فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبر معظم انقلاب:حرف حقی که پازل دشمن را تکمیل میکند، نباید زد.
#بصیرت
#زمانشناسی
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
لعنت بر صهیونیسم...
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
📆به مناسبت ۲۲اسفندماه روز بزرگداشت #شهدا🌷
🌷بخشی از وصیت نامه شهيد سپهبد پاسدار #حاج_قاسم_سلیمانی
🌺 شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلکه همیشه اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافتهاند. آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید. به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند، بهچشم ادب و احترام بنگرید. به همسران و پدران و مادران آنان احترام کنید، همانگونه که از فرزندان خود با اغماض میگذرید، آنها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید.
🌷شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
شهید بزرگوار حسین علیمحمدی کلهری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
نام پدر: محمود
تاریخ ولادت: 1344/4/1
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت :1363/12/27
محل شهادت: کوشک(شرق دجله)
مزار: بهشت زهرا س. قطعه ۲۷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
🔰 زندگینامه شهیدحسین علیمحمدی کلهری
💐🍃شهید علیمحمدی کلهری متولد ۱۳۴۴/۴/۱ تهران بود و دوره دبستان را در دبستان دکتر نصیری سه راه سلسبیل گذراند
ایشون همیشه شاگردی درسخوان و باهوش و فوق العاده مودب بود و دوره راهنمایی را در دبیرستان فرزین و بعد از دبیرستان دیپلم را با معدل عالی قبول شد و در کنکور پزشکی شرکت کرد و اسمشون دو روز بعد از شهادت در روزنامه قبولی شون اعلام شد،اما بقول شهید که در وصیتنامه اش نوشته بود ای کاش در دانشگاه امام حسین ع قبول شوم که همینطور شد...
🌺🍃ایشون جوانی خیلی خیلی خوش اخلاق و مهربون بودن و حجب و حیای خیلی زیادی داشتن و موقع صحبت با مادرشون معمولا سر ب زیر صحبت میکردن و حیا میکردن
روحش شاد و نام و یادش جاودان🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
❣🦋خاطره شهید علیمحمدی از زبان مادر گرامیشان
یکبار سوالی ازش پرسیدم و ایشون سرشون رو بلند کردن جوابمو بده، اونقدر صورت زیبا و نورانی پسرم داشت مثل اینکه اولین بار بود این چهره فرزندم و میدیدم...
🔹🔸🔹
🌹ایشون وقتی برای سری آخر اومده بودن مرخصی توی ساکش وسایلشو چیده بودم که خودش همه رو چک کرد و همه چی رو مثل خوراکی و اینایی که گذاشته بودم نصف کرد و حتی یک عدد اسکاج گفته بود لازم دارم اونو هم با قیچی نصف کرد و گفت مادرم اسراف حرامه
نثار روح پدر و مادر شهید علیمحمدی کلهری و همه پدران و مادران آسمانی شهدا صلواتی هدیه کنیم💐
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
👆متن وصیت نامه شهید#حسین_علیمحمدی که ساعتی قبل از عملیات نوشتند و عازم شدند.
🕊🕊🕊🕊🕊
⭕️بدلیل نداشتن تلفن در منزلشان با منزل همسایه تماس میگیرند که تا قبل از اعزام با مادرشان برای آخرین بار صحبت کنند.. اما مادر نمی دانست که قرار است فرزندش برای آخرین بار تماس بگیرد، و بیرون از منزل بودن و نتوانستند صدای فرزندشان را برای آخرین بار بشنوند... شهیدبه خواهرشان میگویند به مادر و پدرمان بگو حلالم کنند. من الان وقت ندارم باید زود بروم
و مادرش وقتی برمیگردد....😔
💔این مادر عزیزِ شهید تا قبل از فوتش بارها و بارها گفته بودند کاش میدانستم حسین میخواست تماس بگیره، هیچوقت بیرون نمیرفتم😭😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
🔷وصیت نامه شهید والامقام حسین علیمحمدی کلهری :
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین
پدر و مادر عزیزم و برادرانم و خواهرم مهین و پری سلام عرض میکنم امیدوارم که حالتان خوب باشد ان شاءالله به زودی میایم
🌷پدر و مادرم، اگر خدا خواست به تهران میایم برای دانشگاه شرکت کنم که خوب اگرچه لیاقت داشتم در دانشگاه حسین ع شرکت کنم که چه بهتر
🌷پدر و مادرم، اگر جزو یاران حسین ع قرار گرفتم در نبودنم ناراحت نباشید چون روحم غمگین میشود وصیتم به شما ادامه راه انبیا و ان شاءالله خون ما هدیه راه کربلا باشد
🌷 من از زندانی، به دنیای بزرگ خواهم رفت و در خاتمه به مادرم یادآوری میکنم که در ماتم من گریه نکند و در خاتمه امام را یاری کنید.🌸
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
آگهی روزنامه سال ۶۴
#شهید_حسین_علیمحمدی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت الشهدا | 🎙
شهادت پایان کار نیست آغاز است
#شهید_مرتضی_آوینی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" حسین علیمحمدی کلهری" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحیه مدافعان حرم وقتی توی محاصره ۱۰۰متری داعشیها هستن رو ببینید. گلوله دو تا از انگشتاشو سوراخ کرده ولی بازم شهید سنجرانی میگه و میخنده
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻برای حاجت، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید
از کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری
✅حتما ببینید
و برای حاجت دارها بفرستید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا
https://eitaa.com/shdaemdafhharm
🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش
https://splus.ir/khalilghyed
🌷انتشار به مناسبت فرارسیدن روز ۲۲ اسفند، #روز_شهید👇
🌷تمامت میکنم! 🌷
✨کنار اروند مینشینم. دستهایم را در این رود وحشی فرو میبرم، چشمهایم را میبندم و مسافر زمان میشوم. به دی 65 میروم؛ «کربلای 4». تو را میبینم که رد ترکشی عمیق، بر پیشانیات نشسته و با لباسهای غواصی از آبهای اروند بیرون میآیی و پا در خاک عراق میگذاری.
✨اروند، عجیب دلشورهی تو را دارد! با این همه، مانع رفتنت نمیشود و موج کوچکی را به سویت میفرستد و آن بوسهی خداحافظیاش میشود بر گامهای استوارت. تو میروی و او، همه نگاه میشود و نگاههایش را پشت سرت میریزد و بدرقهات میکند. چشم باز میکنم و قلم به دست میگیرم تا هر آنچه را که از تو برایم گفتهاند روی کاغذ بیاورم. اشک اما پردهی چشمانم میشود. پلک میزنم؛ قطرهای از دل چشمانم میجوشد و در آبهای اروند میریزد. او، موج میزند؛ مـَد میکند. اروند دلتنگ محمد است...
✨خرداد 66 بود. عدنان و علی آمریکایی، در اردوگاه تکریت 11، آسایشگاه به آسایشگاه دنبالت میگشتند. به آنها خبر رسیده بود که «محمد رضایی» از نیروهای اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا(ع) است. گفته بودند غواص راهنما بودهای و خطشکن. فهمیده بودند که پیش از اسارت، مجوز ورود چند بعثی به جهنم را صادر کردهای. بسیجی بودنت هم که بدجور آتش به جانشان انداخته بود؛ شده بودند گلولهی آتش. علی آمریکایی و عدنان که تا آن موقع آبشان توی یک جوی نمیرفت، سر مسألهی تو اتحادی پیدا کرده بودند که آن سرش ناپیدا. کل اردوگاه را زیر پای شان گذاشتند تا رسیدند به آسایشگاه شما.یک دست لباس داشتی. همان را هم شسته بودی و منتظر بودی تا خشک شود. با لباس زیر توی آسایشگاه، کنار یکی از بچهها نشسته بودی و با هم حرف میزدید که علی آمریکایی آمد پشت پنجرهی آسایشگاه تان. اسم چند نفر را خواند. تو هم جزء آنها بودی. اسمت را که برد، دستت را بالا گرفتی. تا چشمهای سبزِ بیروحش به تو افتاد، حال گاو خشمگینی را پیدا کرد که پارچهای سرخ را نشانش داده باشند. در چشم بههم زدنی تمام بدنش به عرق نشست. دنبال یکی هم قد و قوارهی خودش میگشت؛ هیکلی، قدبلند، چهارشانه. باورش نمیشد آن همه حرف و حدیث پشت سر تو باشد؛ یک جوان20ساله، متوسط قامت و لاغراندام. همهی حساب و کتابهایش را بههم ریخته بودی. چهرهی پرصلابت و نگاه آرامت که خبر از آرامش درونیات میداد، ناخن به روحش میکشید. هرچند همهی محاسباتش اشتباه از آب درآمده بود، ولی حداقل از یک چیز مطمئن شده بود که امثال تو، شیرهای در زنجیرند و نباید زنده بمانند. تو داشتی لباسهای خیست را میپوشیدی که آنها بر سرت ریختند و کتکزنان تو را از آسایشگاه بیرون بردند. پس از چند ساعت به آسایشگاه آوردنت. همه میدانستند که بدجور شکنجهات کردهاند. نگهبان صدایش را ته گلویش انداخت: از این به بعد کسی حق ندارد با محمد رمضان، ارتباط برقرار کند. حرف زدن با محمد رمضان، ممنوع. راه رفتن با محمد رمضان، ممنوع. و بایکوتت کردند. بعثیها تو را «محمد رمضان» صدا میکردند؛ رسم شان این بود که به جای بردن نام فامیل هر اسیر، نام پدر و پدربزرگش را میبردند. اسم پدر تو هم رمضانعلی بود و نام جدت غلامحسن.
✨بچهها دورتا دور آسایشگاه نشسته بودند. همه میدانستند معنی بایکوت چیست و شکستن آن چه مجازات سنگینی دارد. آنجا که خبری از پماد و مرهم و... نبود. دل شان میخواست بیایند و کنارت بنشینند تا حرفهای شان مرهمی باشد برای زخمهایت. ولی کسی طرفت نمیآمد. خودت هم میدانی دلیلش ترس نبود، بلکه هیچکس نمیخواست که بعثیها به خاطر شکستن بایکوت، به تو حساس شوند و بیشتر آزارت دهند. تو هم نمیخواستی جاسوسهای آسایشگاه، خبر بیشتری برای نگهبانها ببرند و آنها، همآسایشگاهیهایت را آزار دهند. ولی بچهها دست بردار نبودند و با اشارهی چشم و ابرو احوالت را میپرسیدند. همه طعم ضربههای عدنان و علی آمریکایی را چشیده بودند و میدانستند کشتن آدمها، برای این دو، از آب خوردن هم سادهتر است. کتک زدنهای عادیشان آدم را به حال ضعف و مرگ میانداخت، وای به وقتی که بخواهند شکنجهات کنند. آنها خوشحال بودند که تو هنوز زندهای! راستی! چه زیبا نماز میخواندی با آن تن زخمی و کبود. آمده بودی توی حیاط؛ مثل همه. البته با یک تفاوت؛ کسی حق نداشت با تو راه برود یا حرف بزند. تک و تنها سرت را انداخته بودی پایین و با آن بدن مجروح، جلوی آسایشگاه تان راه میرفتی. «سیدمحسن»، نوجوان 16ساله از بچههای آسایشگاه کناریتان آمد کنارت و ایستاد به احوالپرسی. بایکوت بودنت به کنار، قانون اردوگاه اجازه نمیداد افراد آسایشگاههای مختلف با هم حرف بزنند. گفتی: «برو! محسن برو!»
✨ اما او گفت: «ول کن محمد! ته تهش کتکتم میزنند دیگر!»