بر روی خاک و خورده شیشه  او را شکنجه می دادند ولی محمد آنقدر ایمانش قوی بود که  بهترین راه را که صبر و تحمل بود در پیش گرفته بود تمام بدنش زخم و خون بود کسی با محمد صحبت نمی کرد تنها در آسایشگاه می نشست و محمد اجازه نمی داد کسی به او نزدیک شود محمد می ترسید که هر کس به او نزدیک شود عراقی ها فکر کنند او هم از همراهان او بوده و او را هم شکنجه کنند. محمد دوست نداشت کسی اذیت شود و روزهای سخت را با تنهایی و درد تحمل می کرد بعد از چند روز شکنجه های سخت باعث شد که عراقی ها خسته شوند و دیگر توان ادامه نداشتند و برای جبران شکست تصمیم به شهادت محمد گرفتند. روز آخر شیشه های داخل حمام را شکستند و محمد را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از محمد چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از محمد توانستند  اعتراف بگیرند نام خدا و ائمه اطهار بود. عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز وب سیار بد بو بود در دهان محمد باعث خفه شدن محمد شد و برای جبران سریعا در خواست کمک کردند ولی محمد دیگر نفس نمی کشید پیکر پاک این شهید عزیز را بر روی سیم خاردار انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم. بعد از جنگ پیکر پاک محمد به ایران انتقال داده شد و در ۱۵ کیلومتری شهر فاروج در بین دو مناره مسجد و حسینه حضرت سجاد علیه السلام دفن شد امید وارم که در سفر بعدی از این مسیر سری هم به مقبره این شهید عزیز بزنید و یادمان باشد که امنیت امروز مدیون ایثار این مردان بزرگ دیروز است. در مرداد ماه سال ۱۳۸۱ به همراه ۲۲ شهید دیگر  پیکر محمد به ایران آمد جالب است که بگویم پیکر محمد سالم به ایران آمد و مجبور شدند در سردخانه نگهداری کنند.  روز تشیع جنازه وقتی جنازه محمد به محلی که همان مسجد امام سجاد (ع) بود رسید و بر روی دوش مردم حمل شد لکه های خون بر روی لباس مردم کاملا مشخص بود که از داخل تابوت بیرون زده بود.  آیا باز هم باید با این همه نشانه  فراموش کنیم که شهدا چه کسانی بودند و چه کردند و در کنار مزار آن شهید عزیز برویم و نگاهی به آن مزار سیاه کوچک کنیم شاید برای ما عادی شده است که قبر یک شهید را می بینیم و راحت می گذریم  ولی اگر میدانستیم که شهید محمد رضايي برای افتخار ایرانی و شجاعت ایرانی تحمل شکنجه کرده است تا بگوید ایرانی می میرد ولی تن به ذلت نمی دهد به مزارشان نگاه بهتری می کردیم.... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ❣متوسلین به شهدا❣ 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلمی دردناگ از پیکر شهیدان ایرانی در عملیات کربلای 4در تلویزیون ✨🥀 🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️ حضرت موسی (علیه السلام) ازخضر نبی سوال می کند ، تو چه کرده ای که من مامور شده ام از تو تعلم کنم ؟ 🌷 چطور به این مرتبه رسیده ای؟ 🖋 فرمود :  "بترک المعصیه"  با ☀️
🌷 آیت الله بهجت(ره) : ☘️ برای ازدیاد محبت به حضرت حق تعالی و حضرت ولی عصر (علیه السلام) ؛ گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید. ☀️
☘ من دیگر در این عالم روزی ندارم! 🖋 آقای برقعی در قم کتابفروشی داشتند ، ایشان روحانی نبود ولی شاگرد اخلاق علامه و مرد شریفی بودند. ایشان تعریف می‌کردند : ✍ علامه در اواخر عمرشان حال بدی داشتند. ما یک باغی در اطراف قم تهیه کردیم و ایشان را آنجا بردیم. صدای آب و پرندگان و قُل قُل سماور می‌آمد ، بنده برای اینکه حال علامه بهتر شود از این صداهای طبیعی تعریف می‌کردم ولی با اینکه ایشان به طبیعت علاقه زیادی داشتند ، توجهی نمی‌کردند. بعد از دقایقی همانطور که سرشان پایین بود فرمودند : ☘ آقای برقعی سماورهای ما را آن طرف روشن کرده‌اند! ☘ چند دقیقه بعد گفتم حاج آقا چایی سرد می‌شود ، بفرمایید! فرمودند : ☘ من دیگر در این عالَم، روزی ندارم! دیدم چیزی نمی‌خورند. عرض کردم اگر خسته شدید برگردیم قم. 🖋 و ما به قم برگشتیم و حالشان خراب شد و به بیمارستان رفتند. چند روزی که بیمارستان بودند، یک قطره آب هم از گلویشان پایین نرفت. 📚خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی ۱۴۰۱/۸/۲۶ ☀️
☘ سه چیز است که اجازه ترک آن به احدی داده نشده 🖌 یکی «وفای به عهده» که اجازه نداری خلاف عهد کنی ، چه طرفت خوب باشد چه بد باید به عهدت وفا کنی. 🖌 دوم «ادای امانت» اگر کسی چیزی پیش تو به امانت گذاشته ، چه طرف خوب باشد و چه بد ، باید امانت را بدهی. 🖌 سوم «خوبی کردن به پدر و مادر» چه پدر و مادر خوب و چه پدر و مادر بد. باید به پدر و مادرت احسان کنی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☀️