eitaa logo
شهدای مدافع حرم
366 دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
29.6هزار ویدیو
64 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
هنرمند باشعور باشرف حتما دانلود کنید ارزش دیدن داره
هدایت شده از راز موفقیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانمهای‌ عفیفه‌ و‌ چادری‌ می‌توانند‌ سفیر‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا‌(س)‌ باشند‌ حتما‌ گوش‌ کنید‌ و‌ انتشار‌ دهید‌
هدایت شده از ✌️🇮🇷 سرباز آقا 🇮🇷✌️
قیام گسترده ملتهای جهان برای حمایت از فلسطین ، نتیجه تلاش شبانه روزی جهادگران عرصه مقدس تبیین و نشانه موفقیت جبهه مقاومت اسلامی در سطح جهان است. رزمتان پایدار
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed ﷽ 🔸یکی از نمازهای سریع الاجابه، نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها است. 👈از امام صادق علیه السلام نقل شده: «اگر حاجتی داشتی که دستت از آن کوتاه بود این نماز را بخوان که خدا حاجتت را برآورده می کند انشاءالله» ✨ این نماز آرامش عجیبی به انسان می‌بخشد و در برآورده کردن حاجات، کیمیاست.💫 🔻طریقه نماز: 1. دو رکعت نماز ساده به نیت نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها بجا می‌آوری. 2. بعد از نماز سه بار الله اکبر می‌گویی. 3. سپس تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. 4. بعد به سجده برو و صد مرتبه بگو: يَا مَوْلَاتِي فَاطِمَةُ أَغِيثِينِي‏ 5. سپس گونه راست را روی مهر بگذار و صد مرتبه همین ذکر را بگو. 6. باز به سجده برو و صد مرتبه همین ذکر را بگو. 7.سپس گونه چپ را روی مهر بگذار و صد مرتبه همین ذکر را بگو. 8.باز به سجده برو و این بار 110 مرتبه همین ذکر را بگو. (یعنی جمعا 510 مرتبه شود) بعد حاجتت را از خدا بخواه که برآورده می شود انشاءالله. 📚مفاتیح الجنان 📚بحارالانوار ج99 ص254 ✨بخوانیم به نیت بزرگترین حاجت عالَم: ظهور مهدیِ زهرا سلام‌الله‌علیهما...✨ 🔷🔻واحد رسانه ای یامهدی 313 🔊 🔸 splus.ir/asheghanehmahdy 🔸 به ما در سروش بپیوندید💯♨️
هدایت شده از ▓▓ ⟬ ذره‌بین ⟭➺➺🔍▣⃢🇮🇷 ▓▓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟨 سمورها اسقاطیل در حال فرارند ، همون دیوارهای اطراف شهرکهای صهیونیست نشین ، الان شده امکان دفاعی برای حماس و معضلی برای خودشون 🤐😂
🇮🇷پرچم وطنم کفنم باشد وصیت پروانه معصومی 🇮🇷گروه کشوری تحلیل وخبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃دوستان عزیز اگه دنبال یه گروه سیاسی اجتماعی هستین 🍃 لینک خطی زیر را لمس کنید..🌷 مرسی که هستین و دگر هیچ♥️🍃 ممنون بابت بودنتون ✌️🌹 لینک گروه رابه دوستان خودتون معرفی کنید👌 ✅باماهمراه باشید👇👇 🇮🇷گروه اندیشکده سایبری جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
نذر کردم تا هرچه دارم مال تو چشم هاے خسته پر انتظارم مال تو یک دل دیوانه دارم باهزاران آرزو آرزویم هیچ،قلب بیقرارم مال
و سلام بر او که می گفت(: شجاع ڪسے نیست ڪہ نترسه!🍃 کسیه که میترسه و میگه خدایا ببین من می ترسم! ولے با وجود ترسم میرم جلو ... چون تو رو دوست دارم و بهت ایمان دارم :)♥️ | شهیدمصطفی‌صدر‌زاده | ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
🍃بچه های تفحّص تلاش زیادی کردند،اما شهیدی پیدا نمی شد یکی از دوستان نوار مرثیه ایام فاطمیه راه گذاشت اشک همه جاری شد. 🔸آن روز ، رمز حرکت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود مشغول جستجو بودیم که یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب کرد. 🔸با سرنیزه مشغول کندن شدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد مطمئن شدم شهیدی در اینجاست با ذکر یا زهرا خاک ها را کنار زدیم متوجه شدیم شهید دیگری هم در کنارش قرار دارد به طوری که صورت هایشان رو به همدیگر بود. 🔸وقتی پیکر شهدا را خارج کردیم،با کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هردو شهید نوشته شده:«می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم» 📚برگرفته از کتاب «مهرمادر». اثر گروه شهیدابراهیم هادی
رفتم جلو، احوالش را که پرسیدم، گفتم: شما چرا ایستادی تو صف غذا، آقای برونسی؟! مگه فرمانده گردان... نذاشت حرفم تموم بشه. خنده از لب هاش رفت. گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجی‌های دیگه فرق می‌کنه که باید غذا بدون صف بگیره؟! بسیجی‌ها خیلی مانع این کارش شده بودند، ولی از پس او بر نیامده بودند... 🕊🌹
چقدر دلتنگیم ! تو را بخدا بگو به رفیقان ؛ دعا کنند ما را ....
خوشا آنان که بر بال ملائک نشستند و صفا کردند و رفتند ...🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 وقتی توسل شهید حسین خرازی به حضرت زهرا(س) رمز پیروزی عملیات شد 🔷️ توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. ◇ حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب. ◇ توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن. ◇ خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت! ◇ خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به (س) گره کار باز شده بود.
شب حمله همه پیشانی‌بندها را ریخته بود به هم، داشت دنبال سربند «یا فاطمة الزهرا علیهاالسلام» می‌گشت. بچه‌ها گفتند: مگر فرقی می‌کند، یکیش را بردار؟ گفت: من مادر ندارم. دلم خوش است وقتی شهید شدم، حضرت فاطمه علیهاالسلام بیایند بالای سرم و برایم مادری کنند.
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 از شما مي خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از فرمان و دستورات رهبر عزيز اطاعت كنيد و هميشه دعاگوي امام باشيد و از شما مي خواهم كه مبادا لحظه اي خدا را فراموش كنيد و رابطه خودتان را با خدا زيادتر كنيد . 🌹 🌴 🌹 🌹 🕊🌹🌴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 دکتر ماشین و راننده داشت. من هم با ماشین خودم می‌رفتم. آن موقع طرح زوج و فرد را اجرا می‌کردند. پلاک ماشین من فرد بود. گفت بیا با هم برویم. آن روز اتفاقی با هم همراه شدیم. 500 متر از اتوبان ارتش را طی نکرده بودیم که با ترافیک ابتدای اقدسیه مواجه شدیم. راننده سرعت را کم کرد تا از منتهی‌الیه سمت راست به سمت دارآباد برود. یادم هست که چند ثانیه قبل از انفجار یک چیزی از دکتر پرسیدم؛ برگشت و جواب داد. بعداً در نامه‌هایش که می‌گشتم، دیدم بعدازظهر همان روز در دانشگاه شریف جلسه دفاع داشته. آن لحظه تز آن دانشجو را مطالعه می‌کرد. سرش به آن گرم بود. موتوری آمد و بمب را چسباند. من داشتم بیرون را نگاه می‌کردم. از پنجره سمت دکتر موتوری را دیدم. راننده متوجه شد و سریع نگه داشت. من آنتن بمب را دیدم. راننده داد زد برید بیرون. همان لحظه صدای مجید را شنیدم که گفت چه شده؟ سریع پریدم که در را برایش باز کنم. قبل از این که بیرون بروم، دست مجید را دیدم که رفت کمربند را باز کند. ظاهراً کمربند را باز کرده و برگشته بود تا در را باز کند. من هم رفتم در جلو را باز کنم. بمب خیلی بزرگ بود؛ یک چیزی مثل گوشی تلفن‌های سیار. آنتن بلندی داشت. خواستم در را باز کنم که دکتر پیاده شود. دستم نرسید. منفجر شد. بمب طوری طراحی شده بود که موجش به سمت داخل باشد. تمام موج روی مجید من منتقل شد. انفجار من را پرت کرد. سمت عقب ماشین افتادم. دردی احساس نکردم. فقط یک لحظه سوزش اولیه بمب را روی صورتم حس کردم. بعداً فهمیدم که همه صورتم و موها و چشم و ابرویم سوخته. هوشیار بودم. آمدم بلند شوم، نمی‌توانستم. پای چپم خرد شده بود، ولی درد نداشتم. هر بار آمدم بلند شوم، می‌افتادم. راننده هم در همین حین بالای سرم آمد. گفتم من را ببر پیش دکتر. توی سر خودش می‌زد. یک عابر این صحنه را فیلمبرداری کرده است. با آرنج، خودم را روی زمین کشیدم. تنها دردی که احساس کردم، وقتی بود که خدم را روی آسفالت کشیدم. دستم پاره شده بود و گوشتش روی آسفالت کشیده می‌شد. به هر حال خودم را تا در جلو کشیدم. روی زمین بودم. دیدم که دکتر روی صندلی نشسته. من چیز منهدم شده ندیدم. فقط دیدم که سرش روی صندلی افتاده است. بعداً گفتند که پای راست و دست چپ دکتر کاملاً از بین رفته بود. چون هوشیار بودم، می‌دانستم که تمام شده است. خیلی دلم می‌خواستم می‌توانستم بالا بروم. می‌دانستم که آخرین لحظه‌ای است که او را می‌بینم. اگر این برانکاردی‌ها پخته بودند، یک لحظه من را بالای سرش می‌بردند. ولی دو تا پسر بچه‌ بودند. به خودم گفتم اگر من امدادگر بودم، آن لحظه فکر می‌کردم که این آخرین لحظه‌ای است که این فرد می‌تواند بدن گرم عزیزش را حس کند. شاید خودم این پیشنهاد را می‌دادم که می‌خواهی ببرمت تا بغلش کنی. ولی بچه بودند. از امدادگر پرسیدم دکتر شهید شده ؟ خیلی بچه سال بود. گفت شما راحت باشید. گفتم به من بگو. گفت شما آرام باشید. گفتم بچه جان به من بگو. پیش خودم گفتم که بچه است دیگر. می‌دانستم تمام شده است. دکتر به ملکوت پرواز کرده بود و من در اثر شدت جراحت، در حسرت دیدن چهره مجید، توسط نیروهای امدادگر منتقل شدم. راوی : 🌹🌹🕊