امشب هزار جان از ما بُریدید. مبارکتان!
امشب را بنوشید و به عیش بگذرانید و قهقهه مستانه سر دهید. امشب شب شما بود. شب شما حرامزادهها. امشب را لباسهای نو بپوشید و جشن بگیرید و معانقه کنید. کلمه الله را از وسط پرچمهای سهرنگمان پاک میکنیم اگر زخم امشبتان را بیجواب بگذاریم. مهماتمان اگر قرار نیست روی سرهای شما و خانههایتان خالی شود، همان بهتر که خاکشان کنیم و نام مسلمان را از شناسنامههایمان پاک کنیم. در بر همین پاشنه نمیچرخد ولدالزنا های بچهکش. امشب را شیرینی اورشلیمی به هم تعارف کنید. دیر نیست که به تلافی نسلکشی امشبتان، نسلتان را برای همیشه از جهان بچینیم. بهزودی کمر راست میکنیم و کمرهایتان را قطع میکنیم. جَیش مُحمّد سَوفَ یَعود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ داغ دل منو زیاد میکنه هیچ کسی نمیدونه من چی میکشم والله اگر کسی دختر داشته باشه میفهمه حال روز من چیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
🔴 در حال حرکت به سمت سفارت #انگلیس_خبیث
◀️تصاویر مربوط به تقاطع خیابان طالقان-ولیعصر است
#عمل_به_هنگام
#فلسطین
#غزه
#قدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙هراسانیان
🔹پیامبر اسلام(ص):
اگر کسی صدای مسلمانی را بشنود و پاسخ ندهد مسلمان نیست
اگر آن روز علی اصغر(ع) را ندیدیم ...
حداقل الان با چشمان خود کربلای حسین(ع) را انکار نکنیم....
اینبار چنان جواب کوبنده ای خواهید دید که در عالم ثبت شود...
❣روایت یکی از اولین شهدای مدافع حرم
💐🍃 شهید محمد حسین خفانی
ایشان متولد ۱۳۶۰ از شهر اهواز هستند که در پی هتک حرمت حرم امیرالمومنین(ع) توسط اشغالگران آمریکایی در سال ۱۳۸۳، خود را به جمع مدافعان حرم از شیعیان عراق می رساند و پس از یک نبرد حماسی و ماندگار به شهادت می رسد و پیکر مطهرش در قطعه شهدای قبرستان وادی السلام به خاک سپرده میشود.
🌹🍃مادر بزرگوار این شهید می گوید:
زمانی که پسرم به دنیا آمد، شش روز بیشتر نداشت که پدرش به رحمت خدا رفت و من او را با زحمت فراوان، اما با نشاندن مهر و عشق اهل بیت(ع) درک جانش بزرگ کردم.
☘پسرم ارادت فراوانی به ائمه اطهار داشت و همیشه در گرما و سرما، در مراسم عزاداری اهل بیت(ع) پابرهنه حاضر می شد و خالصانه به اهل بیت خدمت می کرد.
۲۲ سالش که شد، دختری از اقوام را برای او انتخاب و عقدشان کردیم.
🌷🍃دو ماه قبل از اینکه برای دفاع از حرم برود، یک روز از خواب که بیدار شد، حال عجیبی داشت و گفت: «مادر! من خواب حضرت علی(ع) را دیدم که شمشیر به دست بود و از یک پلکانی بالا می رفت که هر وقت شمشیر را بلند می کرد، دهتن از مردان می افتادند زمین و به من می گفت: "محمد بیا بالا و نترس" و من هم همینطور از پله ها بالا می رفتم و این پله ها به قدری بالا می رفت که به عرش رسیده بود»♥️
✨این خواب او را بسیار منقلب کرده بود. من هم گفتم خواب خوبی است انشاءالله که خیر است.
یک روز محمد به قصد خرمشهر از من خداحافظی کرد و رفت و بعد از چند روز به من تلفن زد و گفت: «مادر! من در شهر نجف هستم و در گروه مدافعان حرم ثبت نام کرده ام و قصد دارم با دشمنان متجاوز آمریکایی بجنگم.
🌺🍃شهادت حق است و بزرگترین آرزوی زندگی من شهادت در راه اسلام است و اگر اینجا به شهادت رسیدم، در نجف مرا به خاک بسپارید»
وقتی این صحبت ها را شنیدم خواستم او را منصرف کنم؛ ولی او گفت: «حضرت علی با این همه عظمت، شما به من می گویی که اینجا نجنگم؟! من دوست دارم که مدافع حرم امیرالمومنین(ع)باشم» و من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم.
🦋🥀مدتی بعد همرزمانش از عراق با من تماس گرفتند و خبر شهادت پسرم را دادند و من تازه تعبیر خواب او را فهمیدم که حضرت علی(ع) خواسته که در رکاب او بجنگد و شهید شود.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌺🍃زائرین محترم، زیارت شهید مدافع حرم محمد حسین خفانی در وادی السلام را از دست ندهید🍃🌺
💥شهید محمد حسین خفانی جوان ایرانی که با ذوالفقار علی (ع)، برای دفاع از حرمش، جنگید و شهید شد.
🔹🔸🔹🔸🔹
🌻مادر شهید مدافع حرم، محمد حسینخفانی می گوید:
زمانی که پسرم به دنیا آمد، شش روز بیشتر از تولدش نمی گذشت و نوزاد قنداقی بود که پدرش به رحمت خدا رفت؛ و من این بچه را به تنهایی با زحمت فراوان بزرگ کردم. ایشان بدون پدر رشد کرد و بزرگ شد؛ تا به خدمت سربازی رفت. محل خدمت او در مرز شلمچه بود که با منافقین درگیری بسیاری داشتند. خلاصه منطقه بسیار خطرناکی بود و هرلحظه احتمال می دادم که شهید می شود؛ تا خدمت را تمام کرد و برگشت.
🌱زمانی که به ۲۲ سالگی رسید، دختری را از اقوام برای او انتخاب و به نیت اینکه سرو سامان بگیرد، عقدشان کردیم. خودش زیاد رغبتی نداشت و انگار راضی نبود. حال و هوای دیگری در سرش بود؛ اما به خاطر من پذیرفت.
خانواده پدری وی خرمشهری هستند. آنجا زندگی می کنند و من هم اهوازی هستم. پسرم نیز مرتب به خرمشهر رفت و آمد می کرد و از وقتی که پدر او فوت کرده بود، بنده ارتباطم را با خانواده شوهرم قطع نکرده بودم و فرزندم هم رفت و آمد داشت.
🍃یک روز که به خرمشهر رفته بود، بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت که مادر، من در شهر نجف عراق هستم و تصمیم دارم بجنگم. اسمم را در گروه عراقی جیشالمهدی ثبت نام کرده ام و جزء نیروهای مقتدا صدر شده ام. قصد دارم در عراق با دشمنان آمریکایی جنگ کنم. شهادت حق است و بزرگترین آرزوی زندگی من شهادت در راه اسلام است و اگر اینجا به شهادت رسیدم، در نجف مرا به خاک بسپارید.
🌤وقتی این صحبت ها را شنیدم خواستم او را منصرف کنم؛ ولی او گفت: حضرت علی با این همه عظمت، شما به من میگویی که اینجا نجنگم؟ من دوست دارم که مدافع حرم باشم. هر چه اصرار کردم، نتوانستم فایده ای نداشت و او تصمیم نهایی خود را گرفته بود.
البته ناگفته نماند ایشان پسری بود که از همان جوانی ارادت فراوانی به اهل بیت و ائمه اطهار داشت وهروقت ایام محرم فرا می رسید ما هیات داشتیم.
🦋وی هنگام عزاداری پابرهنه بود حتی زمستان ها در هوای سرد، هر چه به او می گفتم دمپایی یا کفشی به پا کن، می گفت نه؛ اجر این بیشتر است. و اگر می دید که جوانی در کنار هیأت مشغول بطالت و چشمچرانی است، تذکر می داد و می گفت اگر برای عزاداری آمده ای بایست و اگر برای چشم دوختن به این و آن آمده ای برگرد. همیشه خالصانه به اهل بیت خدمت می کرد؛ همان موقع ها قبل از اینکه خبری بشود. البته دو ماه قبل از اینکه برای دفاع برود، یک روز از خواب بیدار شد؛ حال عجیبی داشت. گفت مادر خواب حضرت علی را دیدم.
📝قسم به روح شهیدم که عین جملات او را بدون پس و پیش بازگو می کنم. اینها واقعیت هایی است که من از زبان ایشان شنیدم و برای شما تعریف می کنم. گفت خواب حضرت علی (ع) را دیدم که شمشیر به دست بود. سیف ذوالفقار به دستش بود. همان شمشیری که دو سر دارد. حضرت علی از یک پلکانی بالا می رفت که هر وقت این شمشیر را ایشان بلند می کرد، دهتا از مردان می افتادند زمین و خون در جریان بود و زمین را خون گرفته بود و به من می گفت: محمد بیا بالا و نترس. و من هم همینطور از پله ها بالا می رفتم و این پله ها بقدری بالا می رفت که به عرش رسیده بود. خیلی بالا بودند و همانطور که بالا می رفتم یک نفری پایین بود که از حضرت سوال می کرد. بقدری ما بالا بودیم که آن یک نفر کوچک شده بود. فقط صدایش را می شنیدیم که سوال می کرد و حضرت جوابش را می داد. از حضرت علی پرسیدم این کیست که این همه سوال می کند. آن حضرت جواب داد این ایوب است. رها کن. تمام سوالاتی که او می پرسد جوابش پیش من است. تو فقط دنبال من بیا.
🕊 این خواب او را بسیار منقلب کرده بود. من هم گفتم خواب خوبی است انشاا… که خیر است.
بعد از گذشت دو ماه، بی خبر از من عازم نجف شد و اسمش را جزو مدافعان حرم ثبت نام کرد. هنگامی که خبر شهادت محمد را برای من آوردند تازه تعبیر خواب را فهمیدم که قرار بوده محمد برود و شهید بشود.
❣ حضرت علی(ع) خواسته که در رکابش بجنگد. چون زن و بچه مردم در اسارت دشمن بودند.
طبق تعریف دوستانش که همرزم با ایشان بودند، گفتند که زن و بچه مردم گرسنه و در محاصره بودند و نیروهای آمریکایی هم نمی گذاشتند بیرون بروند و این گروه جیش المهدی یک راهی از گورستان بصورت مخفی داشتند و رفت و آمد می کردند. دوستانش تعریف می کردند که یک دفعه محمد بلند شد و گفت هر کس مرد میدان است دنبال من برخیزد و بیاید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
💥معجزه ی شهید محمد حسین خفانی از زبان مادر💥
🦋🕊🌸🕊🦋
📝دوست دارم معجزه ای را که در زندگی برای من اتفاق افتاد تعریف کنم و آن اینکه دختر کوچکم در سن ۱۳ و چهارده سالگی مریض شد. نمی دانستیم علتش چیست. در زمان بیماری ۱۴کیلو وزن کم کرد. کلی آزمایش و نمونه گیری شد ولی نمی دانستند علت بیماری چیست. ریه هایش آب آورده بود. سرنگ های بزرگ را از پشتش رد می کردند. آن را از آب پرمی کردند و دو باره خالی می کردند. معلوم نبود دردش چیست.
🌤هیچ چیز نمی توانست بخورد؛ نه آب، نه نان و نه غذا. روز به روز ضعیف می شد و من قطع امید کرده بودم. دکتر ها می گفتند نمی توانیم تشخیص بدهیم چه بیماری دارد. بخاطر بیماری از درس عقب افتاد و خودش هم عذاب می کشید.
🌱یک سال گذشت و چون علت بیماری را نمی دانستند، نمی توانستند دارویی هم تجویز کنند. یکبار که خیلی خسته شده بودم و قطع امید کرده بودم، سر نماز صبح بغضم ترکید. این قدر گریه کردم و التماس محمد کردم که مادر تو شهیدی و پیش خدا عزیزی؛ از خدا سلامتی خواهرت را بخواه. دعا کن که حالش خوب شود.
هر چیز که می خورد منتظر بودیم که بالا بیاورد و هیچ چیز در معده اش نمی ماند. هی لاغر و لاغرتر می شد و موهای سرش ریخته بود.
✨یک سال گذشت و سه شنبه بود که سر سجاده التماس کردم. خیلی حالم بد بود. از ته دل، دلشکسته گریه کردم و التماس کردم. از سر سجاده بلند شدم.
روز سه شنبه، وسط روز بود. خانم همسایه که با هم خیلی صمیمی هستیم آمد و گفت دخترت خوب شد. گفتم چطور؟
گفت پسر شهیدتان به خوابم آمد.
گفتم من از محمد برای شفای خواهرش کمک خواستم.
گفت باورم نمی شود؛ در خواب، ما و خانواده شما کربلا نشسته بودیم. دیدم جوانی از دور می آید؛ پسر جوانی با لباس قهوه ای که مشک آبی بر دوش داشت.داشتم با خودم میگفتم این پسر خوش لباس و خوش اندام و هیکل چه کسی ست؛ که وقتی رسید، دیدم محمد است.
🌻پرسیدم محمد تویی؟
گفت آره.
گفتم آب آوردی؟ یک کمی بده تا من بخورم.
گفت نه؛ این آب برای شفای مریض هاست و مینا مریض است. آوردم برای او. نمی دانم این آب را در چه چیزی می ریخت، ولی سه بار به خواهرش آب داد و گفت بخور به نیت شفا.
☀️خانم همسایه گفت: من از خواب پریدم. به من آب نداد؛ فقط به خواهرش داد. فکر کنم دخترت شفا گرفته است.
بعد که به من گفت، گفتم آره امروز صبح سر سجاده به او التماس و خواهش کردم.
خانم همسایه گفت: نگران نباش. دخترت خوب می شود. من هر سه شنبه دخترم را می بردم بیمارستان و شکمش را باز می کردند و نمونه برمی داشتند و می بردند آب آن را تخلیه می کردند. آن روز سه شنبه قرار بود ببرم بیمارستان و رفتیم.
🌿گفت مامان خسته شدم. داشت ناله می کرد. گفتم اشکالی نداره، صبر کن. دکتر که برد توی اتاق، اول سونوگرافی می کرد تا ببینند کجا آب آورده. که دکتر بعد سونو گفته بود: پاشو معجزه شده! هیچی دیگه نیست. خانواده ات منتظرت هستند.
حتی آن خانمی که خواب دیده بود گفته بود: از امروز سه شنبه، دخترت خوب می شود. معجزه را پسرت با خودش آورد. آن روز غذایش را که به او دادم، برخلاف روزهای قبل، غذا توی دلش ماند و ساکت نشست. فردا که شد، مریضی اش خوب شد و تمام شد.
♥️این هم معجزه ای از پسرم بود؛ کسی که علی(ع) را در خواب ببیند و در رکاب او بجنگد، غیر از این انتظاری نیست! من به او افتخار می کنم؛ به او که این راه را رفت. ولی از اینکه یکی یک چیزی بنویسد که درست نباشد دلگیر می شوم. در قبال خدا و شهیدم مسئولم اگر یک کلمه پس و پیش بشود در درگاه خدا بازخواست خواهم شد.
گفتنی است پیکر این شهید در شهر نجف اشرف، با نام «محمد حسن حسینخفانیالایرانی» دفن است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید مدافع حرم
#محمدحسین_خفانی🌷
شادی روح مطهرش صلوات🕊✨
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" محمد حسین خفانی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
حاج قاسم میگفت:
..حُبّالمَهدی(عج)،حُبّاللهعزّوجل
🔹معتقدم #امام_زمان (عج) كه ظهور بكنند، حكومتی که ايجاد ميكنند، قلّهی آن حکومت، آن دورهای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخشها و حالاتش اتفاق افتاد.
#حاجی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اسرائیل قبل از ظهور #امام_زمان نابود می شود یا بعد از ظهور؟
📚 بنا بر روایات در کتاب عصر ظهور، اسرائیل در سال ظهور نابود خواهد شد ... به طور همزمان ... یعنی پرچم های سیاه سید خراسانی از خراسان حرکت می کنند و در بیت المقدس فرود می آیند...!
🎙حجتالاسلام طائب
#حاج_قاسم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥راه شهدا ...
🎙شهید#احمد_کاظمی🕊🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
--🌸 ⃟⃢⃢⃢⃢🌹━🌸 ⃟⃢⃢⃢⃢🌹━🌸 ⃟⃢⃢⃢⃢🌹─
🕊🤍✨#سلام_امام_زمانم💖
🕊🌸 أز فِرٰاقـــــت چِشمهـــــآ ،
غَرق بــ🌧ــٰـاران مےشَود۔۔۔۔
؏ــــآشق هِجـــــرٰان ڪِشیده ،
زودگِریــــ😭ـآن مےشَود۔۔۔۔
🕊🌸 ڪور؎ چِشـــــم حَسودٰانے ڪہ،
طَعنہ مےزَنند۔۔۔۔
؏ــــآقبت مےآیی ودنیـᰔــــا ٓ،
گلستــ🌸ـــآن مےشَود۔۔۔♡
#امام_زمان ﷻ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╚🌸🕊════ೋ❀⛥࿐