نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را میزدی فریاد با گریه
گلویت غرقِ خون شد تا نمانَد هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد، نمیبینم
سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت حقِ مطلبِ خود را ادا کردی
چه لبخندِ پُر از وحیی، چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری
چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی
تو را از واهمه در قامتِ عباس میبیند
اگر تیر سهشعبه کرده پیشت عرضِاندامی
اَلا یا قَوم اِن لَم تَرحَمونی فَارحَمو هذَا ...
بُرید این جمله را ناگاه تیرِ نابههنگامی
چنان سرگشته شد آرامشِ عالم که برمیداشت
به سوی خیمهها گامی، به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاکها گهواره میسازد
ندارد دفنت ای ششماهه غیر از بوسه احکامی
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه ...
چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی ...
کنارِ گاهواره مادرِ چشمانتظاری هست
برایش میبَرَد با دستِ خونآلوده پیغامی ...
#سیدحمیدرضا_برقعی
@sheikh_ali_moghaddam