eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
20.5هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
23.6هزار ویدیو
42 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
* نامه به آموزگار پسرش: در کنار درسِ مدرسه، به پسرم درسِ بدهید. او باید بداند که همه‌ی مردم و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می‌شود و به ازای هر دشمن، دوستی هم هست. به او بیاموزید اگر با کار و خویش، یک دلار به‌دست بیاورد، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از شدن لذت ببرد. او را از حسادت بر حذر دارید. به او نقش و تأثیرِ را یادآور شوید. به او نقش مؤثر در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند؛ به پرندگانِ در حال در دل آسمان دقیق شود. به گل‌های درون باغچه و به زنبورها که در هوا هستند، با بنگرد. به پسرم بیاموزید که در بهتر این است که مردود شود تا با تقلب به قبولی برسد. به پسرم یاد بدهید با افراد به رفتار کند و دربرابر ظلم و ظالم بایستد. به او بگویید به عقایدش داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند. به پسرم یاد بدهید که همه‌ی حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش می‌رسد انتخاب کند. ارزش‌های زندگی را به پسرم آموزش دهید تا بتواند در اوج اندوه، کند. به او بیاموزید که از اشک‌ریختن نکشد. به او بیاموزید که می‌تواند برای و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت‌گذاری برای بی‌معناست. به او بگویید که هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می‌داند پای سخنش بماند و با تمام قوا بجنگد. در کار به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید؛ بگذارید که او بشود. توقعات من زیاد بود، اما ببینید که چه می‌توانید بکنید. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
💠 سلطان محمود غزنوی دستور داد هرکس جمله حکیمانه ای بگوید به او صد سکه طلا بدهند. روزی که از کنار مزرعه ای میگذشت پیرمردی را دید که در حال کاشتن نهال زیتونی است سلطان جلورفت و از پیرمرد پرسید نهال زیتون بیست سال طول میکشد تا ثمر بدهد تو با این سن و سال به چه امیدی این نهال را میکاری؟ پیرمرد لبخندی زد و گفت : دیگران کاشتند و ما خوردیم ما میکاریم تا دیگران بخورند! سلطان ازجواب پیرمرد خوشش آمد و گفت: واقعأ جواب حکیمانه ای بود و دستور داد به او صدسکه طلا بدهند. پیرمرد خندید شاه گفت چرا میخندی؟ پیرمرد گفت زیتون بعد از بیست سال ثمر میدهد اما زیتون من الان ثمر داد! سلطان باز هم از سخن پیرمرد خوشش آمد و دستور داد به او صدسکه دیگر بدهند. پیرمرد باز هم خندید سلطان گفت : این بار چرا میخندی؟ پیرمرد گفت زیتون سالی یکبار ثمر میدهد اما زیتون من امروز دوبار ثمر داد!! سلطان دستور داد صدسکه دیگر به او بدهند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
💠 سلطان محمود غزنوی دستور داد هرکس جمله حکیمانه ای بگوید به او صد سکه طلا بدهند. روزی که از کنار مزرعه ای میگذشت پیرمردی را دید که در حال کاشتن نهال زیتونی است سلطان جلورفت و از پیرمرد پرسید نهال زیتون بیست سال طول میکشد تا ثمر بدهد تو با این سن و سال به چه امیدی این نهال را میکاری؟ پیرمرد لبخندی زد و گفت : دیگران کاشتند و ما خوردیم ما میکاریم تا دیگران بخورند! سلطان ازجواب پیرمرد خوشش آمد و گفت: واقعأ جواب حکیمانه ای بود و دستور داد به او صدسکه طلا بدهند. پیرمرد خندید شاه گفت چرا میخندی؟ پیرمرد گفت زیتون بعد از بیست سال ثمر میدهد اما زیتون من الان ثمر داد! سلطان باز هم از سخن پیرمرد خوشش آمد و دستور داد به او صدسکه دیگر بدهند. پیرمرد باز هم خندید سلطان گفت : این بار چرا میخندی؟ پیرمرد گفت زیتون سالی یکبار ثمر میدهد اما زیتون من امروز دوبار ثمر داد!! سلطان دستور داد صدسکه دیگر به او بدهند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
* نامه به آموزگار پسرش: در کنار درسِ مدرسه، به پسرم درسِ بدهید. او باید بداند که همه‌ی مردم و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می‌شود و به ازای هر دشمن، دوستی هم هست. به او بیاموزید اگر با کار و خویش، یک دلار به‌دست بیاورد، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از شدن لذت ببرد. او را از حسادت بر حذر دارید. به او نقش و تأثیرِ را یادآور شوید. به او نقش مؤثر در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند؛ به پرندگانِ در حال در دل آسمان دقیق شود. به گل‌های درون باغچه و به زنبورها که در هوا هستند، با بنگرد. به پسرم بیاموزید که در بهتر این است که مردود شود تا با تقلب به قبولی برسد. به پسرم یاد بدهید با افراد به رفتار کند و دربرابر ظلم و ظالم بایستد. به او بگویید به عقایدش داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند. به پسرم یاد بدهید که همه‌ی حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش می‌رسد انتخاب کند. ارزش‌های زندگی را به پسرم آموزش دهید تا بتواند در اوج اندوه، کند. به او بیاموزید که از اشک‌ریختن نکشد. به او بیاموزید که می‌تواند برای و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت‌گذاری برای بی‌معناست. به او بگویید که هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می‌داند پای سخنش بماند و با تمام قوا بجنگد. در کار به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید؛ بگذارید که او بشود. توقعات من زیاد بود، اما ببینید که چه می‌توانید بکنید. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
* نامه به آموزگار پسرش: در کنار درسِ مدرسه، به پسرم درسِ بدهید. او باید بداند که همه‌ی مردم و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می‌شود و به ازای هر دشمن، دوستی هم هست. به او بیاموزید اگر با کار و خویش، یک دلار به‌دست بیاورد، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از شدن لذت ببرد. او را از حسادت بر حذر دارید. به او نقش و تأثیرِ را یادآور شوید. به او نقش مؤثر در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند؛ به پرندگانِ در حال در دل آسمان دقیق شود. به گل‌های درون باغچه و به زنبورها که در هوا هستند، با بنگرد. به پسرم بیاموزید که در بهتر این است که مردود شود تا با تقلب به قبولی برسد. به پسرم یاد بدهید با افراد به رفتار کند و دربرابر ظلم و ظالم بایستد. به او بگویید به عقایدش داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند. به پسرم یاد بدهید که همه‌ی حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش می‌رسد انتخاب کند. ارزش‌های زندگی را به پسرم آموزش دهید تا بتواند در اوج اندوه، کند. به او بیاموزید که از اشک‌ریختن نکشد. به او بیاموزید که می‌تواند برای و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت‌گذاری برای بی‌معناست. به او بگویید که هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می‌داند پای سخنش بماند و با تمام قوا بجنگد. در کار به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید؛ بگذارید که او بشود. توقعات من زیاد بود، اما ببینید که چه می‌توانید بکنید. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 🍒 سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی،لگدی به گاوی میزند "گاوی که در هندوستان مقدس است"! فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد؛ چرا این کار را کردید؟! فرماندار می گوید؛ لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم! .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 🍒 سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی،لگدی به گاوی میزند "گاوی که در هندوستان مقدس است"! فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد؛ چرا این کار را کردید؟! فرماندار می گوید؛ لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم! .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 🍒 سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی،لگدی به گاوی میزند "گاوی که در هندوستان مقدس است"! فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد؛ چرا این کار را کردید؟! فرماندار می گوید؛ لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دسته‌بندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود اینکه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد که قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. متفکرانه به همسایه‌اش نگریست که مشغول کوتاه کردن چمن‌های حیاط منزل خود بود. تصمیم گرفت از او کمک بخواهد که در مسائل فنی بسیار ماهر بود. مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه نگاه کرد که در گاراژ چیده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن کرد. بدون اینکه حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند. مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟» مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «البته این موضوع را افراد معدودی می‌دانند اما من خواندن و نوشتن بلد نیستم.» بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که نوشتن بلد نیست باید حداقل بتواند فکر کند.» 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
پیام تشکرجو بایدن از مردم ایران پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا : بی شک بدون دعاهای شما این پیروزی بزرگ به دست نمی آمد من به پاس قدردانی از شما ملت شریف ایران بخشی از تحریمهارا کاهش می دهم اما حقیقت این است که بیشتر مشکلات شما داخل کشورخودتان است گوجه 18 هزارتومان چه ربطی به آمریکادارد ؟گوسفندها را زنده صادر می کنید گوشت گران می شود چه ربطی به تحریمها دارد؟ صدهاهزارخانه را خریده و خالی نگه داشته اید قیمت مسکن را بالا می برید به آمریکا چه ربطی دارد؟ دارو را صادر می کنید در کشور خودتان نایاب می شود ما چه تقصیری داریم ؟ سنگ آهن درکشورخودتان کوره ذوب هم در کشور خودتان قیمت آن را‌یکباره 5 برابر می کنید چه ارتباطی با تحریم دارد؟ دلارها را مسئولین خودتان به فامیلها و دوستان می دهند و کشورتان با کمبود ارز مواجه می شود آمریکا چه تقصیری دارد؟ مهمتر ازهمه به دولتی رای داده اید که 7 سال است منتظر ببیند چه کسی حاکم امریکا می شود. گیرم دعایشان مستجاب نمی شد وترامپ می آمد آنگاه چکار می کردید!؟ دیگر گناه امریکا چیست!؟ بخشی از پیام جو بایدن به ملت ایران پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دسته‌بندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود اینکه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد که قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. متفکرانه به همسایه‌اش نگریست که مشغول کوتاه کردن چمن‌های حیاط منزل خود بود. تصمیم گرفت از او کمک بخواهد که در مسائل فنی بسیار ماهر بود. مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه نگاه کرد که در گاراژ چیده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن کرد. بدون اینکه حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند. مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟» مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «البته این موضوع را افراد معدودی می‌دانند اما من خواندن و نوشتن بلد نیستم.» بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که نوشتن بلد نیست باید حداقل بتواند فکر کند.» 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk