شهید مطهری :
_نکتهای را میگویند و آن این است : " انسان همیشه طالب آن چیزی است که ندارد " و این خیلی عجیب است . هر چیزی را تا ندارد خواهان اوست ، وقتی همان چیز را دارا شد ، دلزدگی برایش پیدا میشود ، چرا ؟ این یک امر غیر منطقی است که در طبیعت یک موجود ، میل به چیزی وجود داشته باشد ولی وقتی به آن برسد ، خواهان آن نباشد و آن را از خود طرد کند .
شخصی میگفت : در یکی از موزههای خارجی که مشغول تماشا بودم ، مجسمه یک زن جوا ن بسیار زیبایی را دیدم که روی یک تختخواب خوابیده است و جوان بسیار زیبائی که یک پایش روی تخت و پای دیگرش روی زمین بود و رویش را برگردانده بود ، مثل کسی که دارد فرار میکند . میگفت : وقتی من این را دیدم ، معنایش را نفهمیدم که آن پیکرتراش از تراشیدن این دو پیکر پیکرهای زن و مرد جوان ، آن هم نه در حال معاشقه بلکه در حال گریز مرد جوان از زن چه مقصودی داشته است . از افرادی که وارد بودند توضیح خواستم ، گفتند : این تجسم فکر معروف افلاطون است که میگوید انسان هر معشوقی که دارد ، ابتدا با یک جذبه و عشق و ولع فراوان به سوی او میرود ولی همین که به وصال رسید ، " عشق " در آنجا دفن میشود ، وصال ، مدفن عشق است و آغاز دلزدگی و تنفر و فرار . چرا اینطور است ؟ این مسأله یک امر غیرطبیعی و غیرمنطقی نظر میرسد ، اما آنهایی که دقیقتر در این مسئله فکر کردهاند ، آن را حل کردهاند ، گفتهاند : مسئله این است که انسان آنچنان موجودی است که نمیتواند عاشق محدود باشد ، نمیتواند عاشق فانی باشد ، نمیتواند عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است ، انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست ، یعنی عاشق ذات حق است ، عاشق خداست . همان کسی که منکر خداست ، عاشق خداست ، حتی منکرین خدا که به خدا فحش میدهند ، نمیدانند که در عمق فطرت خود ، عاشق کمال مطلقند ولی راه را گم کردهاند ، معشوق را گم کردهاند
#انسان_کامل ص ۹۴
#کتاب #عشق #وصال
@sheikh_ali_moghaddam