.
🛑 #مهم ؛ بخوانید و منتشر کنید 🛑
✍ خاطره ای از سوریه و ارائه ی یک پیشنهاد
سال ۱۳۹۰ با ۳ نفر از رفقا رفتیم عراق؛ اولین سفرم بود. مرزها رو قبل محرم بسته بودند، کلی اذیت شدیم و خبر آمد مرز مهران باز شده است و نهایتا رسیدیم کربلا و تا عاشورا عراق بودیم.
بعد عاشورا یکی از رفقا گفتند بریم سوریه، اگر نرویم دیگر نمیشود رفت و میخواد جنگ شروع شود.
به هرکس گفتیم ، ترسیدند و ۴ نفری در شور جوانی که ۲۰ سالمون بود به سمت سوریه رفتیم. یادمه بعد طلبگی، انگشتری پدربزرگم داده بود که قیمتی بود، همون رو مسجد کوفه فروختم و خرج سوریه اوکی شد.
اولین سفرم به سوریه بود. از ایرانی ها ویزا نمی گرفتند و چون زائری نبود، همه ی هتل ها خالی بود و با پول کمی، چند روز در هتل ماندیم. بعد چند روز خواستیم برگردیم، دیدیم پروازها و ... لغو شده و برگشت به ایران منتفی است. هرجایی که فکرشو بکنید رفتیم ولی نشد.
پول هامون داشت تموم میشد و کسی رو هم نمیشناختیم و هرجا میرفتیم کلی مذمتمون میکردند و میگفتن چرا اومدید. با این قیافه ی حزب اللهی چجوری نمیترسید و شب ها میرید بیرون؟! نمیدونید اینجا سر میبرن؟!
خلاصه به بچه ها گفتم، ما که از همه جا و همه کس ناامید شدیم، اول باید میرفتیم از خود خانم زینب میخواستیم، الان بریم از بی بی بخواهیم هرچی خیره محقق کند.
اول رفتیم حرم حضرت رقیه توسل کردیم بعد رفتیم حرم حضرت زینب و بعد زیارت، همینجوری برای خودمون پیاده روی میکردیم.
یهویی دیدیم یک اتوبوس اونور خیابان پارکه، دیدیم ایرانیند، گفتیم مگه سفر ممنوع نیست؟! گفتند ما چندماهه اومدیم و یک قطعه خراب شده و پیدا نمیکنیم، گفتیم ما اصلا مسیرمون اینجا نیست و داستانمون رو گفتیم و تاکید کردیم که حتما عنایت بی بی است، شماره تماس هتل رو دادیم و گفتیم هر وقت اوکی شدید ما رو هم باخودتون ببرید. گفتن شما دعا کنید قطعه پیدا بشه ، ما هم شما رو میبریم.
چندساعت بعد رسیدیم هتل و دیدیم میگن کجایید ، یکی چند بار زنگ زده. منتظر نشستیم دوباره زنگ زد و گفت واقعا معجزه شده و قطعه ای که پیدا نمیشد ، بعد شما یهویی پیدا شد و گفت فردا همونجا باشید بریم ایران. دوباره رفتیم حرم و تشکر ویژه کردیم و خلاصه ما برگشتیم و دیگه هم قسمت نشد سوریه بریم ولی با چشم خودم هم عنایت و معجزه بی بی رو دیدم هم دیدم جنگ با یک کشور چه میکند، سوریه اون سالها واقعا زیبا بود ، برعکس عراق که ویران شده بود ولی آمریکا و کاسبان جنگ برای اینکه نفعشان و تجارتشان در جنگ است، باید همیشه یک منطقه را مشغول جنگ کنند تا به دنیای خود برسند.
امروز هم خبرهای سوریه همه را ناراحت کرده است، اینکه چه کسی مقصر است ، الان وقت این حرفها نیست و به وقتش میگیم چرا اینگونه شد، الان وسط جنگ تمام عیار، یک وظیفه ی مهم داریم و آن اینکه بدانیم وسط جنگیم و باید اولویت هایمان رو طبق وضعیت موجود پیش ببریم.
امروز جبهه ی مقاومت به یک پشتوانه ی ۵۰ میلیونی در ایران نیاز دارد که از همه ی جهات پشتشان باشد تا بتواند جلوی این همه پول پاشی در عرصه های مختلف نظامی تا رسانه ای ایستادگی کند.
ایجاد جبهه ی ۵۰ میلیونی فعال در کشور نیاز به مقدماتی دارد؛ اولین و مهمترین قدمش این است بدانیم این ۵۰ میلیون همه مثل ما فکر نمیکنند ولی اگر بدانند انسانیت و ایران در خطر است همدل میشوند، مثل فامیل هایی که باهم ارتباط ندارند یا قهرند یا مشکل فکری دارند ولی وقتی پای مرگ عزیزی در میان باشد همه تا رفع آن مشکل، همدل میشوند و کمک میکنند تا مساله حل شود.
فرض میگیریم همه ی مسائل و دغدغه هایی که ما میگوییم درست باشد ولی الان اولویت اول و آخر باید ایجاد جبهه ی ۵۰ میلیونی فعال باشد و هرتصمیم فرهنگی و اقتصادی به ایجاد این جبهه آسیب بزند ، سم مهلک است.
وسط جنگ نباید مشغول دعوای نعمتی حیدری شد؛ باید همدلی ایجاد شود و باید با هرکسی که مانع این همدلی است، برخورد جدی شود، چون در وضعیت جنگی، #مُنکری بزرگتر از دو قطبی و دعوا وجود ندارد.
تله ی جنگ و سایه ی جنگ و ... هم توهم است، ما دقیقا وسط جنگیم ولی ظاهرا تا خانه ی یکی را نزنند ، خیالش راحت است و حس جنگ ندارد.
وسط جنگ ، فقط باید به جنگ و پیروزی و همدلی فکر کرد وگرنه بشینی حرفهای دیگه بزنی ، دقیقا داری تو زمین دشمن بازی میکنی.
باید همه پاکار باشند و این فقط با روحیه ی ملی و فراجناحی صورت میگیرد، اینکه او بگوید تو نباش، من بگویم تو نباش ، همین میشود که میبینیم.
الان وقت همدلی با هرکسی است که مخالف اسرائیله گرچه او بی دین باشد ، شیعه نباشد، مسیحی باشد ، انقلابی نباشد و به قول امام موسی صدر اگر اسرائیل با شیطان بجنگد ما کنار شیطان می ایستیم، این نگاه یک فقیه مطلع از اسرائیل است که رژیم حرامزاده ی صهیونیست را درست شناخته و از ابلیس هم بدتر میداند. پس بیایید حداقل از امروز همه باهم برای این همدلی تلاش کنیم. یاعلی...
✍ شیخ فرهاد فتحی
.