eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
434 ویدیو
31 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17344654120743 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
📜زاهد الاَخباز ✏️عاصی خراسانی شبی بر درب نانواییِ سنگک به انتظار نان ایستاده بودم هوا مانند دل اکثر کسانی که آنجا ایستاده بودند سرد بود و نانوا چنان در بیرون آوردن نان از تنور تساهل و تکاسل میکرد که گویی به جای نان ، میخواهد جان ‌از تنور در بیاورد . شنیده ام مبدع نان سنگک شیخ بهایی (زاد الله بهائه فی الدارین) بوده است ،  اثر حکمت آن حکیم آسمانی در این ابداع زمینی هم دیده میشود (اولیای الهی حتی اگر نانی بسازند از آن بوی جان می آید) با خود می گفتم نان سنگک را میشود "زاهد الاَخباز" نام نهاد ، چون وقتی بر روی سنگ ها او را رها میکنند ، تا زمانی که خام است به سنگ ها چسبیده و سراسر وجودش تعلق است دقایقی نمیگذرد که میفهمد رازِ کمال ، رفع تعلق است و بر اثر ریاضتی که در گرمای تنور تحمل میکند پخته می شود و دست از سنگ بی ارزش تنور کوتاه میکند اسیر ننگِ تعلّق ز خامیِ خویشم خمیر پخته شود ، سنگ را رها سازد  القصه به انتظار ایستاده بودم و در پای افکار خود نشسته ، که دیدم پیرمردی رسید سوار بر دوچرخه و پیاده از مرکب تجمّل دنیا با حالی خوش که گمان نمی کنم اغنیا که بر گران ترین مرکب های این دنیا سوار هستند بتوانند حتی ذره ای از آن حال خوش پیرمرد را بچشند. سلامی کرد و کریمانه دست در جیب برد ، چونان که موسی کلیمانه دست در جِیب مشتی شکلات که بوی حیات از آن می آمد را همراه لبخندی شیرین که معجزه پیرمرد برای فتح دل ها بود بین افراد تعارف کرد و کامِ تلخِ دنیا زده همه را شیرین کرد ما را در دام محبت خودش گرفتار . نکته ای گفت حکیمانه که تلخی انتظار و معطل شدن در آن صف را برایم شیرین ساخت. گفت : من بیست سال پیش آلوده به مناهی بودم ، باری بارقه الهی بر دلم زد و زُکام شهوت از کام برطرف شد و تلخی گناه را حس کردم ، به حرم سلطان اولیا علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثنا رفتم و عرضِ توبه کردم .  با آتشِ دل ، خار و خاشاکِ ‌هوس را سوزاندم و با آب دیده و عرقِ شرم ، سیاهی از ورق بُردم از راه انفعال ، به رحمت رسیده ایم برگشت از عرق ، ورقِ روزگار ما پیرمرد در ادامه گفت : آنجا بود که عهد کردم تا آخر عمر همیشه در جیب شکلات داشته باشم ، کام مردم را شیرین کنم تا خداوند در قیامت‌ کامم را شیرین ‌کند الان‌ بیست سال است که هیچگاه جیبم‌ خالی از شکلات نیست درِ بهشت به روی تو بسته خواهد بود اگر نداشته ای رویِ باز در اینجا @ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ابولفضل عصمت پرست | محفل ادبی مطلع 📄 متن شعر از خیر قدر، قضا گذشته کار دلم از دعا گذشته شبهای بلند بی عبادت در حسرت ربنا گذشته سلطان شده روز بعد، هرکس از کوی تو چون گدا گذشته گیرم که گذشت آه از حال حالا چه کنیم با گذشته طوری ز خطای ما گذر کرد ماندیم ندیده یا گذشته تصمیم به توبه تا گرفتم فرمود: گذشته ها گذشته هر جا که رسید گریه کردیم آب از سر چشم ما گذشته در راه نجات امت خویش از خون خودش خدا گذشته! میخی که رسیده از مدینه از سینه ی کربلا گذشته یک تیر به حلق اصغرت خورد از حنجر او سه تا گذشته وا شد دهن کمان و حرفش از گوش، هجا هجا گذشته از روی تن تو یکنفر نه! یک لشکر بی حیا گذشته عباس کجاست تا ببیند بر خواهر او چه‌ها گذشته @anjoman_matla
. روز نخست ، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو ، به منِ خسته تب رسید . بختم سیاه گشت ز داغ تو ، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید
باید چقدَر تشنه بمانی ؟ که بفهمی این عالَمِ پُر هیچ ، سراب است سراب است بر خویش چرا تهمت هستی زنی ای دل سر تا قدمت مثل حباب است ، سراب است
ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
در رگ اگر که درز کند میکُشد هوا مُردم از این هوس که دلم را هوا گرفت آبی که از پیاله دنیا به ما رسید پیچید در گلو و نفس را ز ما گرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزل علوی قدیمی جز گوشه ایوان ‌تو ، دل بند ندارد صد شُکر دلم غیرِ تو دلبند ندارد از پندِ جهان خسته و دربندِ تو هستم آری اثرِ بندِ تو را ، پند ندارد از عارف و عامی همه دل داده به زلفت زنجیر کسی اینهمه دربند ندارد با یک ‌مژه ات صید نمودی دل ما را صیادْ چنین تیر هدفمند ندارد یک‌ چشم بُوَد مُحیی و یک چشم مُمیت است چشمان کسی اینهمه ترفند ندارد   هنگامه خلقِ تو ، «تبارک»‌ به خودش گفت بهتر ز تو ‌در خَلقْ ، خداوند ندارد هنگام دعا گفت نبی هم «بعلیٍ» او ‌پیش خدا غیر تو سوگند ندارد از انفسنا گفتنش اینگونه عیان شد جانش به کسی غیر تو پیوند ندارد تشبیه‌ کنم‌ ذات علی را به چه جز حق آری چه ‌بگویم‌ که همانند ندارد با نام تو ‌ما آمده با نام تو رفتیم جز اسم تو را گوش خوشایند ندارد @ASI_khorasani
غزل عاشقانه قدیمی با یک‌ نگاه پشتِ مرا هم خمید چشم کارِ مرا ببین به کجاها کشید چشم گویا خدا برای دلم آفرید دام آن‌ لحظه که برای تو می‌آفرید چشم اصلا گمان نبود بیفتم به دامِ تو روزی که در قفایِ رُخت می‌دوید چشم می‌خواستم ‌بگویمش امّا گریستم آری همیشه بارِ زبان ‌را کشید چشم می‌مُردم از فراق اگر گریه‌ای نبود شکر خدا به دادِ دلِ من رسید چشم @ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 جواد بنی اسدی | محفل ادبی مطلع 📄 متن شعر خراب عشقم و ای مستی مدامه مخام دووم دائم ای حال با صفامه مخام به صافی دل بابا ننم شُدُم نوکر همیشه شادی قلب ننه بابامه مخام ماخام بهشته چیکارش کنم؟ چی فایده دره بهشت مال شما، مو امام رضامه مخام اگر بگن برو یک جای دور، نون توشه به عزتش نمُرُم، سایه آقامه مخام رفیق خادممان گفت غذا حرم نمخی؟ مریض بودم و گفتم که از خدامه...ماخام اگر که چشمه مال و منال ما خشکید اهمیت ندره، خیسی چشامه مخام دلم گرفته، دلم تنگه روضه یه ارباب چیزی نمونده دگه، پیرهن سیامه مخام مخام بدم پسرم، وقتشه گمون مکنم بیارشان ننه جان، سنج و زنجیرامه مخام مو هرچی از شما خواستوم سریع بهم دادن الان فقط ازتان رزق کربلامه مخام @anjoman_matla
علی مقدم
غزل عاشقانه قدیمی با یک‌ نگاه پشتِ مرا هم خمید چشم کارِ مرا ببین به کجاها کشید چشم گویا خدا برای د
آخر نشستم و دو سه دریا گریستم می‌خواستم بگویمش اما گریستم او بین جمع بود، غرورم نمی‌گذاشت در خلوتم نشستم و تنها گریستم گریه امان نداد که بهتر ببینمش صد حیف در زمان تماشا گریستم ابرم که اشکِ من همه را شاد می‌کند آری بخند ای گل زیبا، گریستم گویا به خاک من نمی از اشک بوده است تا پایِ خود نهاده به دنیا گریستم شاید دعا به گریه‌ی من مستجاب شد دیشب به این امید خدایا گریستم حالم ردیف نیست، غزل گریه می‌کند وقتی ردیف هم شده حتی «گریستم» @ASI_khorasani
هدایت شده از علی مقدم
تضمین غزلی اخلاقی از امام خمینی رحمه الله علیه ما را نمیدهد ز چه دلبر دگر جواب؟! با ناز خویش از چه به یاران دهد عذاب؟! دیگر به داد ما نرسد نِی گُل و شراب "ما را رها کنید در این رنج بی حساب با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب" لب تر نکرده ایم هنوز از سبوی دوست دستی نبرده ایم به معراج موی دوست پیدا نکرده ایم نشانی ز کوی دوست "عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب" حاصل نشد ز حرص و غضب جز درندگی سودی نداشت در پی دنیا دوندگی ماییم و حسرت نفسی طعمِ بندگی "حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی پیری رسید غرق بطالت پس از شباب"  بر دفترِ سواد ، خطِ بی رمق زدم سر در کتاب و بحث تمامِ فرق زدم حتی به ردّ باطل اگر حرف حق زدم "هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب" آری بکوش تا بتوانی به هوش باش عمرت نگشته تا که زیانی به هوش باش قدّت نگشته است کمانی ، به هوش باش "هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب" خود را اگر چه نیک قلمداد می کنند ابلیس را به مکرِ خود امداد میکنند جان را ز فرط آز و هوا باد میکنند "این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند در خرقه شان به غیر "منم" تحفه ای میاب" اصلا نیاز نیست بگویی ، اشاره کن آری سکوت پیشه کن و فکرِ چاره کن اینجا که آمدی بنشین و نظاره کن "دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب" ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ۲۵ جمادی الثانی ۱۴۴۲ @ASI_khorasani
سلام عازم کربلا هستم دوستان ، حقیر را حلال بفرمایید انشالله نائب الزیاره خواهم‌ بود
•|یاامیرالمؤمنین|• جوشد از خُمخانه‌ی مولا شراب از شش‌جهت در نجف ریزد به پای ما ثواب از شش جهت هرکجا رفتیم غیر از مرتضی شاهی نبود در تجلّی باشد آن عالیجناب از شش جهت دل محال است از سر گیسوی او جایی رود بر سر هر موی خود افکنده تاب از شش جهت نیست پیغمبر ولی جبریل شاگردش بُوَد جوشد از یک خطبه‌ٔ او صدکتاب از شش جهت نور چشمان علی ما را ز تاریکی رهاند اینچنین تابیده بر ما آفتاب از شش جهت پرسش آور پیش مولای جهان از یک‌جهت تا بگوید ساقی ما هم جواب از شش جهت آنکه آتش بُرد سمت خانه مولای ما سخت میسوزد به محشر در عذاب از شش جهت
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ ای کربلا نرفته ، کمی صبر پیشه کن 🔸️ ببینید و بشنوید: سید محسن علوی | محفل ادبی مطلع @anjoman_matla
حریمِ امنِ تو ، از گَرد دردها پاک است که قرصِ رویِ تو در این مطب شود پیدا
به ساحتی که خیال و قیاس راه ندارد چگونه مدح تو گویم؟! حواس راه ندارد اگر چه نیمه ی شب آمدم ، جواب بگیرم به چشم روشن سلطان ، نُعاس راه ندارد همیشه حاجت ما را جواب داده از اول که در حریم کَرَم ، التماس راه ندارد اگر‌ خراب گناهی ، اگر که خسته راهی بیا بیا که در اینجا هراس راه ندارد ببوس خاک درش را و سجده کن حرمش را که در مسیر رضا ، ناسپاس راه ندارد اگر سیاه و خرابم ولی گدای تو هستم مگر به درگه شه آس و پاس راه ندارد؟! شب میلاد امام رضا علیه السلام ۱۰ ذی القعده ۱۴۴۲ نُعاس : چُرت و خواب
دارالشفاست اینجا آرام گشته هر کس شد بی قرارِ این در شان بهشت دارد گرد و غبارِ این در خورشید سر برآرد هر صبح از حریمش گردد مدار عالم هم بر مدارِ این در خاکش دواست اینجا ، دارالشفاست اینجا درمان و درد باشد در اختیارِ این در دنیا نبود و بودیم ما بنده ی مرامش خاکی نبود و بودیم ما خاکسارِ این در موسی گداست اینجا ، عیسی گداست اینجا دیدیم انبیا را حتی کنارِ این در انگور بعدِ ما بود ، میخانه بعدِ ما بود تاکی نبود و بودیم ما مِی گُسارِ این در @ASI_khorasani
تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی بردست قالی را اگر‌ ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن به لطف از ما  همین اشعار لالی را ۳۰‌شوال ۱۴۴۲ نجف ، حرم ‌امیرالمومنین علیه السلام تلگرام | ایتا | ویراستی | وبلاگ
هستیم دلخوش از هیچ ، هستیم دلخور از هیچ ما را نمانده حاصل ، غیر از دلی پُر از هیچ بی بهره از وجودیم ، همچون سرابِ صحرا ما چیستیم غیر از مُشتی تَبَلوُر از هیچ با نیستی رسیدیم بر هستیِ دو عالم جز ما کسی نسُفتست هرگز چنین دُر از هیچ
هدایت شده از علی مقدم
به چشمِ روشنِ عاشق ، نگشته خواب به قاب مدام گریه کند تا بگیرد آب به قاب دلی که گشته هواییِ هیچ و پوچِ جهان گرفته است هوا را چنان حباب به قاب اسیرِ نقش و نگار جهان نباید شد گرفته است جهان ‌را فقط سراب به قاب به غیر چشمِ خُمارش که مست کرده مرا ندیده ایم بگیرد کسی شراب به قاب به غیر مدح علی آیه ای نیامده است خدا گرفته علی را در این کتاب به قاب همیشه سنگِ علی را به سینه کوبیدیم گرفته ایم به دل صورت ثواب به قاب ۹/فروردین/۱۳۹۹ ۳/شعبان/۱۴۴۱