فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸افــطار هفــدهــم🌸
در لحظات افطار برای تمام گرفتاران
و مریض داران و حاجت داران ڪه
محتاج دعای من و تو هستند دعا ڪنیم
خدا در این لحظات به گوش است
اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا
فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ
در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود
یاد ما باش که محتـاج دعائیـم هنـوز
تنتون سلامت طاعات و عباداتتون
قبول حق باشه🌸
التماس دعا🙏
بیمارها دارالشفا را می شناسند
اینجا تمام دردها را می شناسند
اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد
اینجا غریب و آشنا را می شناسند
از هر دری درماند هرکس آمد اینجا
درمانده ها باب الرضا را می شناسند
در این حرم حتی خدانشناس ها هم
گاهی میایند و خدا را می شناسند
ما چند سالی هست که مشهد میاییم
دیگر تمام شهر ما را می شناسند
بس که همیشه بودم اینجا دست و پا گیر
دیگر منه بی دست و پا را می شناسند
ساده بگویم گنبدت را دوس دارم
بی چیز ها تنها طلا را می شناسند
چه احتیاج است احتیاجم را بگویم
اهل کرم فقر گدا را می شناسند
هرکس که رفته کربلا از این حرم رفت
با نام مشهد کربلا را می شناسند
🌱🌱🌱
🌷۱۹ فروردین سالروز شهادت فرمانده گردان میثم علی اصغر ارسنجانی
✨✨✨
🌷نوزدهم فروردین ۱۳۶۶، در عملیات کربلای ۸ با سمت فرمانده گردان در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش شهید شد.
✨✨✨
🌷مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
#شهید #تهرانی #علی_اصغر_ارسنجانی #متاهل #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینجا اصفهان است و این جشن بزرگ روزهاولیهاست👌👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دنیا وارد یک پیچ تاریخی شده است.
که تابلوهای این پیچ را خمینی و خامنه ای نصب کرده اند.
❌کلیپ بسیار مهم❌
👈لطفا ببینید و در گروههایی که هستید، نشر دهید
💐🍃گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم رضا سنجرانی
🌹پدر شهید رضا سنجرانی میگوید: رضا چهار بار به سوریه اعزام شد، اولین بار دو سال قبل شهادت بود، اصرار داشت تاسوعا و عاشورا در منطقه بماند، ماند و در نخستین روزهای محرم شهید شد.
🔷🔸🔷
در منطقه معروف به «کرار» بود، از همرزمان نزدیک شهیدان «مرتضی عطایی» و «حسن قاسمی دانا» که بعد از چهار بار اعزام اول مهرماه در دیرالزور شهید شد. شهید «رضا سنجرانی» رزمنده مدافع حرم ایرانی از لشکر فاطمیون بود که پس از جانبازی از ناحیه دست و پا در اول مهرماه و مصادف با دوم ماه محرم الحرام به مقام رفیع شهادت نائل شد.
پدرش شهید سنجرانی میگوید: «رضا در 40 سالگی شهید شد و امروز بعد از 40 سال احساس میکنم پسرم را نمیشناختم، انگار از جنس ما آدمهای عادی نبود، من خودم هم سالها در جنگ هشت سال دفاع مقدس بودم اما رضا از من پیشی گرفت، او لایق شهادت بود و من نه.»
☘رضا با خدا معامله کرد
مادر خیلی کوتاه و مختصر سخن میگوید. حرفهایش را در چند جمله خلاصه کرده و میگوید: رضا با خدا معامله کرد از همان روز اول میدانستم این پسر پیش من نمیماند و مال من نیست.
روزی که میخواست به سوریه برود، گفتم: «من جواب بچههایت را نمیتوانم بدهم»، رضا گفت: «مادر! من اگر نروم از حرم دفاع کنم، شما فردا میتوانی سرت را مقابل جدت حضرت زهرا(س) بالا بگیری؟ به حرم بی بی(س) جسارت میکنند، من چطور آرام بنشینم؟» حالا هم در عجبم که چرا اینقدر آرامم و صبور. مطمئنم در حقم دعا کرده وگرنه مگر میشو خار به پای فرزندی برود و مادرش آرام بنشیند. بخدا رضا برایم دعا کرده است.
☘آقای سنجرانی! از فرزندتان بگویید. چطور شد که آقا رضا به این نتیجه رسید که لباس مدافعان حرم را بپوشد؟
من خودم نظامی بازنشستهام که در جبهههای هشت سال دفاع مقدس حضور داشتم اما مثل پسرم لایق شهادت نبودم، یادم میآید آن زمانی که جبهه میرفتم، هر بار که میآمدم با همان سن کم و دنیای کودکانهاش اصرار میکرد او را هم ببرم، خلاصه اینکه من سالها نبودم و نقطه شروع حسینی شدن رضا و ارادتمندی وی به اهل بیت(ع) از همان روزها و سالهایی شروع شد که من جبهه بودم اما مادرش بچهها را مسجدی و هیئتی بار آورد.
رضا بزرگ شده مسجد و هیئتهای عزاداری بود/بیشتر وقتش یا در مساجد میگذشت و یا به آموزش در پادگان در حقیقت رضا بزرگ شده مسجد و هیئتهای عزاداری بود و به قولی مگر میشود بچه هیئتی باشی و جسارت به حرم بی بی زینب(س) را تاب بیاوری؟
رضا بسیجی فعال، قاری قرآن و مداح اهل بیت(ع) بود. خودش دوست داشت تمام وقتش را صرف ائمه اطهار(ع) کند. بیشتر وقتش یا در مساجد میگذشت و یا به آموزش در پادگان. طوری رفتار میکرد که انگار این روزمرگیها برایش مهم نیست.
مدرسهاش که تمام شد همین دانشگاه آزاد مشهد قبول شد. راستش از همان کودکی شوق لباس رزم داشت، با او خیلی صحبت میکردم، مثل دیگران درسات را بخوان، سرکار برو و زندگیات را بچرخان اما رضا ضمن تمام احترامی که برای خانواده قائل بود، همیشه حرف از هدفی بزرگ میزد و زندگی که برایش با این پشت میزنشینیها معنایی نداشت. من به عنوان پدر این را فهمیده بودم که رضا راهش را انتخاب کرده و روحش در قالب یک زندگی مادی و عادی نمیگنجد. انگار ساخته شده بود که شبانه روز پوتین پایش کند و در لباس رزم باشد. در آزمون استخدام بانک ملی به درخواست من شرکت کرد و قبول شد، صبح تا عصر که در بانک بود اما بلافاصله بعد آن یا خودش را به پایگاه بسیج میرساند و یا کلاسهای آموزش قرآنش در مساجد.
با التماس در فاطمیون ثبت نام کرد/4بار به سوریه رفت
☘شهید سنجرانی جزو مدافعان حرم ایرانی بود که همراه بچههای افغانستانی فاطمیون راهی سوریه شد، این موضوع چطور اتفاق افتاد؟ چند بار رفت و بازگشت؟
✨ادامه👇
راستش چون من مشکل قلبی دارم مراعاتم را میکرد و خیلی حرفها را به من نمیزد، فقط بعدها از همرزمانش شنیدم که چون رضا ایرانی بود با هزار التماس و درخواست کاری کرد که با رزمندگان و برادران افغانستانی خود در قالب لشکر فاطمیون عازم سوریه شود. میگفتند آنقدر شوق جبهه و دفاع از حرم داشت که چارهای جز موافقت با اعزامش نبود.
رضا چهار بار به سوریه اعزام شد، اولین بار دو سال پیش بود. یادم میآید یک روز آمد و گفت: «من تا به حال از بانک مرخصی نگرفتهام و حساب کردهام به اندازه سه ماه مرخصی دارم.»
به من چیزی نگفت اما به همسرش گفته بود میخواهد به سوریه برود. من بعدها فهمیدم که کجا رفته است. بعد که متوجه شد من فهمیدهام، به سراغم آمد و گفت: «اجازه بده به سوریه بروم.» من گفتم: «رضا جان اگر مجرد بودی مشکلی نبود اما من جواب دو فرزندت را چه بدهم؟» این را هم بگویم که هنوز بچههایش خبر ندارند پدرشان شهید شده است.
اوایل اصلا من راضی نمیشدم، نگران بچههایش بودم. اما رضا میگفت: «کسی که من را حمایت کرده، فرزندانم را هم حمایت میکند.» و بالاخره رفت، راستش من و مادرش به رضا افتخار میکردیم اما نمیتوانستیم نگرانش نباشیم.
دومین بار که رفت، در «تدمر» از ناحیه پا مجروح شد، منتقلش کردند مشهد و با وجود عمل جراحی و جایگذاری پلاتین در پایش اما باز هم میرفت پادگان برای آموزش، بار سوم که رفت از ناحیه دست هم مجروح شد. قبل از آخرین اعزام به رضا گفتم: «تو هم دستت مجروح شده و هم پا، دیگر جایی برای رفتن نداری، چطور میخواهی دفاع کنی؟» رضا گفت: «میتوانم» و باز رفت ولی این آخرین رفتنش بود که بازگشتی نداشت، دلتنگم
در نخستین روزهای محرم شهید شد
☘از آخرین اعزام شهید سنجرانی بگوئید.
همسر و فرزندان رضا را برده بودند سوریه، هم برای زیارت و هم اینکه رضا را ببینند، ماموریتش تمام شده بود، به او گفته بودند با همسرت برو مشهد اما رضا اصرار داشت تاسوعا و عاشورا در منطقه بماند، رضا ماند و در نخستین روزهای محرم شهید شد.بعد از اینکه رضا همسر و فرزندانش را از سوریه به مشهد بدرقه کرد عملیات در دیرالزور آغاز شد، همسرش میگفت: «شب قبل از عملیات، رضا پیام داد که "اگر شهید شدم حلالم کن."» معمولا اینطور پیامها را رضا برای من نمیفرستاد، میدانست بخاطر مشکل قلبی طاقت ندارم.
☘چطور از شهادتش باخبر شدید؟
یک روز پسرانم همه با هم آمدند خانه، ساعت از 11 شب گذشته بود، گفتم: «شما سابقه ندارد این موقع شب باهم بیایید. چیزی شده؟» گفتند: «در همین مسجد سر کوچه بودیم و گفتیم بیاییم سری به شما بزنیم.» پرسیدند: «از رضا خبر نداری؟» گفتم: «نه؛ دو روز است خبری ندارم.» کمی این پا و آن پا کردند و گفتند: «بابا شایعه است که میگویند رضا مجروح شده.» همانجا شصتم خبردار شد. گفتم: «نیاز به این پا و آن پا کردن نیست، اگر رضا شهید شده راستش را بگوئید.»
اول به ما گفتند در عملیات چهار نفر بودند و یک نفر شهید و سه نفر مجروح شده اما بعد مشخص شد یک نفر مجروح و سه نفر شهید که پسر من هم در میان آن سه شهید بوده است. یادم میآید خبر شهادتش که تائید شد مادرش رفت در اتاق دیگر، من نشستم با خودم خلوت کردم، برای حال خودم و همه سالهایی که جنگیدم و لیاقت شهادت نداشتم روضه خواندم، من خودم مداح بودهام و رضا هم مداح بود و دیگر پسرانم هم، رضا هم مداحی میکرد و هم قاری قرآن بود.
☘ شهید سنجرانی چه سمتی در منطقه داشت؟
به من که راستش را نمیگفت، تازه بعد از شهادتش فهمیدم که مسئول محور و مسئول آموزش بوده، هر بار که از او میپرسیدم میگفت: «من آنجا یا برای رزمندگان آب میبرم یا در آشپزخانه کار میکنم و گاهی چای میریزم و خلاصه پشت خط کار میکنم.»
پسرانم بعضی شبها با رضا از سر مزاح دعوا میکردند که کداممان اول شهید میشویم
☘بعد از مجروحیتش، هیچ وقت نخواستید مانع رفتنش به سوریه بشوید؟ از خاطرات پدر و پسریتان بگویید. رفتارتان با هم چطور بود؟
جالب است این را بگویم رضا همه تلاشش را میکرد که ما مانع رفتن دوبارهاش نشویم، بعد از سه بار اعزام که هم دست و هم پایش مجروح شده بود، در خانه طوری وانمود میکرد که انگار هیچ چیزی نشده، حتی گاهی کارهای سنگینی در خانه انجام میداد تا نشان دهد حالش خوب است. من به همسرش هم گفتم: «رضا راهش را انتخاب کرده بگذار برود.»
من با رضا پنج فرزند دارم و رضا فرزند ارشد خانواده بود. خدارا شکر میکنم همه شان یا قاری قرآن هستند یا حافظ قرآن، پسرانم که همه بسیجیاند و یادم هست بعضی شبها با رضا از سر مزاح دعوا میکردند که کداممان اول شهید میشویم.
✨ادامه👇
من و رضا خیلی با هم شوخی میکردیم، همیشه از منطقه زنگ میزد و به شوخی میگفت: «چطوری حاجی سنجر؟»
یک روز من هم به شوخی به رضا گفتم: «گیرم که شهید شدی، شهادتت چه گلی به سر من میزند؟»
خندید و گفت: «بابا من اگر شهید شوم عظمت پدریات را بالا میبرم، مطمئن باش مایه عزتت خواهم شد.» و واقعا هم همین شد، همین دو سه روز پس از شهادتش به من اثبات شد.
هنوز از خیلی اتفاقات و حرفهایش مات و مبهوت ماندهام، حالا در دلم با او حرف میزنم و میگویم: «رضا! بابا هنوز در این 40 سال نشناختمت، من این دو روز فهمیدم که تو چقدر آسمانی بودی.»
☘حتما شنیدهاید که برخی میگویند مدافعان حرم برای پول میروند سوریه و حرفهایی را نقل میکنند که مایه رنجش دل رزمندگان و خانوادههای شهدا میشود. شما پاسخ این حرفها را چه میدهید؟
اینها فقط یاوه سرایی است، میخواهند دور حرم بی بی خالی شود، اگر بخواهیم گوشمان را معطل شنیدن چنین حرفهایی کنیم کلاهمان پس معرکه است، همه فرزندانم فدای حضرت زینب(س)، همه ما سربازان روح الله و امام خامنه ای هستیم.
فقط یک چیز را باید بگویم آن هم اینکه رضا کارمند بانک بود، مشکل اقتصادی و معیشتی هم نداشتیم، نه برای پول رفت و نه برای چیز دیگر، فقط عاشق لباس رزم بود و عاشق روضههای حضرت زینب(س). باید میرفت و در این راه هم شهید شد. من هم در جبههها بودهام اما چقدر حسرت میخورم به پسرم، او رفت و من جاماندم.
یادم میآید رضا بارها برایم تعریف میکرد در بانک برایش کادو میآوردند، زمانی که 80 هزار تومان حقوق میگرفت یکی از مشتریها 100 هزار تومان هدیه پول نقد داده بود، خوب یادم هست همه را برمیگرداند، من از کودکی بچههایم را با نان حلال بزرگ کردم، این را گفتم که بگویم درد دارد که انگ پول به حرکتی بزرگ در مسیر یک عقیده برای یک رزمنده بزنند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌺🌿🕊🌺🌿🕊🌺🕊🌿🌺
📚معرفی کتاب:
《 چخ چخی ها》
نگاهی به نشاط و شوخ طبعی شهدای مدافع حرم مشهد!
ماجراهای این کتاب خاطرات واقعی مدافعان حرم است. شهدای نام آشنای مشهدی من جمله شهیدان؛ رضا سنجرانی، مصطفی صدرزاده، حسن قاسمی دانا، مرتضی عطایی، ...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وصیت مدافع حرم شهید رضا سنجرانی
#شادیروحمدافعانحرمصلوات💐
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
50.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مستند کرار شهید محمدرضا سنجرانی
شهادت عطیه الهی به برگزیدگان است🌷
خوشا بحال شهدا که عند ربهم یرزقونند🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام رضا سنجرانی
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم☝️ خیانت بعضی از جناحهای قدرت طلب هست
👈همین ها که براندازی می کنن ۴ سال بعد در دولت روحانی عضو هیئت دولت روحانی بودند
🔺️چشم بندی نیست!
اعتراف خود فرچه خانم است و میگوید:سال 88 معصومه ابتکار و نجفی گزارشات را به خودم میداد تا نشر بدم
❌افسادطلبان خائن منافق
لعنت خدابرمنافقان به وطن❌
#حجاب
#ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️خر دجال در آخرالزمان
👈روشنگری
👌پیشنهاد دانلود
هربلایی به سربشر میاد ازجهل وغفلت وناآگاهی است..اونقدر نشربدین شاید یه جاهلی بیدارشد‼️
👤علی اکبر رائفی پور
✅نشر_حداکثری👆👆
#حجاب
#ماه_رمضان
🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ امید دانا میگه: اگر حجاب آزاد بشه، احترام به اسلام و دین بیشتر میشه😁
⭕️حالا ببینیم vs جدید سیدکاظم روح بخش با امید دانا و قضاوت با شما
⚠️ میگما: خرید وفروش مشروب هم آزاد بشه احترام به خیلی هاست، چرا دزد هارو میگیرن اونا هم نیاز دارن خب،😐
دزد مجازات نشه احترام بذاریم، همجنس بازی رو آزاد کنیم احترام به دین برمیگرده...😏
و چه آیه خوشگلی تو کلیپ آورد در جواب امید دانا...👏 حتما ببینید👍
#حجاب
#ماه_رمضان
🌺✨🌺✨#نشر حداکثری
#نشر حداکثری
#نشر حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈بببنید چقدر قشنگ در مورد حجاب صحبت میکنند😍
خیلی زیبا و جالب👍
#حجاب
#ماه_رمضان
#نشر حداکثری
#نشر حداکثری
#نشر حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸با یک کلمه نماز شب بخوان...
✅ استاد فاطمی نیا
بسیارزیباوشنیدنی
🌷نمازشب
🌟رستگاران
❣️التماس دعای فرج🤲
الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🤲
#امام_زمان ❣️🌟
#ماه_رمضان 🌟
#حجاب