هدایت شده از پست عجایب
🌸🍃🌸🍃
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
از خسرو پرويز سوال شد كه چرا شطرنج را به تخته نرد ترجيح میدهد، پاسخ داد:
«در بازی نرد سرنوشت من در دست استخوان حيوانی مُرده باشد (تاس) اما شطرنج بازی من است، چرا كه در آن سرنوشت را در دست خودم ميدانم.»
از مامون خلیفه عباسی پرسیدند که چرا نرد را به شطرنج ترجیح دهد وى پاسخى زيركانه داد:
«گر در نرد ببازم توانم بخت و اقبال را ملامت كنم اما گر در شطرنج ببازم جز ملامت خويش چاره ای نخواهم داشت... .».
عبرت گاه تاریخ ( ایران)، دکتر امیر هوشنگ آذر.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم...
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده
هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.!!
اما در مورد من چی؟…
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ...درست میکنند
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از پست عجایب
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
زندگی بسیار کوتاه است و این شما هستید که میتوانید آن را شیرین کنید.
وقتی در تعریف ویژگی، فردی را شیرین میخوانیم، منظورمان این است که این فرد آرام و ملایم، مهربان، خوش قلب و آسانگیر است، خلق و خوی جوانی دارد.
اگر میخواهید زندگی را برای خود شیرین کنید باید مشخصههای فوق را در رفتار خود بگنجانید.
ضرباهنگ زندگیتان را آرامتر کنید. در رفتار خود با دیگران ملایم و آرام باشید. سعی کنید دیگران از بودن با شما احساس راحتی داشته باشند. سخاوتمند و دلسوز باشید. اگر کسی از مشکلی رنج میبرد باید با بذلهگویی و درک متقابل او را آرام سازید. از لذت سادهی زندگی، از زیبایی و رنگ و بوی گلها، از طعم میوهی تازه و آبدار و از آفتاب درخشان لذت ببرید.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از پست عجایب
🚩#تاوان_مقام_بلند
🍃 🍃
بوقلمونی، گاوی بدید و گفت:
در آرزوی پروازم، اما چگونه، ندانم.
گاو پاسخ داد: گر ز تاپاله من خوری، قدرت بر بالهایت فتد و پرواز کنی.
بوقلمون خورد و بر شاخی نشست! تیراندازی ماهر، بوقلمون را بر درخت بدید، تیری بر آن نگون بخت بینداخت و هلاکش نمود...
شاید با خوردن هر گندی به بالا برسید، اما مطمئن باشید که در بالا نخواهید ماند...!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از پست عجایب
🌷🌷🌷
وچه زیبا گفت سهراب عزیز...
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم ،
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا ،
به خدایی که خودم میدانم ،
نه خدایی که برایم از خشم ،
نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند .
به خدایی که خودم میدانم ،
به خدایی که دلش پروانه است ،
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید،
و به باران گفته است باغها تشنه شدند ،
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست،
که مبادا که ترک بردارد ،
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی
جانم...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💞فضیلت صلوات درشب وروز جمعه💞
پیامبر ﷺ فرمودند:
💖در روز و شب جمعه بر من صلوات بفرستید، و هر کس بر من صلوات بفرستد، خداوند 10 بار بر او صلوات میفرستد.» [رواه بيهقی/5994]💖
💞اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد💕
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
#داستان
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌼‿🌼 ╯
یکی از قهرمانان مشهور گلف جهان، وقتی در یک مسابقه پیروز شد، زنی به سویش دوید و گفت:
بچه ام مریض است، به من کمک کن و گرنه خواهد مُرد.
او بلافاصله همه ی پولی را که برنده شده بود به آن زن داد
هفته بعد، یکی از مقامات ورزش گلف با او تماس گرفت و گفت:
خبر بدی برایت دارم. آن زن کلاه بردار بوده و اصلا ازدواج نکرده بوده که بچه ای داشته باشد.
قهرمان مشهور گلف در پاسخ گفت:
این که خبر خوبی است، یعنی بچه ای مریض نبوده که در حال مرگ باشد، خدا را شکر.
❣مدل ذهنی انسان های بزرگ و موفق این گونه است... بزرگ فکر کنیم
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌼‿🌼 ╯
هدایت شده از گسترده "شما'
این عکس متعلق به هفتاد سال پیش است و یک عکاس... از یک زن و شوهر گرفته است.
.
کمی فقط دقت کنید تا موهایتان سیخ شود، زمانی که نه فوتوشاپ بود و نه ادیتهای فیک!
راز ترسناکِ عکس چیست !؟
.
اگر متوجه نشدهاید اروم اروم اینجا بیاین...👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/470220841Cf12daa7732
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
🔴 نقشه شوم زن زیبارو برای پسر نوجوان 🔥
در بلخ زنی جوان و خوش چهره وجود داشت، زن به قدری زیبا بود که هر مردی را به گناه آلوده میکرد. روزی زن زیبا برای خرید پارچه به مغازه پارچه فروش رفت، چشمش به پسرکی که در مغازه بود افتاد و از او خوشش آمد. از پسرک خواست پارچه ها را تا خانه حمل کند. هنگامی که به خانه رسیدند درب خانه را قفل کرد و به پسر جوان گفت: میخواهم امشب با تو باشم...‼️😱
برای دیدن ادامه داستان کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/1583349777Cbd45309090
💎«دست نوازش»
روزى در يك دهكده كوچك، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اوّل خود خواست تا تصوير چيزى را كه نسبت به آن قدردان هستند، نقاشى كنند. او با خود فكر كرد كه اين بچههاى فقير حتماً تصاوير بوقلمون و يا ميز پُر از غذا را نقاشى خواهند كرد؛ ولى وقتى «داگلاس» نقاشى ساده كودكانه خود را تحويل داد، معلم شوكه شد!
او تصوير يك «دست» را كشيده بود، ولى اين دست چه كسى بود؟
بچههاى كلاس هم مانند معلم از اين نقاشى مبهم، تعجب كردند! يكى از بچهها گفت: من فكر مىكنم اين دست خداست كه به ما غذا مىرساند و يكى ديگر گفت: شايد اين دست كشاورزى است كه گندم مىكارد و بوقلمونها را پرورش مىدهد. هركس نظرى مىداد تا اينكه معلم، بالاى سر داگلاس رفت و از او پرسيد: اين دست چه كسى است، داگلاس؟
داگلاس در حالى كه خجالت مىكشيد، آهسته جواب داد: «خانم معلم، اين دست شماست.»
معلم به ياد آورد از وقتى كه داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههاى مختلف نزد او مىآمد تا خانم معلم دست نوازشى بر سر او بكشد...
نکته: شما چطور؟! آيا تا به حال بر سر كودكى يتيم، دست نوازش كشيدهايد؟ بر سر فرزندان خود چطور؟
" اى پروردگارى كه حيات بخشيدهاى مرا، قلبى به من ببخش مالامال از قدرشناسى و عشق." ويليام شكسپير
📚 برگرفته از كتاب «تو، تویی؟!»
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از گسترده مارال
بو عرق میدی؟💩 موهات وزه 🌀
پوستت جوش داره 🍒
موهات کوتاهه؟😿 ، بلد نیستی موهاتو ببافی!؟💇🏼♀ چال گونه نداری؟☺️
دندونات زرده 🐥 تیپت خزه ؟ 🌸
🍓🌤 eitaa.com/joinchat/3642490960C5e767fc2d5🍓🌤
🍓🌤eitaa.com/joinchat/3642490960C5e767fc2d5🍓🌤
همه آموزشارو گذاشته!🤩🍑👆🏻
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
#دخترخالم یه جوری تیپ میزنه انگار #دختر_بالاشهری😇
#تیپ و #استایلش تکه تو فامیل ارزون ترین لباسا رو میپوشه ولی از بس خوب ست میکنه انگار #ملکه ها💃🤳
تا پارسال خیلی بد سلیقه بود همش شنبه یکشنبه لباس میپوشید😐😂
الان من با خودم میکشونمش میبرم بازار برام لباس انتخاب کنه 😤😏
آخر کلافه شد گفت خب عزیز من خودت اینجا عضو شو تیپ زدن یاد بگیر کاری نداره که👇
🍓🌤 eitaa.com/joinchat/3642490960C5e767fc2d5🍓🌤
🍓🌤eitaa.com/joinchat/3642490960C5e767fc2d5🍓🌤
🔹 امروز در فیسبوک داستان جالبی رو خوندم که نکات زیبایی رو گوشزد میکرد:
یک ماه از ازدواجم گذشته بود و در تخت خوابم و کنار همسرم خوابیده بودم و مشغول نگاه کردن به تلویزیون بودم که ناگهان پیامی برای فیسبوکم اومد و یک نفرم ازم درخواست دوستی کرده بود و ظاهرا یک خانم بود و منم کنجکاو شدم که بدونم کی هست ...
با دوستیش موافقت کردم و پیامی رو براش فرستادم که : شما؟!
اون هم بی درنگ گفت : من فلانی ام شنیدم که ازدواج کردی و لی من هنوز مشتاق توم و به فکرتم.
بله یک رابطه دوستی نامشروع قدیمی بود با دختری زیبا و شیک ...
یه لحظه گوشیم رو خاموش کردم تا مطمئن بشم خانمم خوابیده ...
بهش نگاه نکردم و دیدم بخاطر خستگی کارهای روزانه خانه ، در خواب عمیقیه ...
کمی بهش نگاه کردم و با خودم گفتم :
این آرامش و امنیت رو چه کسی بهش داده که در یک خونه جدید و آن هم فقط بعد از گذشت یک ماه از ازدواجمان راحت خوابیده و انگار سالهای سال است با این جای خواب آشنا بوده و مثل خانه پدریش است و بلکه آْسوده تر و مطمئن تر؟ ...
دور از خانه ای که 24 سال از دوران زندگیش رو درش سپری کرده بود و دور از خانواده ای که در میانشان بزرگ شده و فقط با یک اشاره هر چی رو که میخواست براش تهیه میکردن و اگر ناراحت و عصبانی میشد بدنبالش میدویدن و با تملق و قربان صدقه رفتن راضی و خوشحالش میکردن ...
پدرش هر چیزی رو میخواست براش میخرید و برادرش همیشه براش هدیه تهیه میکرد بدون اینکه اصلا خودش بخواد یا خبر داشته باشه ...
دختری دردانه پدر و مادر و خانواده ا ش ...
چه چیزی باعث شده آن خوشی و نعمت و شادی رو ترک کنه و به خونه مردی بیاد که مدت کمیه اون رو میشناسه و بهش اعتماد کرده و به خونه ش اومده وبراش آشپزی میکنه و لباس میشوره و بلکه مهمتر از این خیلی راحت پیش این مرد میخوابه و هیچ ترسی نداره و دوستش داره و با علاقه زندگیش جدیدش رو شروع کرده در حالیکه در خونه پدریش خجالت میکشید که جلوی برادرش روسریش رو برداره ...
تمامی این افکار در ذهنم میامد ومیرفت و نفس عمیقی کشیدم و گوشیم رو خاموش کردم و طرف مقابل رو بلاک کردم و به همسرم نگاه کردم و دو باره در کنارش خوابیدم ...
من مردی هستم که به همسرم خیانت نمیکنم و زندگیم رو نابود نمیکنم و قبل از اینکه از اون بترسم از خدا میترسم..)
واقعا اگر هر کدام از زوجین با این دید به زندگی نگاه بکنن خیلی مشکلات حل میشه ...
در زندگی چیزهای خیلی زیباتری از مجرد مسائل جنسی وجود داره ...
اصلا شاید یکی از مسائل حاشیه ای همین مسئله رابطه جنسی باشه در زندگی دو طرف که خیلی سریع در روزها و هفته های اول اثرش گمرنگ میشه..
زیبایی ظاهری زن اگه همراه با زیبایی اخلاق و رفتارش نباشه زندگی به کام هر دو تلخ میشه و انیق و شیک بودن مرد هم اگر همراه با وفاداری و عطوفت و مهربانیش با همسرش نباشه طعم خوش زندگی را از بین میبره ...
زیبایی باطنی و اخلاقی و رفتاری ، امروزه در جوامع ما و در میان بشر بطور عام و بطور اخص در جوامع غربی در زیر لایه های ضخیمی از مواد آرایشی و زندگی تجملاتی و لوکس و زرق و برق های دنیوی و فرهنگهای غلط دخیل بر ما ، پنهان شده و خفه شده ...
بسیاری از مردان توجه اول و آخرشان به زیبایی زنان است که در اغلب اوقات واقعی نیست و کاذبه و چه زود این زیبایی و شکیل بودن تبدیل به یک غول و دیو میشه اگر در کنارش وفا و عطوفت و مشورت و قناعت و ساده زیستی و محبت و مهربانی و مهمتر از همه ایمان نباشه ...
و در آخر این رو اضافه کنم :
نفر اول این داستان رو بجای اینکه یک مرد باشه میتونیم یک زن در نظر بگیریم و تمامی حرفا یا بیشترشون در مورد یک زن برابر شوهرش صدق میکنه.
📚داستان های جالب وجذاب📚
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از گسترده مارال
😭_بدبخت شدم مریم ابروهام داغون شدزیردست این ارایشگرا😢
😕_ای کوفت حقته هزارباربهت گفتم خودت ابروهاتواصلاح کن
😭_من بلدنیستم خو
😕_مگه من بلدبودم ازاین کانال یادگرفتم👇👇👇
صفرتاصداصلاح کردن ومورنگ کردن توخونه رویادمیدن😍
https://eitaa.com/joinchat/1254096978C710eda7047
الکی پول به ارایشگرندین خودتون ارایشگرخودتون باشید😍😍👆
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
۵۰نوع کوکو،کتلت جدیدگذاشتم کانال👍
🌯🌮🥙🥪
باورنمیکنی بامواد ساده بشه کوکوهای خوشمزه درست کرد😍
غذاهای نونی محلی کشور گذاشتم اینجا👇
https://eitaa.com/joinchat/3142254622C6906995a64
مخصوص بچه مدرسه ایها😍👆
📚داستان زیبا
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت.
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟
صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟
مادر گفت: دارد نردبان می سازد!
ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
📚داستان های جالب وجذاب📚
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از گسترده مارال
جووووون بابا😍😍
نایس ترین کانال موکبانگو نداری؟😱⛔️
از اسمرفوداش نگم برااات..🥞🍳🍕
با هنرمندی😁
خل و چلاااااا😍😍😂😂🤦♀🤦♀
خانم خنده😂😂🤩🤩💃💃
اینستا رو آوردیم ایتا رایگان دانلود کن👇
https://eitaa.com/joinchat/567345243Cbb0fcc3cb5
https://eitaa.com/joinchat/567345243Cbb0fcc3cb5
بدو که عضویت محدوده🏃♀🏃♂🤪
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
#سوتی_افتضاحه_شب_خواستگاری_من😱😳
برام خواستگار اومد منم چایی آوردم جلوی خواستگارا گرفتم، چایی رو پخش کردم، نمی دونم چرا رفتم نشستم کنار خواستگارم😐 اونم روشو کرد به من گفت خوبی😍
از خجالت آب شدم، نمی دونستم چی بگم،سرم رو گرفتم بالا، که با نگاه غضب الود بابام مواجه شدم، کنارم خجالت، روبه روم خشم بابام، یه دفعه دیدم، پاهام دارن قلقلک میرن، نگاه کردم ببینم چیه...
ادامه سوتی ضایع من🤣🤣👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1687683116C40593e628c
وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستن،
تو هم یه جوری باش که نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشون...
نه نامهربونیت بشینه تو ذهنشون...
یه جوری باش،اونجوری که دلت می خواد...
عاشق شو،اما عاشق چیزای قشنگ...
دلتو یه جا اسیر نکن...
عشق،که فقط عشق زن و مرد نیست...
دور و برتو خوب نگاه کنی،می بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتن...
فقط یادت باشه،همیشه مغزتو با دلت تنظیم کن...
خودتو با خودت نه با هیچ کس،که اگه غیر از این باشه بازم یه جای کار می لنگه...
خوشبختیو هیچ کس به هیچ کس نمی ده جز خودت...
اگه حواست به خودت باشه،قدر خودتو بدونی...
همیشه خوشحالیو خوشبخت...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
آنچه که "انجام میدهی" بسیار تاثیر گذارتر است از آنچه که "میگویی"...
"پژواك ما،مهربي صدا"
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال استاد دانشمند در ایتا افتتاح شد 😍 بپیوندید 👇 👇
https://eitaa.com/joinchat/67371232C75c02aaf21
🔴 بازم حاج آقا دانشمند کولاک کرد..!!
🛎 صحبتهای جنجالی حجتالاسلام دانشمند درمورد کشف حجابها !
دختری که روسریاش را بر میدارد میخواهد با ما آخوندها مبارزه کند
🔴جهت دیدن کلیپ سخنرانی خیلی تند
حاج اقا #دانشمند وارد شوید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/67371232C75c02aaf21
✨✨✨✨
✨
✨
✨
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج سالهش میآید.
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه.
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که بره پیش بچههاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم.
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند، مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk