🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#هر_را_از_بر_تشخیص_نمیدهد
این مثل عموما در مورد افرادی به کار میرود که سوادی ندارند و قدرت درک و معرفت آنها از امور تا حدی ضعیف است که حتی در اصطلاح دو کلمه «هر» و «بر» را هم از یکدیگر تشخیص نمیدهند. دو کلمهای که در اصطلاح حتی شبانان میدانند و از هم تمیز میدهند.در میان شبانان، صدای «هر» برای طلبیدن گوسفندان به کار میرود و «بر» برای به جلو راندن آنها. همه آهنگها و لهجهها را چوپان زبده و کارکشته میداند. صدای «هر» «بر» را حتی چوپان تازهکار هم میداند و البته باید بداند. زیرا که فراگرفتن آن حتی برای چوپانهای تازهکار هم اشکال و دشواری ندارد.
پس در صورتی که فردی اصول اولیه و ابتدایی کاری را نداند در حالی که باید بلد باشد، به مثابه فرد چوپانی است که از روی بیاستعدادی مضاعف هر را از بر تمیز نمیدهد.
این اصطلاح «هِر را از بِر تشخیص نمیدهد» حتی در ادبیات نظم ما رسوخ پیدا کرده است. چنان که باباطاهر میگوید:
خوشا آنانکه هر از بر ندانند
نه حرفی در نویسند و نه خوانند
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#عارف_و_نانوا
عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه. گفت: فلان عابدبود،
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#با_چه_کسی_رفیق_نشویم
امام صادق از امام باقر از امام سجاد علیهم السلام نقل فرمود: پسرم
با پنج گروه رفیق نشو
1- با دروغگو ، چون دروغگو مانند سراب است با دروغ دور را نزدیک و نزدیک را دور میکند
2- با فاسق (کسی که از نافرمانی خدا دوری نمیکند) فاسق تو را با یک لقمه و کمتر از آن میفروشد
3- با بخیل، زیرا آن زمانی که در شدت احتیاج مالی به او هستی از اموالش تو را بهرهمند نمیکند و تو را سبک میکند
4- با احمق، چون احمق آنگاه که میخواهد نفعی به تو رساند، ضرر میرساند
5- با قاطع رحم، زیرا خداوند سه جا در قران او را لعن کرده(محمد/23 و رعد/25 و بقره/27)،
«الاختصاص، شیخ مفید، ص 239
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#حکیمانه
یه کِش اونقدری کِش میاد که بضاعتشه
بعدش از یه جایی به بعد دیگه نمیتونه ، نه که نخواد ؛ نمیتونه
زیادی بکشی در میره میخوره تو چشم و چالت !
این جریان خیلی از آدماست ، آدم ها رو بیشتر از تحملشون تحت فشار قرار ندید ...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#رزق_خاص
وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب؛
هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار میدهد و او را از جایی که گمان نمیبرد، روزی میدهد.» (طلاق، 3-2)
شنیدهاید که فرد ضرر کرده می گوید «از جایی خوردم که فکرش را نمی کردم!» قصه رزق و روزی برخی افراد هم همین است؛ از جایی به آنها روزی می رسد که حسابش را نمی کردند. طوری از مشکلات رهایی می یابند که به فکرشان هم نمی رسید، اما این قصه، یک شرط مهم هم دارد؛ این نگاه خاص و ویژه شامل کسانی است که همیشه و همه جا خدایشان را به حساب می آورند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
#داستان
وقتی ادیسون به مدرسه رفت، بعد از چند روز معلم کلاسشان نامه ای را به ادیسون داد و گفت آن را به مادرت بده. مادر ادیسون نامه را باز کرد و دید نوشته: فرزندتان کودن است، مدرسه ما جای کودن ها نیست.
ولی مادر، نامه را برای ادیسون این گونه خواند:
فرزند شما نابغه است مدرسه ما نمی تواند بیشتر از این آموزش دهد شما شخصا آموزش او را به عهده گیرید.
و مادر ادیسون در منزل به او آموزش می دهد و با او کار می کند.
ادیسون در 13 سالگی اولین اختراعش را به ثبت می رساند.
مدتی پس از فوت مادر، یک روز ادیسون برای خود جشن تولد می گیرد و در آن جشن، صندوق خاطرات مادرش را آورده، نامه را در جمع بازکرده تا به همه بگوید که من از بچگی نابغه بودم.
با دیدن اصل نامه شروع به گریه می کند و در آنجا او پی می برد چطور مادرش از ادیسون کودن، یک ادیسون نابغه ساخت...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
مثبت اندیشی چیست؟
مثبت اندیشی به معنای خود را گول زدن نیست
مثبت اندیشی به معنای ندیدن مشکلات نیست
بلکه مثبت اندیشی یعنی:
باور داشته باشید برای هر مشکلی راهی هست
باور داشته باشید راه رسیدن
به خواسته هایتان عزم و اراده خودتان است
باور داشته باشید اگر به هدفی نرسیدیم
آخر دنیا نیست
باور داشته باشید که انسان ها
قصد آزار شما را ندارند
بلکه آن ها هم مشکلات خودشان را دارند
و از همه مهم تر
باور داشته باشید که همه چیز
در دست قدرت لایزال خداوند است
از امروز تلاش کنید،
مثبت باشید،
فردی مثبت اندیش اما واقع گرا
به يقين دنيا رو يه جور ديگه خواهی ديد...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
«ملا فتح الله كاشانى» در تفسير منهج الصادقين، و «آيت اللَّه كلباسى» در كتاب انيس الليل نقل كرده اند:
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.
مردم به خاطر آلودگى او جنازه اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند:
بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن.
عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ. اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟» .
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
حضرت امام رضا (ع) میفرمایند:
صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسنُ الجَوارِ زِیادَةٌ فِی الاَموالِ
پیوند خویشاوندی و حسن همسایگی، اموال را زیاد می کند
بحار الانوار، ج 71، ص 97
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
کسی شبلی را بعد از مرگ به خواب دید و پرسید:
حق با تو چه کرد؟
گفت:
مرا با همهی دعاوی و براهینی که کرده بودم مطالبه نکرد، مگر روزی بر زبان من رفته بود که هیچ خسران، بزرگتر از آن نیست که از بهشت بازمانی و به دوزخ روی.
حق تعالی با این سخن مرا عتاب کرد که:
زیان کاری بالاتر و بزرگتر از آن نیست که از دیدار من باز مانند و محجوب گردند!!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
دو سوره در قرآن ، با کلمه "ويل" شروع شده !
"ويل" يکي از شديد ترين تهديد هاي قرآن هست !
و اون دو آيه اينها هستند :
۞ويل للمطففين۞
واي بر کم فروشان...
۞ويل لکل همزه لمزه۞
واي بر عيبجويان طعنه زننده...
"اولي در مورد مال مردم"
"دوم در مورد آبروي مردم"
بیاید مراقب هر دو باشيم
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت.
از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟
قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا….
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن ابا کرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا میزند میگوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.
میگوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول میداد یک سکه نمیداد. زیاد میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk