eitaa logo
علی مقدم
2.2هزار دنبال‌کننده
970 عکس
407 ویدیو
30 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16818822335153 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
منی که لفظ شراب از کتاب می شُستم زمانه کاتب دکان می فروشم کرد... منسوب به
زاهد بودم، ترانه گویم کردی  سرحلقۀ بزم و باده جویم کردی سجاده نشین باوقاری بودم بازیچۀ کودکانِ کویم کردی
جز من کسی ز میکَده نآمد به مدرسه خاکم به سر! ترقّیِ معکوس کرده‌ام
آن که تسبیح ز دستش نفتادی هرگز دیدمش دوش درِ شیشه به لب وا می کرد
توقعِ دگر از روزگار نیست مرا همین بس است که ما را نمی‌کند نامرد مرحوم از بزرگان کژتابی بودند
قصیده واره "سلام بر قرآن" سلام بر تو که نوری و ذکری و ایمان سلام بر سخن حق سلام بر "قرآن" به هفت آیه ی "سبع المثانی"ات سوگند تمام رحمت محضی ، قسم به "الرحمان" معلّقات معلّق شد و به زیر آمد همین که نور تو آمد در آن زمان به میان خرد به عمق تو هرگز نمیرسد دستش هزار معنی نازک شدست در تو نهان اگر که چهره بدون نقاب بنماید کُمیت عقل شود لنگ و عاجز و حیران نسیم جنت حق میوزد ز آیاتش بهشت را به تماشا نشین در این بستان خزان گذشت بر اوراق خلق و کهنه شدند گذر نکرده بر اوراق او غبار خزان به پیش هیبت "فاتوا بمثله" ، فُصَحا گرفته اند سر انگشت عجز را به دهان زبان به کام گرفتند جمله لال شدند چو گفت "فاستمعوا له و اَنصِتوا" ، یزدان بشر کجا و توان سخن چو او گفتن زبان هیچ بشر نیست مرد این میدان نگاه کن و بدان "اُنزل بعلم الله" اگر که بهتر از این هست هاتِ بالبرهان طناب اگر که بخواهی بیا که "انزلنا" طناب عرش الهی ست گشته آویزان نشسته اند همه انبیا بر این سفره به لقمه ای که بگیری از آن شوی لقمان فدای نثر روانش شود هزاران نظم که داده است پریشانی مرا سامان هزار عمر شده صرف فهم او و هنوز بدیع مانده معانی او و نحو بیان هزار فتنه بیاید هزار فتنه رود به زیر سایه قرآن نمیشوم نگران چنان پر است کتاب خدا ز وصف علی شود علی بشود این کتاب اگر انسان ببین به غیر علی کیست "باء بسم الله"؟! ببین شدست علی بر کتاب حق عنوان بدون نقطه چه معنا دهد کلام کسی؟! علیست مُظهِر قرآن و معنی "تبیان" خطاب آمده "بلّغ" : "علی ولی الله" که در غدیر شود حق چو آفتاب عیان به برکت علی "اکملتُ دینَکُم" آمد که با ولایت او کامل است این بنیان خلافت است فقط لایق علی آری "لَقَد تَقَمَّصَها" دیگری که وای بر آن کسی که شیعه او نیست ، غرق میگردد علیست کشتی نوح و علیست کشتی بان هر آنچه گفته نبی در حق علی وحی است مُطَهّر است نبی از خطا و از هذیان بدون حب علی راه بدتر از چاه است به کعبه نه که رسد آخرش به ترکستان علی الصباح قیامت خدات میپرسد چه شد که بعد نبی ، "اتبعتم الشیطان" به حکم آیه "واتوا البیوتَ من ابواب" ز درب خانه نبی را فقط شوی مهمان علیست باب ورودی علم پیغمبر گمان مکن که بود شهر بی در و دربان علیست سرّ "یدالله فوق ایدیهم" که اوست آیت عظمای حق به عالمیان علیست علّت جمع ضمیر "انفسنا" به جز علی چه کسی بوده بر پیمبر جان علیست هادی امت پس از نبی به صراط صراط نیست برای مُحبّ او لغزان علیست وجه خداوند "ذوالجلال" بلی در آن زمان که شود "کُلُّ مَن علیها فان" علیست ساقی کوثر ، علیست رحمت محض و غیر اوست سرابی که "یَحسَبُ الظَمئان" علیست صاحب علم کتاب و شاهد وحی کجاست عالم و جاهل به یکدگر یکسان؟! علی و فاطمه مصداق آن دو دریایند به جز حسین و حسن نیست "لُوء لُوء و مَرجان" قسم به آیه "تَبّت یدا" بریده شود دو دست هر که زند دست جز بر این دامان اگر‌که تیغ به رویم کشند می مانم نمیشوم ز مسیر غدیر رو گردان به حشر گر‌که شفاعت کند گناه مرا ثواب میخورد آن روز غبطه بر عصیان بگیر دست مرا بیقرارِ نام تو ام کویر خشک منم من ، تویی تویی باران فقط ترنم نام تو جان دهد ما را شبیه آب خنک در میان تابستان سخن به آب رسید و ز غصه آب شدم عطش چه کرد که صار السماء مثل دخان رسیده است خطاب "ارجعی الی ربک" خدا کند نخورد سنگ بر لب و دندان فدای قاری قرآن که تشنه لب بود و نداد جرعه آبی کسی به آن عطشان آهای شمر تو را ذره ای طهارت نیست مزن بدون وضو دست خویش بر قرآن @ASI_khorasani
دل را به سر موی تو بستم بند است امیدِ من به مویی جز اشکِ ندامتی که دارم پیش تو ندارم آبرویی باید که نماز وصل خوانم از گریه گرفته ام وضویی من در شبِ آرزو ندارم جز وصل تو هیچ آرزویی ای عشق! بیا که نیست ما را غیر از مدد تو چاره جویی
حدیث زلف سیاه تو بس مطوّل بود سخن به وصف دهان تو مختصر کردیم 📚 مفصّل شرح مطول، آیت الله حجت هاشمی ج1 ص365 @ASI_khorasani
شرح شمسیه شعری با چهار کلمهء متفاوت ، درمجلسی طبع شعر شاعری رابا این چهارکلمهء متفاوت امتحان کرده اند نظیر آنچه درباب ملک الشعراء بهار مسطور است . نمد ، کلاه ، طاس ، شرحِ شمسیّه درپرده اگردودِ سیاهی داریم ازطاسِ فلک نظاره گاهی داریم ازما سخنی زشرحِ شمسیّه بپرس ما نیز‌ ازین نمد کلاهی داریم شرح شمسیّه کتابی است درعلم منطق که درقدیم تدریس می شده است . @ASI_khorasani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصالت تصویر و مساله دیده شدن ، یکی از بزرگترین آفات اینستاگرام است 🚨 زوال بشر توسط اینستاگرام/ با تکان دادن شکم به ثروت و شهرت برسید! 🔹همیشه از کارکرد سیاسی اینستاگرام و الگوریتم‌های پا به رکاب آمریکایی آن صحبت شده، اما علاوه بر آن اینستاگرام برای همه کشورها و فرهنگ‌های اصیل مضر است. 🔹اصالت تصویر و مسئله دیده شدن ذات اینستاگرام است و محصول آن افرادی‌ست که بدون کمترین مهارت و با تولید محتویات سخیف به ثروت و شهرت رسیده‌اند. 🔹نمونه آن هم این مرد ترکیه‌ای که جزو شناخته شده‌ترین انسان‌های دنیاست و شاید افرادی باشند که اردوغان را نمی‌شناسند اما وی را حداقل یک بار تماشا کرده‌اند. توانایی او تکان دادن شکم با موسیقی است. 🔹اما این افراد تنها دیده نمی‌شوند بلکه نابهنجاری آنها به عنوان افرادی که بی‌مهارت و تلاش، موفق و ثروتمند شده‌اند در جامعه بازتولید می‌شود. 🔹اینستاگرام به همین دلیل دشمن هر فرهنگ اصیلی است که خواستار بازتولید چهره‌ها و الگوهای انسانی باشد. @ali_moghddam
میانِ زلف و دو چشمت غریب افتادم شدست غارت چندین سپاه ، ایمانم
زلفت چو شب و چشم‌ دو دام و مژه ات تیر بنگر که‌ کمر بسته به قتلم چه سپاهی
هدایت شده از علی مقدم
🌷چه خوب از آب در آمد🌷 مگر که باز رُخت از پسِ نقاب در آمد؟ و یا که‌ صبح‌ دمیدست و آفتاب در آمد؟ همین که‌ خَلْقِ دو ‌چشمت تمام گشت خدا گفت : مبارک است ، مبارک ، چه ‌خوب از آب در آمد تویی که نقطه بسمِ الَهِ کتابِ خدایی ز شرح خال سیاهت علی کتاب در آمد یداللَهی و‌ نبی دید در میانه میدان از آستین خدا دستِ بوتراب در آمد گره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهت چه راست راهِ من از بین پیچ و تاب درآمد بنازم این همه رحمت ، که بارها همه دیدند گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد @ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
مطلع در حال برگزاری است...
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
🗒️ گزارش محفل ادبی مطلع 🔻 مورّخ | یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ بخش اول • نخست غزلی خواند با این مطلع: چه هیئتی ست تو را زیر این کبود مسقف که ماه هم شده با قد خم به روضه مشرّف در پایان این غزل، نکاتی را جناب فرمودند: این دست از اشعار، متاسفانه مناسب فضای امروز هیئت نیست و فقط عیار ادبی دارد. این مهم، در نقد شعر نیست بلکه در نقد فضای هیئت امروز است که باید مستمع و درک ادبی او در سطحی بالا باشد که بتواند ارتباط بگیرد. بنده کار سپیدی نوشته ام که خلاف تصور دوستان در بسیاری از محافل خوانده شده و مخاطب توانسته رابطه برقرار کند. این یعنی رسالتی که شاعر امروز دارد و باید بتواند پلی بین فضای ادبی و مقتضیات هیئت بزند. در ادامه محفل، قصیده ای در رثای اباعبدلله خواند با مطلع: ای سر، سر بریده ی بر نیزه ها سوار خورشید گونه برده سران را به یک کنار این اثر، احساس حضار را برانگیخت و پای آن گریستند. نکاتی را در پایان قصیده، جناب فرمودند در رابطه با بعضی مصاریع مثل: ما را به جز نگاه تو با دیگران چه کار؟ و اشاره کردند قصیده ی امروز تصویرگرا نیست و نقطه قوت قصیده جناب بقایی، خلق تصاویر است مثل آن مصرعی که : پرچم که نیست، خون تو بالای گنبد است! و این بسیار نکته خوبی است که جهت مغفول ماندن قصیده هم در عصر حاضر همین عدم خلق تصویر است. ایشان به بیدل و طالب و شاعرانی اشاره کردند که از یک واژه حباب، کار کشیده اند و برای امروز دیگر این تصاویر اشباع شده و باید بهتر نوشت. به اعتقاد من در قصیده نباید به زورآزمایی رو آورد بلکه باید از ذوق و احساس امداد جست چون نهایتا خاستگاه این نوع سروده ها دربار است و تاریخ گواه این مطلب. بعلت زمان محدود و مسافر بودن جناب در ادامه خود ایشان به شعرخوانی پرداختند، ترجیع بندی طولانی در وصف مولا امیرالمومنین که ابیات ابتدایی آن این است: سجده بر این نام چرا واجب است؟ قبله علی ابن ابیطالب است من سگ کوی نجفش می شوم جمله نگویند که بی صاحب است... بند ترجیع: آنچه که پایان نپذیرد علیست آنکه نمرده ست و نمیرد علیست حضار محفل، به تحسین اثر پرداختند. در ادامه، یک رباعی از خود جناب صادقی خواند که بسیار تاثیر گذار بود: او لذت یک عمر عبادت را برد با بوسه خود دل جماعت را برد بوسید قطار مشهدت را بی بی اینگونه ثواب صد زیارت را برد جناب صادقی، به تاثر از رباعی شان به عنوان حسن ختام در ساعات آخر حضورشان گفتند: چشمان علی و فاطمه گریان شد وقتی که بنای آسمان ویران شد از منبر ذولجناح، افتاد حسین هنگام نزول سوره ی انسان شد @anjoman_matla
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
• بخش دوم در ساعت دوم محفل، نوسروده ای با ردیف «هیچ» داشت که تقدیم شده بود به حاج قاسم سلیمانی. بیتی از آن غزل زیبا این بود: ما نسل قاسم با غرور امروز می گوییم: جمهوری اسلامی ایران و دیگر هیچ از تصنیف سرایان جوان، اثری در فضای مناسبت رجب خواند که حال و هوای دوستان را عوض کرد و نم اشک را به گونه ها نشاند... یا من یعلمُ ضمیر الصّامتین...پاکم کن پاکم کن، بار گناهمو نبین... جناب نیز در ادامه، تصنیف زیبایی با موضوع علی اصغر علیه السلام خواند که دوستان، بند آن را تکرار و همخوانی کردند جناب غزلی آزاد خواندند با مطلع: عمری که رفت در پی دیدار روی عشق آسان گذشته است به لطف سبوی عشق جناب به بیان نقد و بررسی غزل پرداختند و از جایگاه کژتابی سخن به میان آمد که گاهی حواس شاعر نیست اما سمت و سوی کلام به نحوی پیش می رود که مخاطب چیز دیگری برداشت می کند. مقالات عدیده ای هم در باب کژتابی است که دوستان می توانند استفاده کنند و من جمله آن ها کتاب کژتابی های ذهن و زبان اثر دکتر بهاءالدین خرمشاهی است. شاعر بعدی بود که با یک شعر متفاوت در فضای ترانه به طبع آزمایی پرداخته بود، ترانه ای با این ابیات: از این دنیای بی رحمی که دارم دلم بدجور می‌سوزه به حالم میخوام گریه کنم اما نمیشه خجالت می کشم از سن و سالم به عنوان حسن ختام محفل، اثری خواندند با این مطلع: گر راه من افتد به ضریح تو برآنم یک بوسه دهم چندبرابر بستانم @anjoman_matla
هدایت شده از علی مقدم
تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی بردست قالی را اگر‌ ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن ز لطف از ما  همین اشعار لالی را ۳۰‌شوال ۱۴۴۲ نجف ، حرم ‌امیرالمومنین علیه السلام @ASI_khorasani
او را به سر مزار خود می‌بینم تنگ است لحد وگرنه می‌رقصیدم
یا علی جان💚 همین که خَلقِ دو چشمت تمام گشت، خدا گفت: مبارک است مبارک! چه خوب از آب در آمد... @ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
آن روز چقدر آسمان زیبا بود باران امید، هر کران پیدا بود شب، کفش نپوشیده فراری شد و رفت خورشید هنوز در هواپیما بود @anjoman_matla
هدایت شده از علی مقدم
یاعلی در حیرتم چگونه به رویت عرق نشست خورشید را که دیده که شبنم نشین شود؟! آری بدیم و لایق صدها عتاب ، لیک حیف از جبین توست مُنقّش به چین شود
می‌خواستم بگویمش امّا گریستم آری، همیشه بارِ زبان را کشید چشم... @ASI_khorasani
هدایت شده از علی مقدم
یا علی مدد قصیده واره اخلاقی علوی رها کن غم صورت ظاهری را قبا کی بپوشاند این لاغری را ؟! به کهنه لباست بسازی ، خدایت نصیبت کند سُندُس و عَبقَری را نه هر کس که بالا رود ، گشت بالا نه هر منبر ارزش دهد منبری را به سجده سر از سِرّ حق دربیاری به پستی نهاده خدا مهتری را به گردن بیانداز طوق خدا را همان ذات از عیب و پستی ، بری را به باطن چه داری ؟ که فردای محشر نخواهد خرید از تو بازیگری را خودت را سبک کن ز دنیا ، که مرگت بگیرد ز تو آنچه که میبری را "تَخَفّف" اگر قصد داری که "تَلحَق" بنازم پر و بال این بی پری را عمل در قیامت به تو بازگردد به دقّت ببین آنچه که میخری را سرت عاقبت خاک راه است اینجا برون کن ز سر خوی خیره سری را سرت را فقط خاک پای علی کن که آنجا ببینی فقط سروری را غلام علی هر که شد میتواند به زیر آورد چرخ نیلوفری را قلم میزنم در ثنایش مگر که به جا آورم شیوه ی چاکری را بگیرم دوات از خود آب کوثر قلم سازم اینبار بال پری را قلم بشکند زیر بار جمالش چسان گویم آن صولت حیدری را؟! نباشد توان سخن پیش نطقش نه فردوسی و سعدی و انوری را فقط دل به مهر علی داده و بس نخواهیم غیر از علی ، دیگری را مجو از خسان ، حُبّ شاه ولا را که گوهر خوش آید فقط گوهری را به اعجاز قرآن تو را میشناسم کجا التفاتی کنم ساحری را ؟! وزیر است هارون فقط بعد موسی نخواهیم گوساله ی سامری را شده طالب حُسنِ تو ماه و انجم مکن رد ز دکّان خود مشتری را به خطبه لبی تر نما تا خطیبان بفهمند معنای نازک تری را به جز تو که مصداق والصابرون ی که داد آبرو معنی صابری را ؟! قسیم جزا و ثوابی به محشر خدا داده در دست تو داوری را بکش ذوالفقار و بفهمان به دشمن تفاوت بُوَد سحر و پیغمبری را من از تو طلب دارم آقا خودت را مکن سدّ راه من انگشتری را مگر اشک ما دست ما را بگیرد مگیر از دو چشمان ما این تری را گناهان من سد راهم شد آخر بیا برکن این قلعه ی خیبری را غرض ، گفتن از مدح مولاست ما را وگرنه نمیخواستم شاعری را @ASI_khorasani
لطف دوست شاعر و خطاط عزیزم آقای تراب زاده