🔴چقدر مگه ارزششو داره حجاب داشته باشم... میخوام آزاد باشم و زندگی کنم!
🔹جواب_شهید موسی نامجو :
خواهرم، یک توصیه به تو دارم و آن اینست که تو باید درس آزادگی و زندگی کردن را از حضرت #زینب کبری (س) و #فاطمه (س) یاد بگیری، #حجاب را رعایت کن، حجابت را حفظ کن، زیرا که حفظ حجاب از خون هر شهیدی ارزشش بیشتر است.
✍فرازی از وصیتنامه شهید سرتیپ موسی نامجو
#سبکزندگیشهدا🦋
#رزقحلال☘
یک روز، ابراهیم کاری کرد که پدر از او خواست
از خانه بیرون برود و تا شب بر نگردد! او هم رفت
و تا شب نیامد.همهي خانواده ناراحت بودند
که ناهار را چه کرده و چه خورده؟ شب که برگشت و با ادب سلام کرد، بلافاصله سؤال کردیم: ناهار چي خوردی؟ ابراهیم گفت: توی کوچه راه میرفتم،
دیدم یه پیرزن کلی وسایل خریده و نمیدونه
چهطور ببره خونه! منم رفتم کمکش کردم.
کلی تشکر کرد و به اصرار یه پنج ریالی بهم داد.
چون برای اون پول زحمت کشیده بودم،
خیالم راحت بود که حلاله و باهاش نون خریدم و خوردم.
کتاب سلام بر ابراهیم،ص17📚
#شهیدابراهیمهادی
«🤍🌱»
حجت الاسلام محمدی گلپایگانی:
شهید بابایی زمانی که با هواپیما پرواز می کرد، در حین عملیات و آموزش هوایی، از آن بالا روستاهای دورافتاده را در میان شیارها و دره ها شناسایی و موقعیت جغرافیایی این روستاها را ثبت می کرد.✈️ آن گاه پس از اتمام ماموریت، وقتی که در پایگاه استقرار می یافت، به ماشین قدیمی که داشت سوار می شدیم و مقداری غذا، آذوقه و وسایل زندگی مانند قند و چایی برای روستایی ها بر می داشتیم و از میان کوه ها و دره ها با چه مشکلاتی رد می شدیم تا برسیم به روستایی که از روی هوا شناسایی کرده بود🏞.
می رفتیم آنجا و مردم روستاها من را با لباس روحانی و شهد را با لباس خلبانی می دیدند. این در صورتی بود که شاید آنها سال به سال با هیچ فرد روحانی و غریبه ای برخورد نمی کردند. خیلی برای روستایی ها جالب بود و شهید بابایی بعد از این که وسایلی را که آورده بودیم به روستایی ها می داد، از آنها می پرسید که چه امکاناتی کم دارند🤔. مثلا روستایی ها می گفتند حمام نداریم و ایشان با پول خودش شروع می کرد برای آن ها حمام می ساخت و من به چشم خودم می دیدم که بابایی برای ساختم حمام با پای خودش گل لگدمال می کرد، حمام را می ساخت و برای برق آن، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خود موتور برق سیار می خرید و روشنایی آن ها را تامین می کرد که این پروژه حدود دو ماه طول می کشید🙂!
#خاطراتشهدا🦋/ #شهیدعباسبابایی🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•° 🌾❤ °•
خصوصیات اخلاقی شهید محمد علی جهان آرا📜
تهذیب نفس، پالایش روان از آلودگی های دنیوی، تواضع و فروتنی، اخلاص و خدابینی، از اوصاف معنوی شهید جهان آرا بود. او همواره چنان عمل می کرد که گویی خدا را در همه کارهایش به روشنی می بیند.😇
هیچ وقت تکبر و خودنمایی در کارهایش راه نمی یافت. با این که فرماندهی سپاه خرمشهر و اهواز را برعهده داشت، هیچ گاه احساس برتری بر سایر رزمندگان در او مشاهده نمی شد.
پدر ایشان در این باره می گوید: «محمد
جهان آرا با دیگر سپاهیان هیچ فرقی نمی کرد و عنوان فرماندهی مطرح نبود».
شهید جهان آرا از خودنمایی، تظاهر و شهرت طلبی گریزان بود، مرد فضیلت و تقوا و نمونه ای از مردان خدا بود🕊
#شهیدسیدمحمدعلیجهانآرا🦋
#اربعینحسینی 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسته که بگیم همه زائرین از عراق دلار بخرن، بیارن تو ایران بفروشن؟
📌سه نکته مهم که حتما باید در اینباره بدونید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی شیرین یکی از رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس در جمع همرزمانش
خندههایتان تمام چشمها را عاشق کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین پیام شهید رجایی به مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اکثریت قاتلین سیدالشهداء او را میشناختند اما...
➖اصولگرایان قدرتطلب که میدانند این انقلاب اسلامی با چه هزینهای به دست آمده و اعتماد مردم با چه دشواریای جلب شده
و در عین حال دارند لگد به اعتماد مردم و اعتبار انقلاب میزنند،
شمرهای زمان هستند که برای حضور در قدرت و هزینهندادن برای دین، حاضرند سر امام حسین (سلام الله علیه) را از تنش جدا کنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸کارشناس شبکه تلویزیونی عربستان:
🔷 ایران مرکز تمدن است ،و هرچه دانشمند و فقیه و شاعر و محدث در اسلام ظهور کرد از ایرانیان بودند ، ابن خلدون گفته است: امکان ندارد عالمی در جهان اسلام پیدا کنید که ایرانی نباشد و اگر عالمی غیرایرانی یافتید، استاد او ایرانی بوده است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای استاد حسن عباسی پیرامون علت پیدایش داعش و جنگ ۳۰ ساله جدید مذهبی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠من خدا رو قبول ندارم!
🔺خدایی که نمیبینین رو چجوری میپرستین؟
🔺 آدمی که عقل و وجدان داره چه احتیاجی به خدا و قرآن و ... داره؟
🎙استادی شجاعی
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️یک بام و دوهوای عبدالیزید در قبال مراسم مذهبی
▪️مولوی عبدالحمید در حالی با جریانهای ضداسلام و ضدایرانی علیه مراسم اربعین همصدا شده است که خودش سالیانه با استفاده از امکانات دولتی و پشتیبانی ارگانهای مختلف، در زاهدان جشن میگیرد.
📌الا لعنت الله علی القوم الظالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌آماده زندگی در دنیای هوش مصنوعی هستید؟؟؟
آیا به راحتی فریب ویدیوها و صداهای فیک رو میخورید؟
این شما و این ویدیو فیک رپ جواد خیابانی!
چقد قابل باوره؟ همونقدر وحشتناک!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقتدار شهید منصور ستاری
چه خوبه مسئولینمون محکم در برابر ناحقی بایستند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکایات تکان دهنده از شهدا
روایتی از پياده روی اربعین مادر طلبه شهید محمد کیهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️بزرگترین و شدیدترین و خطرناکترین امتحان عصر حاضر
36257272787859.mp3
4.47M
خوش بحال شهدا...💔😔
خوش بحال شهدا بندهی شیطان نشدند
Mojtaba Ramezani - Man Ye Nokaram (320).mp3
16.4M
من یه نوکر دربه درم
چندساله همش منتظرم ........😔😭😭😭😭😭
با اشک و سوز این نوا را گوش کنیم😭😭😭😭😭
🗡🏹در روز عاشورا من تیری نینداختم🏹🗡
مردی از اصحاب عمر بن سعد چشمش کور شده بود. از او علت نابینایی اش را پرسیده بودند. او در جواب گفته بود: « من با نه نفر دیگر از لشكریان در روز عاشورا در كربلا حاضر بودم، اما نه شمشیری زدم و نه تیری انداختم. وقتی آن حضرت به شهادت رسید من به سوی خانة خود برگشتم و نماز عشا را به جای آوردم و به خواب رفتم. در عالم رویا شخصی به نزدم آمد و گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را به حضور طلبیده، به نزد پیامبر بیا.
گفتم: مرا با رسول چه كار است!؟ پس آن شخص گریبان مرا گرفت و كشان كشان به خدمت پیامبر برد. پس آن جناب را دیدم در صحرایی نشسته و آستین های خود را تا مرفق بالا زده و حربه ای در دست دارد و فرشته ای در پیش روی آن حضرت ایستاده و شمشیری از آتش در دست دارد و آن نه نفر دیگر هم حاضر بودند. آن فرشته آن نه نفر را به این كیفیت به قتل رسانید كه هر یك را ضربتی كه می زد شعلة آتش او را در بر می گرفت و به درك می رفت.
پس من نزدیك ایشان شدم و در حضور آن جناب دو زانو نشستم و گفتم: السلام علیك یا رسول الله !
آن حضرت جواب سلام مرا ندادند و مدتی سر مباركشان را به زیر افكندند. سپس سرشان را بالا آورده و فرمودند: ای دشمن خدا، حرمت مرا شكستی و عترت مرا به قتل رسانیدی و رعایت حق را ننمودی و كردی آنچه كردی.
من گفتم: یا رسول الله، به خدا سوگند كه من نه شمشیر زدم و نه نیزه به كار بردم و نه تیر انداختم.
رسول خدا فرمودند: راست می گویی، اما سیاهی لشكر بودی و بر تعداد آنها افزودی.
آنگاه فرمودند: به نزدیك من بیا.
وقتی به نزدش رفتم در خدمتش تشتی پر از خون را دیدم.
حضرت فرمودند: این خون فرزندم حسین است و سپس از آن خون مانند سرمه در چشمانم كشید و وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم دیگر چشمم جایی را نمی بیند. »
( منبع: ناسخ التواریخ، ج۳، ص۳۷۹ )
💧💧هدیۀ ذبیحی عطشان به امیری عطشان💧💧
آیت الله العظمی اراکی(ره): شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
از امیر کبیر پرسیدم: به خاطر اینکه شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
گفتم: چون چندین فرقۀ ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه.
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیۀ مولایم حسین (علیه السلام) است.
گفتم چطور!؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم می رفت تشنگیِ شديدي بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید، ناگهان به خود گفتم: میرزا تقی خان، دو تا رگ بریدند این همه تشنه ای! پس چه کشید پسر فاطمه (سلام الله علیها). او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! به همین دلیل از عطش امام حسین (علیه السلام) حیا کردم و لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.لحظه ای که صورتم را بر خاک گذاشتم، امام حسین (علیه السلام) آمدند و فرمودند: به یاد تشنگیِ ما ادب کردی و اشک ریختی و آب ننوشیدی. این هدیۀ ما در برزخ باشد تا در قیامت جبران کنیم.
( منبع: کتاب آخرین گفتارها در پایان زندگی )
💧آثار یک قطره اشک💧
مسمع بن عبدالملک نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: ای مسمع، تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین (علیه السلام) می روی؟ عرض کردم من از جانب خلیفه در امان نیستم، لذا احتیاط کرده و به زیارت آن حضرت نمی روم.
حضرت فرمودند:آیا از مصائبی که به آن حضرت رسیده، یاد می کنی؟
عرض کردم: بلی. فرمودند: فتجزع؟ (آیا به جزع و فزع می آیی؟)
عرض کردم: بلی، به خدا قسم به خاطر یاد کردن مصائب آن بزرگوار چنان غمگین و حزین می شوم که اهل و عیالم اثر آن را در من مشاهده می کنند و چنان حالم دگرگون می شود که از خوردن غذا و طعام امتناع نموده و به وضوح علائم حزن و اندوه در صورتم نمایان می گردد.
حضرت فرمودند: خدا رحمت کند اشک های تو را (یعنی به واسطة اشکها تو را رحمت نماید) بدان که قطعاً تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما جزع نموده و به واسطة سرور و فرح ما مسرور گشته و به خاطر حزن ما محزون گشته و به جهت خوف ما خائف بوده و هنگام مأمون بودن ما در امان هستند. توجه داشته باش که حتماً و عنقریب هنگام مرگ، اجدادم را بالای سرت خواهی دید که به ملک الموت سفارش تو را خواهند نمود و بشارتی که به تو خواهند داد برتر و بالاتر از هرچیزی است و خواهی دید که ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود. بدان که کسی که به خاطر ما، قلبش دردناک شود در روزی که موت و مرگش فرا برسد و ما را مشاهده نماید سرور و نشاطی برایش پیدا شود که پیوسته این سرور در او بوده تا در کنار حوض کوثر بر ما وارد گردد. ( منبع: بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۸۹ )
💥بخون و گریه کن👇💓
تو شلوغيِ اربعين ديدم زني باعباي عربي روبروي حرم سيدالشهدا(علیه السلام) با لهجه و كلام عربي با ارباب سخن ميگويد... عربي را مي فهميدم... زنِ عرب مي گفت آبرويم را نبر...
به سختي اذن زيارت از شوهرم گرفته ام...
بچه هايم را گم كرده ام ...اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا مي كشد... گريه مي كرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه مي كردند... كم كم لحن صحبتش تند شد...
توخودت دختر داشتي... جان سه ساله ات كاري بكن... چند ساعت است گم كرده ام بچه هايم را... كمي به من برخورد كه چرا اين طور دارد با امام حسين حرف مي زند...😇
💥 ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند... يُما يُما مي كردند... زن متعجب شد...
با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند..!😄 بچه هايش را به او دادند، اما بي خيالِ از بچه هاي تازه پيداشده دوباره روبرويِ حرم ايستاد... شدت گريه اش بيشتر شد!؟
همه تعجب كرده بوديم!😨 رفتم جلو و گفتم👈 خانم چرا هنوز گريه ميكني؟ خدا را شاكر باش!... زن با گريه ي عجيبي گفت: 👈من از صاحب اين حرم بچه هايِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه شفاي بچه هايم را امضا كردند
کتاب جاده ای تا ظهور ناصر کاوه