eitaa logo
شهدای مدافع حرم
482 دنبال‌کننده
47هزار عکس
37.9هزار ویدیو
84 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود: جان، امروز شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می خوان اخراجت کنند. خنده ام گرفته بود.‏ مگه بهشان نگفتی که جبهه ای ؟ گفتند بخاطر غیبت اخراج شده ای. مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد، همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده... 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🥀 🕊🌹 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ڪہ از محافظت ڪاباره ، بعد از پیروزی انقلاب عاشق می شود ، آنقدر عاشق ڪہ روی دستش خالڪوبی می ڪند ... 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی (مقدمه) 🍁 نوشتن متن كتاب تمام شــده بود . ميخواستم مقدمه را بنويسم . به دنبال شعر يــا مطلبي از بــزرگان بودم كه در آغاز مقدمه بياورم . آخر شــب ، مشغول خواندن قرآن بودم . دوباره به فكر مقدمه كتاب افتادم . 🍁 به ناگاه آيات آخر سوره فرقان بهترين جمله را به من نشان داد : "كســي كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايســته انجام دهد ، اينها كســانی هســتند كه خدا بديهايشــان را به خوبيها تبديل ميكند و خداوند آمرزنده و مهربان است" 🍁 آري را به راستي ميتوان مصداقي کامل براي اين آيه قرآن معرفی كرد . چرا که او مدتي را در "جهالت "سپري كرد . اما خدا خواست که او برگردد . داستان زندگي او ، ماجراي"حُر" در کربلا را تداعي مي کند . 🍁 بسياري از مورخينّ براي حُر گذشته زيبائي ترسيم نمي کنند . اما کشتي نجات آقا ابا عبدالله ( ع ) او را از ورطه ظلمات نجات داد و براي هميشه تاريخ نام او را زنده کرد . مشــعل هدايت ســالارشهيدان راه را به داســتان ما نشان داد و کشتي نجات ايشــان ، او را از ورطه ظلمات رهائي بخشيد . پس از توبه ديگر به ســمت گناهان گذشته نرفت . 🍁 براي کسي هم از گذشــته ســياهش نمي گفت . هر زماني هم که يادي از آن ايام ميشــد ، با حسرت و اندوه مي گفت : غافل بودم . معصيت کردم . اما خدا دستم را گرفت . لذا اگر در قســمت هائي از گذشــتها ياد ميکنيم ، نمی خواهيم زشــتي گنــاه و نافرماني پروردگار را عادي جلوه دهيم . بلکه فقــط مي خواهيم او را آنچنان که بوده توصيف نمائيم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی نام : شاهرخ شهرت : ضرغام تولد : ۱۳۲۸ تهران شهادت : آبادان ۵۹/۹/۱۷ 🍁 اينها مشخصات شناسنامه اي اوست . کسي که در سي و يک سال عمر خود زندگي عجيبي را رقم زد . از همان دوران کودکي با آن جثه درشت و قوی خود ، نشان داد که خلق و خوي پهلوانان را دارد هيچ گاه زير بار حرف زور و ناحق نميرفت . دشمن ظالم و يار مظلوم بود . 🍁 دوازده سالگي طعم تلخ يتيمي را چشيد . از آن پس با سختي روزگار را سپري کرد . در جواني به سراغ کشتي رفت . سنگين وزن کشتي مي گرفت . چه خوب پاه هاي ترقي را يکي پس از ديگري طي مي کرد . قهرمان جوانان ، نايب قهرمان بزرگسالان ، کشتي فرنگي . همراهي تيم المپيک ايران و ... 🍁 اما اينها همه ماجرا نبود . قدرت بدني ، شجاعت ، نبود راهنما ، رفقاي نا اهل و... همه دست به دست هم داد . انساني بوجود آمد که کسي جلو دارش نبود . هر شب کاباره ، دعوا ، چاقوکشي و ... پدر نداشت . از کسي هم حساب نمي برد . 🍁 مادر پيرش هم کاري نمي توانست بکند الا دعا ! اشک مي ريخت و براي فرزندش دعا مي کرد . خدايا پسرم را ببخش ، عاقبت به خيرش کن . خدايا پسرم را از سربازان قرار بده . ديگران به او مي خنديدند . اما او مي دانست که سلاح مؤمن دعاست . 🍁 کاری نميتوانست بکند الا دعا . هميشه مي گفت : خدايا فرزند مرا به تو سپردم . خدايا همه چيز به دست توست . پسرم را نجات بده ! زندگي در غفلت و گمراهي ادامه داشت . تا اينكه دعاهاي مادر پيرش اثر كرد . مسيحا نفسي آمد و از انفاس خوش او مسير زندگي تغيير كرد . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 محمود هفته قبل از خواب امام زمان (عج) را می‌بیند و آقا ندای را به او می‌دهد. مدام می‌گفت: دوست دارم شوم. از آنجایی که در جبهه نشده بود، همیشه آرزوی بر دلش مانده بود. حال و هوای دیگری داشت و من نگرانش بودم و می‌گفتم به تنهایی چه‌طور بچه‌ها را بزرگ کنم؟ روی خانم‌ها خیلی حساس بود و گاهی برای این موضوع می‌ریخت که چرا جامعه اینگونه شده است. مدام توصیه می‌کرد که با مردم باشید. همیشه بعد از تروریستی که رخ می‌داد، خیلی ناراحت می‌شد و می‌گفت : دعا کنید که خون را بگیریم و دشمن را نابود کنیم. راوی : 🌹 🥀🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند . حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا آخرشه ، یه وضعی شده بود عجیب، توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد . حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن ( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا “س” ) مداح با اخلاص و از بچه های دلاور و شجاع لشکر بود . خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند ، حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی بیتاب شد . در بین آن دیوار و در زهرا صدا می زد پدر دنبال حیدر می دوید از پهلویش خون میچکید زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر می گویند الله اکبر الله اکبر ، خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا (س) گره کار باز شده بود . 🥀 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 مادر من است ، به مادر من توهین نکن... وقتی سید را می‌آورند توی اتاق تیمور بختیار، او به فحاشی می‌کند و به بد می‌گوید . می‌گوید مادر من است ، به مادر من توهین نکن و صندلی را بلند می‌کند بزند توی سر بختیار . در همان لحظه تیمور بختیار اسلحه‌اش را می‌کشد و با شلیک شش گلوله ، سینه‌ را مضروب ساخته و به می‌رساند ... 🌴 🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 بچه ها ، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد ، مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند . 🥀 🌴🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🕊🌹 خدای متعال به ما فرصت میده، فرصت میده، فرصت میده و خدایی نکرده اگر غفلت بکنیم از ما گرفته بشه دیگر نمی توانیم جبران بکنیم . 🥀 🌴🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 گفتم : ببینم توی دنیا چه آرزویی داری قدری فکر کرد و گفت : هیچی گفتم : یعنی چی؟ مثلاً دلت نمی‌خواد یک کاره‌ای بشی ، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه گفت : یک آرزو دارم ، از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، بشم . شادی روح و 🌹 🥀🕊
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🌹 🌹 سلام من می دانم که جواب سلامم را می دهی... هوای تو کرده دلم ... لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی ... سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام ... تنها تو میدانی که در دل پر دردم چه می گذرد ... حرف هایم را با تو به هر شکلی که باشد می زنم ... گاهی آرام ... گاهی با چشمان ابری ام ... گاهی با درد دل بی قرارم ... و می دانی که چقدر دوستت دارم دلتنگی هایم برای تو را هم دوست دارم آن لحظه که به یاد تو هستم را نیز دوست دارم تمام این لحظات را دوست دارم چون می دانم که تمام وجودم به یاد توست همین... 💐 🌹 🌺 💐 💐 🍀🌺
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 رسول ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی رسول مشکل داشتم . رسول خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته این‌ها گوش کردند ، یک بار هم این‌ها در خلوت به خدا گفته اند و خدا استجابت کرده است . در ۱۷ سالگی رسول با ما به راهیان نور آمد . با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به رسول گفتم ببین اینجا حسینیه ما بود ، دراین سمت قبرهایی می‌بینی که برای خود کنده بودند ، حالا رفته اند و اینجا غریب مانده است. هم زمان با صحبت‌های من اذان ظهر شد ، رفتیم نماز جماعت و بعد آن متوجه شدیم رسول نیست . وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از قبر‌ها رفته ، چفیه را روی سرش کشیده و‌های های گریه می‌کند در حالی که سجده کرده است. این صحنه برای ما تبدیل به روضه شد . من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط دوربین عکاسی بود . عکسی که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، نصب است . راوی : 🌹 🥀🕊