دست نوشته های روزانه شهید علی بلورچی در محاسبه نفسش :
🍃۱- زیارت عاشورا را چندان با توجه نخواندم .
🍃۲- حالت انابه وجود نداشت .
🍃۳- خضوع و خشوع و حضور قلب واقعی وجود نداشت .
🍃۴- توجه به دنیا و غور کردن در آن زیاد بود .
🍃۵- خاطرات و خواطر دنیوی روح را می آزرد .
🍃۶- درگیری با نفس کم بود .
🍃۷- شهوت شکم کمی غلبه کرد .
🍃۸- زیاد صحبت کردم .
🍃۹- خدا را ناظر بر اعمال ندیدم .
🍃۱۰- خروج از دنیا زیاد نبود .
🍃۱۱- اخلاص در اعمال، مشکوک فیه بود .
🍃۱۲- از فرصتها به نحو احسن استفاده نکردم .
🍃۱۳- صفت تقوا و حیا وجود نداشت .
🍃۱۴- مراقبت کم بود .
🍃۱۵- توسل کم بود.
🍃۱۶- قرآن کم خواندم .
🍃۱۷- دعاها را به علت کسب صفات رذیله با توجه کامل نخواندم .
🍃۱۸- یاد مرگ خیلی کم بود .
نتیجه:
اگر بیمورد زیاد صحبت کردی، فردایش را روزه بگیر و خیلی مراقب اعمالت باش...
(واقعا شهدا کجا بودند و ما کجاییم؟؟؟؟)
🌷شهید علی بلورچی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
▪️آقایان و خانمهای مسئول و مدیر!
کبری قاشق تراش؛ مادر شهیدان حسین برزگر، اکبر برزگر و علی برزگر در روستای روغنویه از توابع شهر ماهان کرمان، که خالی از سکنه است، به تنهایی زندگی میکند. او دل نکندن از خاطرات فرزندان خود را دلیل ماندگاری در این روستای محروم میداند.
شرم نکنیم؟
🏴سلام بر حسین شهید🏴
🏴یاد شهدا با ذکر صلوات🏴
دو ماهی بود که برای مأموریت اومده بود به حما، میخواست بره دمشق و مأموریتش رو تمدید کنه،
بعد از دمشق هم میرفت به حلب، دم خداحافظی بهش گفتم محرابی: مأموریتت که تموم شد و خواستی بری دمشق، روبروی مسجد اموی یه بازار هست به اسم حمیدیه
گفت: خب،
گفتم: اونجا میشه یه زحمتی بکشی و از سوغاتیای سوریه بگیری و هر وقت خواستی بیای، برام بیاری یه لحظه ساکت شد بعد یهو با صدای بلند گفت: بازار شام رو میگی؟
من از بازاری که بیبی زینب (س) رو توش چرخونده باشن، هیچی نمیگیرم هرگز .
🌷شهید حسین محرابی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
بہ پیڪرت ڪہ مینگرم
گوئی در خواب فرو رفته ای
اما بیش از ما زندہ و هوشیاری
بیا ما خوابرفتگان
را هم بیدار ڪن ..
#شهید_وحید_فرهنگی_والا🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی :
کسی از من سوال کرد چرا اینقدر با آمریکا مخالفت می کنید؟
🍃🌸 گفتم: یک سوال از شما دارم !
آمریکا 50 سال در کشور ما حاکم مطلق بود، یک نشانی از عملکرد او نشان بدهید که بگوئیم این بنا، این راه، این اقدام، این عمل، در کنار همه غارتهای وسیع ، کار آمریکاست !
📚 کتاب حاج قاسم، انتشارات عهد مانا
#خاطرات_شهدا
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم. دفعه آخر که برای #خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️
گفتم:چرا⁉️
گفت:《چون همیشه #موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را #دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).》
من هم خندیدیم و گفتم:
"خب چه فرقی کرد"
گفت:《اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.》
✍راوی: #همسر_شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#شهیدگمنام✨
شیفتــہ ۍشهیــد بابایـۍ بود و از وقتۍ با ایـــن شهیــد آشنا شـد شـوق پڔواز دڔ دڔونش، شعلہوڔ شد. او جوان تڔیـــن شهیــد مدافـع حڔم است.🌹
دڔ سوڔیـہ هڔ وسیلہاۍ خــڔاب میشد، مصطفۍ دڔست مۍکڔده تا جایـــۍ کہ اسـم نابغہ کوچک ڔوۍ او گذاشتہ بودند.🌹
موبایـــل هڔ کدام از اعضاۍ خانواده هم کہ خڔاب میشد، مصطفۍ دڔسـت میکڔد بدون اینکــہ آموزشۍ دیـده باشـد. 🌹
او بہ دوستانـش گفتہ بود دعـا کنید🌹
تا محڔم تمام نشده،من هم شهیــد شوم🌹
و پیش شهیــد باقڔی بڔوم کہ ڔوز آخڔ محڔم، او هم شهیـــد شــد🌹
#سیره_شهدا
#شهید_سید_مصطفی_موسوی🌹
🌺 رفاقت با شهدا تا قیامت 🌺
🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊