eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
89.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
7.3هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مبادا کاری که اجر و ثواب دارد، زیان به حساب آوری قَالَ يَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّوْبَخْتِيُّ: مَرَّ رَجُلٌ بِأَبِي‌الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام فَقَالَ لَهُ: أَعْطِنِي عَلَى قَدْرِ مُرُوَّتِكَ. قَالَ: لَا يَسَعُنِي ذَلِكَ. فَقَالَ: عَلَى قَدْرِ مُرُوَّتِي. قَالَ: أَمَّا إِذاً فَنَعَمْ، ثُمَّ قَالَ: يَا غُلَامُ! أَعْطِهِ مِائَتَيْ دِينَارٍ، وَ فَرَّقَ علیه السلام بِخُرَاسَانَ مَالَهُ كُلَّهُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ. فَقَالَ لَهُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ: إِنَّ هَذَا لَمَغْرَمٌ. فَقَالَ: بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ، لَا تَعُدَّنَّ مَغْرَماً مَا ابْتَعْتَ بِهِ أَجْراً وَ كَرَماً. (📚بحارالأنوار، ج‏49، ص100 به نقل از مناقب) ‌‌‏ يعقوب بن اسحاق نوبختی گفت: مردى از کنار حضرت رضا علیه السلام می ‌گذشت. عرض كرد: به اندازه جوانمردی ‌ات به من ببخش. آن‌ حضرت فرمود: آن‌قدر برايم مقدور نيست. عرض كرد: پس به قدر جوانمردی من ببخش. فرمود: اين كار اشكالی ندارد. پس به غلامش فرمود که به اين مرد دويست دينار بده. و این کار در حالی بود که در روز عرفه تمام اموال خود را در خراسان بين فقرا تقسيم كرده بود. فضل بن سهل عرض كرد: اين كار موجب زيان است. حضرت رضا علیه السلام فرمود: خیر، این کار موجب سود است. كارى كه موجب اجر و پاداش شود، هرگز نبايد زيان به حساب آوری. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️ دیگر نیازمند نشدم... 🔸شخصی از اهل علم می‌گفت: در کربلا یا نجف که بودیم، گاهی در مضیقه قرار می‌گرفتیم به‌حدی که آب و نان نداشتیم. خانواده می‌گفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه. من می‌گفتم: این کار را نمی‌کنم و اگر اصرار بکنید، می‌گذارم و از خانه بیرون می‌روم. 🔸 آن شخص می‌گفت: شب خواب دیدم کسی در می‌زند. عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بود. دستش را بوسیدم. وارد خانه شدند و مقداری نشستند و هنگام تشریف بردن دیدم چیزی زیر تشک گذاشتند. پس از تشریف بردنشان در عالم خواب نگاه کردم ببینم چه گذاشته‌اند، دیدم یک فلس عراقی را گذاشته‌اند، [که کوچک‌ترین واحد پول عراق و أَقَل ما یباعُ وَ یشْتَری بِهِ (کمترین مبلغی که می‌توان با آن چیزی را خرید و یا فروخت) است که شاید فقرا هم آن را قبول نکنند] از خواب بیدار شدم و بعد از آن خواب دیگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله صد یا هشتاد تومان رسید و وضع ما رو به بهبودی رفت. 👌ما که چنین ملاذ و ملجئی (تکیه‌گاه و پناهگاهی) داریم، چه احتیاجی به دیگران داریم؟! 📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۹ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
🔴 چک سفید؛ پاداش شیخ کافی برای چند ماه تدریس من! تدریس شما رایگان بود؟ یک خاطره در همین زمینه دارم
بالاخره پایان کار چطور شد؟ شیخ کافی همان‌طور که وعده کرده‌بودند، حق و حقوق شما را به‌طور ویژه محاسبه و پرداخت کردند؟ بله. همینطور شد. من ۲، ۳ ماه به طور فشرده به بچه‌ها درس دادم و عقب‌ماندگی‌شان در تمام دروس (علوم، فارسی، ریاضی، دیکته و...) جبران شد و الحمدلله در امتحانات هم موفق شدند. روز آخر تدریس گفتم: آقای کافی! کار من تمام شد. با اجازه شما عازم مشهد هستم. حلال کنید. گفت: "بفرمایید بنشینید! آقای وزیری! یادت هست آن روز اول که تدریس به فرزندانم را قبول کردی، با من سر مبلغ حرف نزدی و طی نکردی؟ حالا من می‌خواهم هرچه مردم به شما می‌دهند، بیشتر از آن را بدهم." بعد، یک چک سفید متعلق به بانک صادرات نبش میدان گمرک را جلوی دستم گذاشت و گفت: "هرچه دوست داری، بنویس!" گفتم: نه حاج آقا. من ساعات مشخصی درس دادم و حق‌الزحمه‌اش هم مشخص است. ایشان هم خوشش آمد. البته کسی مثل ایشان، با علم و معنویتی که داشت، طرف مقابلش را می‌شناخت. شاید بر همین اساس هم آن چک را به من پیشنهاد داد. ادامه در پست های بعد.... ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
بالاخره پایان کار چطور شد؟ شیخ کافی همان‌طور که وعده کرده‌بودند، حق و حقوق شما را به‌طور ویژه محاس
خلاصه آقای کافی در ادامه پرسید: "شما چند ساعت به بچه‌های من درس دادی و حق‌الزحمه هر ساعت چقدر می‌شود؟ " حساب کردم و گفتم: ۶۰ ساعت؛ هر ساعت هم برای ۴ فرزندتان، ۳۰ تومان می‌شود. گفت: "خب، ۶۰ تا ۳۰ تومان، می‌شود ۱۸۰۰ تومان. من ۲ هزار تومان به شما می‌دهم، ۲۰۰ تومان هم بیشتر. " آن موقع (سال ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۳)، ۲۰۰ تومان، خیلی پول بود. اما ایشان برای قدرشناسی از کار معلم فرزندانش، این مبلغ را اضافه بر حق‌الزحمه تدریس، به من داد. ادامه در پست های بعد... ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
19.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اویس مویلحه/محمد عرب /داستان زیبای محمد عرب سخنران شهید کافی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هر شب دلت رو با خدا صاف کن ببخش همه کسایی رو که دلتو شکستن اینجوری هم خدا حواسش بهت هست هم بهترین آرامش شب نصیبت میشه شبتون امام زمانی❤️❤️❤️ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 نظر اجنه درباره‌ آیت‌ الله‌ بهجت! وارد منزل عمویم در ڪربلا شدم خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت:آن‌جا نرو دارد. گفتم: باشد به من ڪــاری ندارند.رفتم داخل اتاق دراز ڪشیدم ، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم ڪشیدم.پاسی از شب ڪه گذشت ، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یڪ دفعه احساس ڪردم ڪه 😰..... ادامه ماجرا در ڪانال سنجاق شده👇🏻‌ http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3
🔴 دست پنهان یهود و دو بار فساد آنها در زمین... «ما به بنى‌اسرائيل در كتاب آسمانى(تورات) اعلام‌ كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد و برترى‌جويى بزرگى خواهيد نمود.»(اسراء/ ۴) 🌕 آقا امام صادق علیه‌السلام در تفسیر آیه «وَ قَضَیْنا إِلی بَنی إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ»؛ و در کتاب آسمانی(شان) به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد، فرمودند: «منظور از این دو بار فساد، کشتن علی بن ابی طالب علیه‌السلام و نیزه زدن به امام حسن علیه‌السلام است و برترى‌جويى بزرگى خواهيد نمود، منظور کشته شدن امام حسین علیه‌السلام است» عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فِي قَوْلِ اَللَّهِ وَ قَضَيْنٰا إِلىٰ بَنِي إِسْرٰائِيلَ فِي اَلْكِتٰابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي اَلأَرضِ مَرَّتَينِ قَالَ قَتلُ عَلِيّ وَ طَعنُ اَلحَسنِ وَ لَتَعلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَین 📗تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸،ص۸۸ 📗تفسير نور الثقلين، ج ۳، ص ۱۳۸ 📗تفسير البرهان، ج ۳، ص ۵۰۴ 📗الکافی، ج۸، ص۲۰۶ 📗بحارالأنوار، ج۵۳، ص۹۳ 📗العیاشی، ج۲، ص۲۸۱ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 سر در قدیمی مهدیه تهران و استقبال پرشور مردم از مراسم دعا و سخنرانی شهید کافی در این مکان@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
امام یعنی این💖 روزی متوکل حضرت امام جواد علیه السلام را احضار کرده بود و گویا ایشان سوار قاطر بودند و به دربار متوکل می‌رفتند. جمعیت در بیرونِ در خیلی زیاد بود و غوغایی بود. وقتی که حضرت از دور پیدا شدند به موجب آن احترام و مهابتی که برای حضرت بود مردم، کوچه دادند و حضرت آمدند و در حال رد شدن از کوچه بودند. راوی می‌گوید: من نگاه کردم دیدم او خیلی با وقار است و همین طور سرش را پایین انداخته و می‌آید. برای دیگران باید با زور شلاق، راه باز کنند ولی برای او مردم به احترام، راه را باز می‌کنند. با خودم گفتم که آیا شیعه همین شخص را می‌گویند امام است و دارای چنین مقاماتی است؟ چه فرق می‌کند، این هم بشری است مانند ما؛ فرقش با ما چیست؟ تا این را با خودم گفتم یک وقت امام رویش را به طرف من برگرداند و فرمود: «فَقَالُوا أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِي ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ؛ و گفتند: آيا تنها بشرى از خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت، ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهيم بود»(قمر/۲۴). بعد به دنبال آن یک مطلب دیگر در ذهنم پیدا شد. فوراً فرمود: «أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ؛ آيا از ميان ما وحى‌ بر او القا شده است؟ نه، بلكه او دروغگويى گستاخ است»(قمر/۲۵). فهمیدم نه، امام یعنی همین‏. استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۵، ص۲۵۲(با تلخیص) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
خلاصه آقای کافی در ادامه پرسید: "شما چند ساعت به بچه‌های من درس دادی و حق‌الزحمه هر ساعت چقدر می‌شو
🔴 بعد از آن سال‌ها، دیگر فرزندان مرحوم شیخ احمد کافی یا همان شاگردانتان را ندیدید؟ - چرا. دو نفرشان را سال‌ها بعد دیدم. چند سال بعد از پیروزی انقلاب، یک روز وارد مهدیه شدم. یکی از پسران مرحوم کافی که روحانی است، مرا دید و شناخت و از دور گفت: "چطورید استاد؟" همه جمعیت به سمت من برگشتند و پرسیدند: "شما استاد آقازاده شیخ احمد کافی هستید؟ " گفتم: نه. من مدتی دروس مدرسه را به ایشان آموزش می‌دادم. خلاصه پسر آقای کافی جلو آمد، مرا بغل کرد، تلفنم را گرفت و... اتفاق جالب دیگر این بود که یکی دیگر از پسران آقای کافی، سال‌ها بعد فرزندش را برای آموزش قرآن به کانون قرآن ما آورد. تاریخ دوباره تکرار شد. باز هم یکی از آقازاده‌های مرحوم کافی، شاگرد من شد؛ البته این بار نوه ایشان. ادامه دارد.... ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴فرستاده امام زمان (علیه السلام) ابو عبید الله محمد بن زید بن مروان می گوید: روزی مردی جوان نزد من آمد، من در چهره او دقت کردم آثار بزرگی در صورتش پیدا بود، وقتی همه مردم رفتند، به او گفتم: کیستی؟ گفت: من فرستاده خلف امام زمان (علیه السلام) به نزد بعضی از برادرانش به بغداد هستم. گفتم: آیا مرکبی داری؟ گفت: آری در خانه طلحیان است. گفتم: برخیز وآن را بیاور، غلامم را نیز همراه او فرستادم. او مرکبش را آورد وآن روز نزد من ماند واز طعامی که برایش حاضر کردم خورد، وبسیاری از اسرار وافکار مرا بازگو کرد. گفتم: از کدام راه می روی؟ گفت: از نجف به سوی رمله واز آنجا به فسطاط آنگاه مرکبم را هی زده وهنگام مغرب خدمت امام زمان (علیه السلام) مشرف می شوم. صبح هنگام من نیز برای بدرقه با او حرکت کردم وقتی به پل دار صالح رسیدیم، او به تنهایی از خندق عبور کرد ومن می دیدم که در نجف فرود آمد ناگاه مقابل دیدگانم غایب شد!. 📚بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴ و۱۷۵@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی