eitaa logo
شهدای مدافع حرم
480 دنبال‌کننده
46.7هزار عکس
37.6هزار ویدیو
83 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🔴اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً 🤲😂 انا و جعلنایی شنیده بود اما نمی دانست این آیه است ، حدیث است یا چیز دیگر🧐 خود عبارات را هم معلوم بود تا آن روز جایی ندیده بود ؟ این قدر می دانسته که در خطوط مقدم بچه ها زیاد استفاده می کنند تا آن روز که از روی سادگی خودش یکی از برادران را پیدا می کند و می پرسد : شما ها وقتی با دشمن روبرو می شوید یا در تیر رس او قرار میگیرید چه می گوئید که کشته نمی شوید و توپ و تانک آنها در شما تاثیر نمی کند ؟ و او که آدمی تا این اندازه نا وارد هیچ وقت به پستش نخورده بود خیلی جدی می گوید : البته بیشتر به اخلاص بر می گردد و الا خود عبارات به تنهایی دردی را دوا نمی کند و وقتی او را سراپا گوش می یابد ادامه می دهد که اولا باید وضو داشته باشید ، ثانیا رو به قبله و آهسته بنحوی که کسی نفهمد بگویی ، « اللهم ارزقنا ترکشا ریزا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین😂 طوری این کلمات را عربی و از مخرج ادا می کرد که او باورش می شود و با خودش میگوید اینها اگر آیه نباشد احتمالا حدیث است .اما آخرش که فارسی عربی می شود شک می کند و به او می گوید : اخوی غریب گیر آوردی😅 🌷
😁❤️ 🔴القُم! القُم! بپرّ بالا شلمچه بودیم! آتشِ دشمن سنگین بود و همه جا تاریکِ تاریک. بچه‌ها، همه کُپ کرده بودند به سینه ی خاکریز. دورِ شیخ اکبر نشسته بودیم و می‌‌‌گفتیم و می‌‌‌خندیدیم که یه دفعه دو نفر اسلحه به دست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:« الایرانی! الایرانی!» و بعد هر چه تیر داشتند ریختند تو آسمون. نگاشون می‌‌‌کردیم که اومدند نزدیکتر و داد زدند:« القُم! القُم، بپرّ بالا». صالح گفت:« ایرانیند! بازی درآورده‌اند!» عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه‌اش و گفت:« اَلخَفه شُو! اَلیَد بالا!». نفَس تو گلوهامون گیر کرد.😰 شیخ اکبر گفت:‌« نه! مثل اینکه راستی راستی عراقیند». خلیلیان گفت:« صداشون ایرانیه». یه نفرشون، چند تیر شلیک کرد و گفت: « رُوح !رُوح!« دیگری گفت:« اُقتُلوا کُلُّهُم جَمیعاً». خلیلیان گفت: « بچه‌ها می‌‌‌خوان شهیدمون کنند» و بعد شهادتین و خوند🥺 دستامون بالا بود که شروع کردند با قنداق تفنگ، ما رو زدن و هُلِمان دادن که ببرندمون طرف عراقیا. همه گیج و منگ شده بودیم و نمی‌دونستیم چیکار کنیم که یه دفعه صدای حاجی اومد که داد زد:«آقای شهسواری! حجتی! کدوم گوری رفتین؟!» هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقیا، کُلاشو برداشت . رو به حاجی کرد و داد زد: بله حاجی! بله! ما اینجاییم! حاجی گفت: « اونجا چیکار می کنید؟»گفت:« چند تا عراقیِ مزدُورو دستگیر کردیم» و زدند زیر خنده و پا به فرار گذاشتن😅 مجموعه‌اکبرکاراته‌موسسه‌مطاف‌عشق📚 🌷