eitaa logo
شهدای مدافع حرم
481 دنبال‌کننده
46.7هزار عکس
37.6هزار ویدیو
83 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽|    💢خـــادم و عاشـــــق مسجـــــد!!! 🥀شهید مدافع‌حرم حسین مشتاقی✨ «شهرستان نکاء؛شهادت۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵» 🔖 مادر شهید نقل می‌کند: حسین‌آقا خادم و عاشقِ مسجد بود و تمام وقت‌های آزادش را در آنجا می‌گذراند. نزدیک ایّام محرّم که می‌شدیم، برای رفتن به مسجد بال درمی‌آورد؛ مسجد را آماده‌ی ایّام عزا می‌کرد؛ در و دیوار آنجا را سیاه‌پوش، آبدارخانه را تمیز و وسایل پذیرایی را مهیّا می‌کرد. ▪️هیچ‌وقت نمی‌گذاشت بزرگترها به آبدارخانه بیایند و ظرف بشویند. یکی از آقایان می‌گفت: «وقتی چای خوردم، دیگه همه ظرف‌ها جمع شده بود، استکانم رو برداشتم و رفتم آبدارخانه تا بشویم ولی حسین آقا اومد، من رو بغل کرد، کنار کشید و گفت "تا ما هستیم، شما نباید این کار رو بکنید".» ▪️شهید مشتاقی به بزرگترها احترام می‌گذاشت و به کوچکترها محبت می‌کرد. مسجدی‌ها می‌گفتند که هر چندبار که درخواست چای می‌دادیم، حسین آقا با رویِ خوش برای ما می‌آورد. خانم‌ها به من می‌گویند: «ما انگار هنوز حسین آقا را می‌بینیم که در یک دستش، سینی استکان‌ها و در دست دیگرش، کتری است و از آبدارخانه بیرون می‌آید تا از ما پذیرایی کند.» 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
✍️ با چند تا از پسرهای هم سن و سال خودمان رفته بودیم دزفول، کنار رودخانۀ شهر. پاچه هایمان را زدیم بالا و پایمان را گذاشتیم توی آب رودخانه. آب یخ بود و شتاب زیادی داشت. سرمای آب، مغز استخوان مان را می سوزاند. توی رودربایستی با هم مانده بودیم. منتظر بودیم یکی پایش را بکشد بیرون تا بقیه هم انصراف بدهند. یکهو دیدیم حسین لباس هایش را درآورد و شیرجه زد توی آب! دهانمان یک وجب باز ماند. تا به خودمان بیاییم، حسین تا تهِ رودخانه را شنا کرد و برگشت. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
﷽|    💢شما بروید من می‌مانم...! ✍خاطره‌ای خواندنی از 🥀سردارشهید صمصام طور✨ 🌷ولادت: ۱۳۳۲/۰۲/۰۹  سیمرغ 🌷شهادت: ۱۳۶۷/۰۳/۰۴ شلمچه 🔖 فرماندهی گردان محمد باقر(ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا را بر عهده داشت. صمصام حدود ساعت ۱۰ صبح ۴ خرداد ۱۳۶۷ با دو دستگاه تویوتا به سوی خط مقدم برای مقابله با حمله عراق حرکت کرد. بلافاصله در منطقه عملیاتی سرگرم سازماندهی نیروها شد. عراق آن روز با تمام قوا حمله کرد. صمصام با همراهی نیروهایش در مقابل تانک ها و نفربرها ایستادگی کردند. پس از شلیک چند آرپی جی از ناحیه دست زخمی شد، ولی باز هم کرد تا گلولهای آرپی جی تمام شد. سپس با کلاش اقدام به تیراندازی کرد. در همین هنگام پای چپ وی نیز زخمی شد و به زمین افتاد. وقتی یکی از بسیجیان که پیک گردان بود، خواست او را به دوش بگیرد با کمال به وی گفت: «شما بروید و به خاطر من خود را به خطر نیندازید چون دشمن خیلی نزدیک است.» به این ترتیب سردار شهید صمصام طور در اثر خونریزی زیاد به شهادت رسید. 🌷🇮🇷 ✅ کنگره ملی شهدای مازندران 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
﷽|    💢برایـــم تعریــــف کـــــن!! 🥀سردار شهید نورعلی یونسی✨ 🌷ولادت: ۱۳۳۷/۰۳/۰۷ قائم‌شهر 🌷شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۶ فاو 🔖يادم می آيد آن زمانی كه در جبهه بودند و يا حتی زمانی كه به مرخصی می آمدند كتاب های دانشگاهی همراه شان بود، و از كوچك ترين فرصت برای مطالعه استفاده می كردند. اوايل زندگی مشتركمان كتاب های متعدد و متنوعی را تهيه كرده بودند، هم خودشان اين كتاب ها رامی خواندند و هم من را به خواندن اين كتاب ها تشويق می كردند. حتی بعضی از كتاب ها را صبح به من می دادند و می گفتند: ( غروب که از سر كار برگشتم شما خلاصه ای از اين كتاب را برای من تعريف كن! ) بعضی از اوقات زمانی اگر غذايشان آماده نبود هيچ اعتراضی به بنده نمی كردند چون بلافاصله خودشان رابا خواندن كتاب سرگرم می نمودند... ✍به روایت همسر شهید ✅ کنگره ملی شهدای مازندران 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
﷽|    💢کفـــش نـــو؛ امـــا گِلــــی!!! 🥀شهید حمــزه شیـرزاد✨ :) «شهرستان محمود آباد؛ شهادت ۱۷ بهمن ۱۳۶۵» 🔖باعجله براى كارى، بيرون می‌رفت. كفشش را از گوشـه پله برداشـت و پوشيد. تعجب كردم! باخودم گفتـم:همين چند روز پيـش اين كفش رو خريده بود، هنوز باهاش جايى نرفته، پس چرا گِلى شده؟! ازخودش پرسيدم:کفشهات كه نو بود، پس چرا اينقدر كثيف شده؟! همینطور كه از پله‌ها پايين می‌رفت، گفت: ظاهر نـو اين كفش خيلى به چشم مياد، فكر كردم شايد كسى اون رو ببينه، ولى توانايى خريدنش رو نداشته باشه، روش گِل پاشيدم تا از چشم بيافته... ✍به روایت خواهر شهید ✅ کنگره ملی شهدای مازندران 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed