eitaa logo
شهدای مدافع حرم
365 دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
29.6هزار ویدیو
64 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر شنیدنی و جذاب مجروحیت این جانباز عزیز از عجایب روزگار جنگ باید در کتاب گینس ثبت می شد . جای تعجب چرا در مناسبت های جنگ این مصاحبه تصویری جانباز عزیز را پخش نمی کنند. .
🔆 خیلی اتفاق می افتاد که دوستان و آشنایان برای کارهای خود به پدر مراجعه می کردند و می خواستند به علی بگوید تا مشکل شان را حل کند. علی هم سبک کارش این بود هر کسی به او مراجعه می کرد، اگر درخواستش منع قانونی نداشت انجامش می داد و اگر منع قانونی داشت، توجیهش می کرد و علت نشدنش را بیان می کرد. 🔸 یک بار یکی از همشهری ها کاری داشت. پدر به علی نامه نوشت. آن شخص به تهران رفته بود و علی به او ناهار هم داده و علت انجام نشدنش را بیان کرده بود. اما او شیطنت کرده، به پدر گفت: دیدی پسرت اعتنایی به تو و حرفت نکرد. این مطلب باعث نارحتی پدر از علی شد. 🔸 آن وقت ها علی تیمسار بود و فرمانده نیروی زمینی ارتش. وقتی هم می آمد همه خواهرها و برادرها جمع می شدیم تا ببینیمش. علی از در که وارد شد به سمت پدر رفت تا دستش را ببوسد ؛ اما پدر با ناراحتی علی را هل داد و روی زمین انداخت. 👈 علی دیگر بلند نشد. همین طور با زانو آمد و خودش را روی پای پدر انداخت و گفت: اگر مرا نبخشید از روی پای تان بلند نمی شوم. او التماس می کرد و ما همه گریه می کردیم. پدرم ناگاه تکانی خورد و علی را بلند کرد. 🔸 علی وقتی بلند شد بعد از دست بوسی پدر و مادر کنار پدر نشست. گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است. در ضمن حرفها، پدر را روشن کرد که آن شخص حقش نبوده. بعدا پدر مفصل خدمت آن شخص رسیده بود. راوی: خواهر شهید 📚 برگرفته از کتاب خدا می خواست زنده بمانی؛ کتاب علی صیاد شیرازی نویسنده: فاطمه غفاری ناشر: روایت فتح صفحه ۱۸۴ 🇮🇷
🇮🇷ما سنگر رو فقط تحویل صاحبش میدیم(:🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷پنج نفری که هرگز برنگشتند..🥀 🇮🇷چه جوان هایی که برای حفظ ناموس این مملکت مثل شیر جلوی جنگ سخت دشمن ایستادن و پرپر شدن..🥀 🇮🇷حالا دشمن با جنگ نرم به راحتی داره عفت و حیا رو از ناموس ایرانی ها میگیره..🥀 ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
⭕ اثرات مصرف همزمان صنعتی سنتی الان وسط آزادسازی خرمشهر پرچم شیر و خورشید چیکارس🤦‍♂😁
❌ لایحه حجابی که بشود با اندکی پول آنرا دور زد که دیگر اسمش لایحه حجاب نیست، اسمش را بگذارید: لایحه حراج حجاب❌⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ با آرزوی حسرت به گور رفتند...👊🇮🇷 Coming soon...🇦🇿🇮🇱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خری ما این حکومت ۲۵۰۰ ساله رو با همین گریه ها نابود کردیم 😂😂😂😂😂
🔰 امام روح الله خمینی (ره): 👈 اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ ما بایستند، ما در مقابل همه آنان خواهیم ایستاد،👊🇮🇷 👈 و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست .👊🇮🇷
⭕ فدائیان مرز و امنیت در اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ امنیت کشور است مدیون شما🇮🇷 آرامش لحظه‌هاست ممنون شما🇮🇷 این سبزی پرچم است یا رخت شما؟🇮🇷 این سرخی پرچم است یا خون شما؟🇮🇷 🇮🇷👊🇮🇷👊🇮🇷👊🇮🇷👊🇮🇷👊🇮🇷👊🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🇮🇷 شهر ۳۶ میلیون نفری ایران🇮🇷🥀 💢 روزی که همه با غیرت پشت یک شهر ایستادند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت جام شهادتش به تو بخشید، ای 🔹نام تو گشت جوهر گفتار عارفان « عارف » زبان گشوده به تأکید، ای سردار مدافع حرم ، مسئولی از جنس مردم، کسی که دنیا با تمام زرق و برق هایش را رها کرد و خود را مدافع عمه سادات کرد، و سید الشهدای مقاومت فارس می باشد روحش شاد و یادش گرامی ...
🚨عاقبت بخیری یعنی : 👈- پست و ریاست و میزهای دنیایی را رها کنی، بشوی مدافع حرم بی بی حضرت زینب(س).. 👈-آرزوی شهادت را سالها با خودت داشته باشی وبرایش به آب و آتش بزنی .... 👈- شهید بشوی و سرت به دست بدترین آدم ها جدا بشود و روی نی برود.... 👈- خانواده ای داشته باشی که در مقابل تحویل بدن مطهر شهید ، حاضر به دادن امتیازبه دشمنان نباشند... 👈-بدنت مفقود باشد و بعد از 8 سال ، روز دوم محرم ، روز ورود امام حسین (ع)به کربلا وارد وطن شود و روز عاشورا تشییع و تدفین بشوی.. 👌عاقبت بخیری یعنی حاج عبدالله اسکندری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢🎥 | *سری به نیزه بلند است...* *روایتی کوتاه از زندگی سردار شهید عبدالله اسکندری* 🚩به مناسبت سالگرد شهادت
شهید در سال 1358 وارد سپاه شدند و در کردستان و مریوان حاضر بودند. اولین حضور ایشان در جبهه سوسنگرد بود. همسرم همرزم سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بودند. سردار اسکندری در مدت حضورشان در جبهه‌ها تک‌تیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و... بودند. در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیات‌های کربلای 1، 3، 4، 5 و 8 رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیت‌المقدس4 فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیت‌های ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. همسرم در عرصه‌های سازندگی هم فعالیت داشتند که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرح‌های سد و بسیاری دیگر از فعالیت‌های جهادی سهیم بودند. طی سال‌های جنگ نیز کمتر فرصت می‌کرد به ما سربزند و مرتب در مناطق عملیاتی بودند.
بی‌تابی حاج عبدالله و هراس از مرگ عادی حاج‌عبدالله از دوران جنگ دنبال شهادت بود. حدود یک هفته، 10 روز قبل از شهادتش برای انجام مأموریتی به یاسوج رفتیم. از صبح تا شب از مناطق مختلفی بازدید کرده و در ارتفاعات پیاده‌روی کردیم. شب که به محل استراحت رسیدیم، خسته و کوفته بودیم. اما حاج عبدالله نمی‌خوابید. مدام به حیاط می‌رفت و می‌آمد. گفتم: حاج عبدالله چه شده؟ چرا نمی‌خوابی؟ گفت: خوابم نمی‌آید. با خدا مشکلی دارم. گفتم: حاج عبدالله، این حرف‌ها چیست. بخواب، فردا کلی کار داریم. 10 دقیقه بعد دوباره بلند شد، بیرون رفت و برگشت. من روی تخت نشستم و گفتم: عبدالله چه شده؟ دوباره گفت: من با خدا مشکلی دارم و تا جوابم را نگیرم، بی‌خیال نمی‌شوم. برای او کاری ندارد، سهل و آسان است. بعد حرف دلش را این‌گونه گفت: من می‌ترسم با مرگ عادی و طبیعی از دنیا بروم. می‌ترسم سکته کنم و بمیرم. می‌ترسم تصادف کنم و بمیرم. من خندیدم و گفتم: حاج عبدالله الآن که جنگ و جبهه‌ای نیست. گفت: اگر خدا بخواهد، می‌توان در سوریه، فلسطین یا لبنان جنگید و به شهادت رسید. او اگر بخواهد می‌تواند شهادت را نصیب من کند. من سال‌ها در جبهه‌های جنگ و بعد از آن جنگیدم. چند سال در بنیاد شهید به ایثارگران خدمت کردم. یکی دو سال در شمال غرب با تروریست‌ها جنگیدم. اکنون نمی‌خواهم با مرگ طبیعی از دنیا بروم.
کمی قبل از اعزامشان به سوریه به من گفتند که احتمالاً سفری به لبنان داشته باشند. من هم ساک ایشان را آماده کرده بودم. مأموریت‌های ایشان همیشگی بود اما این بار همه چیز رنگ و شکلی دیگر داشت. کمی بعد یعنی نزدیک مراسم اعتکاف بود که به من گفتند دوست دارند در این اعتکاف شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. روز دوازدهم ماه رجب سال 1393 بود، خیلی خوشحال بود که می‌تواند در اعتکاف شرکت کند. زمانی که در اعتکاف بودند، دلتنگشان می‌شدم و چند باری گوشی را بر داشتم تا زنگ بزنم، اما پشیمان شدم گفتم مزاحم نشوم.
همسر شهید اسکندری درباره تماس آخر خود با همسرش می‌گوید: آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم، در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن، اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم: دوستانت می‌خندند !گفت اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛(تصدقت شوم برایم دعا کن.)