🔴 فرازهایی از وصیت نامه شهید سرافراز منصور کلبادی نژاد
🌷ما بايد در راه خدا جهاد كنيم و جهاد در راه خدا، آرزويمان است. چنانچه امامان ما هميشه در حال جهاد و مبارزه بوده اند و هم پيرو راه آنانيم. آنها هم يك جان داشتند و آن را در راه خدا نثار كردند و ما هم بايد جان خودمان را در راه خدا بدهيم
🌷...من اين را به طور يقين درك كردم كه شهادت تصادفي نيست، بلكه لياقت مي خواهد و سعادتي است بزرگ كه نصيب هر كس نخواهد شد. من براي پس دادن آزمايش خود به خدايم به جبهه مي روم تا بتوانم به نداي « هل من ناصراٌ ينصروني» امام عزيزمان لبيك گويم و دين خود را نسبت به اسلام و قرآن و خون شهدا انجام داده باشم تا در روز قيامت در مقابل ائمه معصومين (ع) و اباعبدالله الحسين (ع) خجل و شرمنده نشوم.
🌷...سعي كنيد اول مبارزه با نفس و شيطان دروني ( جهاد اكبر ) بكنيد و سپس مبارزه با دشمن خارجي ( جهاد اصغر ) بكنيد كه اگر اين دو با هم باشد انسان پيروز خواهد شد و گر نه خير
🌷... اي مردم و امت حزب الله از امام و ياران در خط امام پيروي كنيد، از خط امام عزيز و روحانيت اصيل جدا نشويد، و پشتيبان آنها باشيد و همانند اهل كوفه نباشيد كه امام حسين (ع) را تنها گذاشتند. اي جوانان حزب الله و مردم غيور و پاكدل، مواظب ضد انقلابيون و افراد فاسد و محتكر باشيد و آنها را به حال خودشان نگذاريد، حافظ خون شهدا و پشتيبان حركت هاي حزب اللهي باشيد
🌷و ... اي مسئوليني كه بر مسند امور مسلمين بوده و پاسداري از خون شهدا را بر عهده گرفته ايد، هميشه به ياد خدا باشيد و از باند بازيها و اختلافات و سازش كاريها با ضد انقلابيون دست برداريد، همانند حضرت علي (ع) در كارهاي خود عدالت را پيشه ي خود كنيد
🌷 ...ای برادراني كه در جبهه ها و در هر كجا نيرويي در تحت امر شماست. شما بايد پدر و الگوي آنها باشيد و با زيردستان خود همانند علي (ع) رفتار كنيد و هيچگاه آنها را با جنگ و انقلاب بدبين نكنيد و هميشه آنها را تشويق كنيد و نگذاريد از كارهاي شما دلسرد شوند. اگر خطايي از شما ديدند آنها را در كارها و مسايل توجيه كنيد و نگذاريد كه اين كارها را به اسم اسلام ببينند. هميشه آنها را به مسايل اسلام و اخلاقيات اسلامي دعوت كنيد و از تجربياتي كه از خون عزيزان شهيد بدست آورده ايد به ديگران بياموزيد.
🌷 اي مردم و جوانان حزب الله تا قدرت و توانايي داريد بر عليه ظالمين بجنگيد و هميشه سعي كنيد اسلام سربلند و پايدار بماند. گوش به فرمان امام عزيز باشيد و هر چه امام گفت انجام دهيد و آنهايي كه دم از از صلح و سازش مي زنند آنها را ادب كنيد، چون كه حزب الله در مقابل هچ ظلم و فسادي سكوت نخواهد كرد و تا ريشه فساد و فتنه هست، جهاد ادامه خواهد يافت.
🌷... هر كس از دست من بدي ديد مرا ببخشد و حلالم كند. بار خدايا، اميدوارم كه مرا هميشه مقلد واقعي امام بزرگوار قرار داده و مرگمان نيز براي برپايي خط ولايت فقيه باشد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔷فريدون کلبادى نژاد, همرزم شهید منصور کلبادی نژاد درباره نحوه شهادتش مى گويد:
🌿بهمن ماه 1366 بود كه به علت ازدواج، منصور مرا تا مدتى از حضور در جبهه منع كرده بود. طاقت نياوردم و مستقيماً به جبهه رفتم، اما پذيرش نمى كردند
تا اينكه مسئول پرسنلى با فرمانده گردان امام حسين(ع) منصور گلبادى نژاد تماس گرفت و او ضمن دستور پذيرش من خودش از چادر فرماندهى بيرون آمد و به طرف من دويد. همديگر را در آغوش گرفتيم.
✨با تعجب ديدم شادى او بيش از حد و بيشتر از من است. علت را جويا شدم، منصور گفت: «شبى خواب ديدم كه من و تو بالاى تپه اى پر از شقايق به شهادت مى رسيم و بچه هاى گردان نيز به طريقى مجروح و شهيد مى شوند. اما من و تو در تپه اى بالاتر از ديگران به شهادت مى رسيم. الان كه تو آمدى آن لحظه را پيش چشمانم مى بينم.»
🔸حدود يك ماه گذشت تا اينكه به منطقه غرب اعزام شديم و پس از چند روز استقرار در محلى به نام بوالحسن سرانجام به محور ملاخور و از آنجا به برتنكناو رفتيم كه در نزديكي هاى شهر خرمال عراق بود.
حدود سه روزى آنجا بوديم. غروب روز پنج شنبه بود و او از دخترش كه چهارماهه بود حرف مى زد و از فرداى خونين صحبت مى كرد. فكر كرديم شايد ما را امتحان مى كند ولى او جدى بود.
🌹شب شد و كنار آتش نشسته بوديم. چون قبلاً شيميايى شده بود و هوا بسيار سرد و زمستانى و چند درجه زير صفر بود سرماى خشك او را به شدت آزار مى داد. به علت شيميايى بودن شب جايى را نمى ديد. حتى براى رفع حاجت من كمكش مى كردم اما گويى در انتظار كسى يا چيزى بود.
🌱صبح فردا حدود ساعت هشت از لشكر پيام پيشروى به سمت خرمان را دريافت كرديم. منصور گردان را آماده كرد و سراسيمه گردان را تحت نظر داشت و به بچه ها سفارش مى كرد «و قاتِلُوهُمْ حَتى لا تَكُونَ فِتْنَةً» طبق عادت پيشاپيش گردان به اتفاق منصور، پيك و بى سيم چى حركت كرديم.
🥀گردان پشت سر ما مى آمد. مسافتى كه رفتيم هواپيماهاى عراقى شروع به پرتاب بمب شيميايى كردند. گردان در ميان دو انفجار موشك و گاز شيميايى مانده بود. منصور نقش بر زمين شد. من كه نزديك ترين فرد به وى بودم به سرعت دو آمپول شيميايى به او زدم ولى اثر نكرد.
تنها جمله اى كه گفت: «به نور محمد بگوييد بچه ها را جلو ببرد.»
🕊سپس آنچنان سر بر دست گذاشت كه گويى در بسترى آرام خوابيده است. من هم بعد از او بى هوش شدم و تا حدودى بينايى ام را از دست دادم. وقتى به هوش آمدم روى تپه اى پر از شقايق پيكر منصور را ديدم كه چشم به آسمان دوخته بود.
♥️منصور کلبادى نژاد قبل از شهادت حضرت زينب را در خواب مى بيند كه آن حضرت او را به سوى خويش مى خواند.
🥀🕊عاقبت کلبادى نژاد در 28 اسفند 1366 پس از هفتاد و سه ماه حضور در جبهه در عمليات والفجر 10بر اثر بمباران شيميايى دشمن در شهر خرمال عراق به شهادت رسيد.
🔻بعد از شهادت منصور، سردار مرتضى قربانى فرمانده لشكر 25 كربلا در پيامى وى را چنين معرفى مى كند:
لشكر ويژه 25 كربلا سردارى را از دست داد كه آزاد مردى از تبار جان نثاران حسين(ع) و فدايى امام حسين(ع) بود. منصور راد مردى محبوب و تنها يار و ياور و دوست صميمى رزمندگان و همه بسيجيان جنگ جو و فرماندهان لشكر بود. ديدگان پر نفوذ و زبان شمشيروار او و نظراتش در رابطه با عملياتها و هجومها همچون شمشير مالك اشتر نخعى تيز بود و برنده و هيچگاه از يادها بيرون نخواهد رفت. گردان قهرمان و هميشه پيروز امام حسين(ع) خاطره دلاوريها و فداكاريهاى او را هرگز فراموش نكرده و هميشه فكر رزمندگان و فرماندهان اين گردان ادامه دادن راه شهدا خواهد بود.
💐مزار شهيد منصور کلبادى نژاد در گلزار شهدای گلوگاه در استان مازندران واقع است.
از شهيد کلبادى نژاد دخترى به نام مطهره به يادگار است كه به هنگام شهادت پدر شش ماهه بود.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" منصور کلبادی نژاد " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ما در عصری زندگی میکنیم که هر روز حوادث عجیبی رخ میدهد
🔝ما در عصری هستیم که هر لحظه امکان دارد آن حادثهی بزرگ رخ دهد...
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظه اش از بین میره و بعداز 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظه اش کامل بر می گرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستان... 😭😭😭.
هر زمین خوردنی آسیب نیست، درد داره ولی نتیجه خوبی داره، ،*
این جانباز اواخر جنگ از ناحيه سر مجروح می شود و تمام حافظه اش را از دست میده، حتى نام و نشانىاش را .
٣٠ سال هم در يك آسايشگاه روان درمانى بسترى ميشه تا اینکه يك روز از پله هاى آسايشگاه با سر به پايين پرت میشه و سرش به نبش پله اصابت مى كنه و بعداسمش بخاطرش مياد. توسط بخش نيكوكارى دنبال خانواده اش می گرده و در نهايت درشهرى از توابع كردستان خانواده اش را پيدا مى كنند.
با برادرش تماس مى گيرند، و حالا دراين فیلم لحظه ورود این جانباز را به منزل و ملاقات با مادر و خانوادهاش راببینید. الله اکبر
حال دل پدر و مادر شهدا ، جانبازان ، مفقودین و آزادگان که چگونه روزگار گذراندند فقط خدا میداند و بس 😭
---------------------------------------------------
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐