🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#در_محضر_خوبان
#سید_آزادگان
#حاج_آقا_ابوترابی
#نماز از مهمترين عواملی است كه به روح آرامش بخشيده، از بين برنده اضطراب و نگرانیهای روحی است؛ به دليل اینکه با برگزاری و برپاداشتن #نماز، روح عملاً احساس میكند كه با روح عالم وجود و با هستی بخش آن، از يك رابطه قوی ناگسستنی برخوردار است كه اين رابطه با تقويت بيشتر، جبران كننده تمام كم و كسریها و مرتفع كننده همه ضعفهای روحی است و مسلماً با داشتن چنين تكيهگاه محكم، روح انسان قوت گرفته و در اين دنيای پرغوغا و زندگی پر فراز و نشيب، رابطه انسان با خدا، بهترين جايگاه امنی است كه تأمين كننده تمام نيازمندیهای روحی ما است و تغذيه كننده به تمام معنای روح .
📚 کتاب منشور پاکی و خدمتگزاری
🕊 #سالروز_ارتحال🌹
#روحش_شاد
🌹 🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#یاد_یاران
#خاطرات
#حجت_الاسلام_ابوترابی
#زندان_های_بعثی
درارودگاه موصل بودیم که یک روز آمدند و اسامی 20 نفر را خواندند که من و حاج آقا هم جزو آنها بودیم، گفتند: صدام حکم اعدام شما را داده اند و بلافاصله هم مأموران عراقی آمدند و ما را بردند.
ابتدا ما را به داخل اتاقی بردند و بعد از دقایقی یک افسر و چند سرباز شلاق به دست وارد شدند، گفتند دستور است که نفری یکصد ضربه شلاق به شما بزنیم و بعد حکم اعدام را اجرا کنیم.
سربازهایی که شلاق به دست داشتند بسیار قوی و قد بلند و خشن بودند به طوری که قیافه ها و حالت های آنها ما را وحشت زده کرده بود.
ما که مانده بودیم چه کار بکنیم ، حاج آقا از جایشان بلند شده و به افسر عراقی گفتند: شما با بقیه کاری نداشته باشید و شلاق همه را به من بزنید.
افسر عراقی وقتی جثه ی کوچک و ضعیف حاج آقا را دید خنده ای کرد و گفت: اگر من 2 ضربه بزنم که تو مرده ای؟
حاج آقا فرمودند: شما بزنید، اگر من مردم که مردم، ولی اگر زنده ماندم اینها را آزاد کنید. افسر عراقی هم قبول کرد و دستور شلاق حاج آقا را داد، شلاقی که به دست عراقی ها بود از چند رشته سیم مسی درست شده بود که قوی ترین افراد طاقت خوردن یک ضربه ی آن را نداشتند.
سربازها با قدرت تمام 5 ضربه به بدن حاج آقا زدند، در حالی که ایشان زیر لب در حال گفتن ذکر بودند که افسر عراقی گفت: دست نگهدارید و آمد جلو و لباس حاج آقا را کنار زد تا جای شلاق ها را ببیند، اما در کمال ناباوری وقتی لباس حاج آقا را کنار زد، هیچ اثری از شلاق در بدن ایشان دیده نمی شد، به طوری که افسر عراقی تعجب کرده و اصلا باور نمی کرد، لذا خطاب به سربازها گفت: شلاق ها را کنار بگذارید، این آدم، آدم معمولی نیست. و از حاج آقا پرسید: چطور می شود که آثار شلاق روی بدنتان نیفتاده است؟
حاج آقا هم فرمودند: بالاخره ما هم خدایی داریم!
راوی :
شجاع آهنگری
🕊 #سالروز_ارتحال🌹
🌹 🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#یاد_یاران
#سید_آزادگان
#حاج_آقا_ابوترابی
سال هایی که نماینده مجلس بود، گاهی #عبایش را کنار پیاده رو جلو ساختمان مجلس #پهن می کرد و همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی می کرد.
یک روز یکی از مسئولین حراست مجلس به محافظانش گفت:
« به #حاج_آقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند ».
موضوع را به گوش #حاج_آقا رساندیم ...
گفت : اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض می کنیم ، اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباه اند.
بگو #مسئولان باید در کوچه و خیابان ها راه بیفتند و به #وظایفشان عمل کنند .
🕊 #سالروز_ارتحال🌹
#مسئولین
#مسئولیت
#ریاست
🌹 🌹🕊
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#شکنجه_اسرای_ایرانی
#در_زندان_های_صدام
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه، شما را شکنجهتان می کنند یا نه؟
همه به آقا سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت، مأمور صلیب سرخ گفت : آقا شما را شکنجه می کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .
آقا سید باز هم حرفی نزد .
گفتند : پس شما را شکنجه نمی کنند؟
آقا سید بلند و با ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت .
مأمورین صلیب نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست .
افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت : تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود : ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی برند . فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید، بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و بفکر عمیقی فرو رفت و گفت شما الحق سربازان خمینی هستید .
🕊 #سالروز_ارتحال🌹
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی آزادگان سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊🕊🌹