✅گزیده ای از کتاب قصه دلبری:
✨شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
🌷از تیپش خوشم نمی آمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار.
در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود.
یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می رفت، کفش هایش را روی زمین می کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می دیدمش.
به دوستانم می گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده.
آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست . آن دفعه را خودخوری کردم .
دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم . به در گفتم تا دیوار بشنود . زور می زد جلوی خنده ش را بگیرد .
معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود . هر موقع می رفتیم آنجا می پلکیدن زیر زیرکی می خندیدیم و می گفتیم : بچه ها بازم دار و دسته ی محمد خانی .
بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند بعضی هم مخالف .
معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن .
از او حساب می بردند ، برای همین ازش بدم میومد. فکر می کردند از این آدم های خشک مقدسه از آن طرف بام افتاده است...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ماجرای خواستگاری شهید محمدحسین محمدخانی
▫️در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
▫️گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
24.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مستند از آسمان/شهید والامقام محمدحسین محمدخانی
شادی روح پاک شهدا از صدر اسلام تاکنون صلوات💐🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام محمدحسین محمدخانی
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃