🌹شهیدی که بچه ها برایش بیشتر از بزرگترهایشان اشک می ریختند
با بچهها واقعاً بچه بود. وقتی به خانهاش میرفتیم تا صبح با بچهها بازی میکرد و آرام و قرار نداشت. هر موقع میخواستیم بیاییم تهران و به بستگان سر بزنیم بچهها میپرسیدند: "دایی یدالله هست که میرویم تهران؟ اگر نیست صبر کنیم او بیاید و بعد برویم تا او را هم ببینیم."، اینقدر بچههایم به او علاقه داشتند. وقتی هم به تهران میرفتیم بچهها اصرار میکردند اول به خانه دایی یدالله برویم...
#شهیدیدالله قاسمزاده🌷