هنوز کالم و این فصل، فصلِ چیدن نیست
برای پر زدنم بالِ پر کشیدن نیست
نگاه کردی و گفتی: درِ قفس باز است!
نگاه کردم و گفتم: پرِ پریدن نیست
من و تو مثلِ دو کوهیم و خوب می دانیم
که سرنوشتِ دو قله بهم رسیدن نیست
نشسته ای به تماشای سوختن امّا
جنون و آتشِ پروانه محضِ دیدن نیست
تپش تپش به تمنای وصل خواهد زد
دلی که مرده شد و قابل تپیدن نیست
#محمد_عطار
#انجمن_شعر_طلاب_تهران
@shear_Tl