eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
88.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 شهید کافی چگونه وارد حوزه علمیه شدند و در کجا تحصیل کردند؟ ابتدا نزد مرحوم میرزا احمد کافی (پدربزرگ‌شان) که استاد خیلی از بزرگان مشهد بودند درس می‌خواند و در سن دوازده سالگی وارد حوزه مشهد می‌شود و بالاخره در سن 18 سالگی به عتبات عالیات هجرت می‌کند و در نجف توفیق شاگردی شهید محراب آیت ‌الله سید اسدالله مدنی؛ آیت ‌الله راستی کاشانی و... را پیدا می‌کند. 5 سال در نجف از علمای آن‌جا کسب فیض می‌کنند و در سن 23 سالگی، به‌خاطر مشکلاتی که پدر ایشان در عرصه کسب و کار داشتند، با اجازه مراجع وقت نجف و آیت ‌الله‌العظمی خویی، به ایران برمی‌گردند و با بیت آیت ‌الله شاهرودی وصلت می‌کنند و ساکن قم می‌شوند، 2 الی 3 سال در قم و در نزد آیت الله میرزا ابوالفضل تبریزی و دیگر بزرگان قم تحصیل می‌کنند و سطوح عالیه را نیز در قم تدریس می‌کردند. ❌از زبان شیخ محسن کافی فرزند شهید@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚داستان_واقعی دو تا برادر بودند که بہ ظاهر هیأتی نبودند و بہ قول بعضی ها از آن هیپی ها..!! این دو شیفتہ سید شده بودند و بہ خاطر دوستی با سید وارد هیأت شدند. یک روز مادر اینها شڪ مے ڪند ڪہ چرا شبها دیر بہ خانہ مے آیند؟! یڪ شب دنبال آنها راه مے افتد، می بیند پسرانش رفتند داخل یک زیر‌زمین! این خانم هم پشت در می نشیند و گوش می دهد متوجہ مے شود از زیرزمین صدای مداحی مے آید. بعد از اتمام مراسم مادر متوجہ می شود فرزندانش مشغول نماز شده اند؛ با دیدن این صحنہ مادر هم تحت تاثیر قرار می گیرد و او هم به این راه کشیده می شود.  خود سید بعد‌ها تعریف ڪرد ڪہ این دو برادر یڪ شب آمدند گفتند: سید! مادرمان می خواهد شما را ببیند. رفتم دیدم خانمی است چادری؛ گفت: آقا سید شما من را ڪہ نماز نمے خواندم، نمازخوان ڪردید! چادر بہ سر نمی ڪردم، چادری ڪردید! ما هر چہ داریم! از شما داریم. این خانم بعدها تعریف ڪرد ڪہ سید بہ من گفت: من هر چہ دارم از این فرزندان شما دارم! اینها معلم اخلاق من هستند! @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔵 ذکر و شکر 🔹بدون شک، نعمت وجود امام و برکات حضور او در عالم، از بزرگترين نعمتهای خداوند مهربان است و دعا کردن برای آن حضرت، نوعى قدردانی از نعمت امام و شکرگزاری به درگاه اوست؛ چنان که غفلت از دعا برای امام مهدى (عجّ‌الله‌فرجه) به گونه‌ای ناسپاسی و کفران نعمت الهی است. 🔹قرآن کريم در سوره ضحی می فرمايد: وأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ. [ و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن.] يعنى خدا دوست دارد انسان نعمت هاى او را ياد کند، تا نعمت بودن آنها را فراموش نکند و فرصت بهره مندی از آنها را از دست ندهد. 🔹با اين بيان، دعا برای امام مهدی هم شکرِ خدا است و هم ذکرِ حضرت مهدى؛ يعنى با توسل و دعا، رابطه اى پيوسته با امام برقرار مى‌کنی و ياد و نام او را هميشه و همه جا در قلب و جانت زنده نگه می‌‌داری. 📚کتاب نگين آفرينش۲، ص۳۳ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
یک دنیا آرامش یک دنیا تندرستی و یک عالم خوشبختی و برکت خواستارم لحظه هاتون پر از عطر گل با طراوت شب تون بخیر🌸 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
چه زیباسٺ آغاز یک صبح شیرین به نام سلام علی آل یاسین سلامی که بوی خوش یار دارد دلٺ را پر از عشق دلدار دارد چه زیباسٺ آغاز هرروز خود را سلام علی آل یاسین بگوییم اللهـم عجـل لولیـک الفـرج صبح شما بخیر ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🍃 از علائم آخرالزمان ✍ شهوت گرایی و لذت‌جویی "همّ و غم مردم (در آخرالزّمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به شهوتشان خلاصه می شود، دیگر اهمیّت نمی دهند که آنچه می خورند حلال است یا حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!  📚اصول کافی، ج۸، ص۴۲ 👈 زنان در آن زمان، بی حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد. آنان در فتنه ها داخل، به شهوت ها علاقه مند و با سرعت به سوی لذّت ها روی می آورند. خواهی دید که زنان با زنان ازدواج می کنند. درآمد زنان از راه خودفروشی و بزهکاری تأمین می گردد. آنان حرام های الهی را حلال می شمارند و بدین سان در جهنّم وارد و در آن جاودان می گردند. 🔹 مرگ های ناگهانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : « قیامت برپا نمی گردد ، تا این که مرگ سفید ظاهر شود . گفتند : ای رسول خدا ! مرگ سفید چیست ؟ فرمود : مرگ ناگهانی » 📚الفائق ، جلد ۱ ،ص۱۴۱ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 داستانهای علما: توشه حسینی آیت الله کوه کمره ای یکی از ویژگیهای مرحوم آیة الله حجت رحمة الله علیه علاقه فوق العاده و محبت فراوان ایشان به سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه ‏السلام بود. در آخرین روز عمرش پس از آنکه امر فرمود مهرش را شکستند (تا بعد از مرگ مورد استفاده قرار نگیرد) مقداری از تربت حضرت سیدالشهداء میل فرمود و گفت: این آخرین زاد من است از دنیا، پس دعوت حق را لبیک گفت. در ابتداء که امر فرمود مهرش را بشکند بعضی از علاقه‏ مندان از این کار خودداری می ‏کردند و نمی‏ خواستند مهر را خرد کنند. گفتند به خدمت ایشان استخاره کنید با قرآن اگر خوب آمد بشکنید و گرنه همان کار را بکنید. وقتی استخاره کردند این آیه در اول صفحه آمد: «له دعوة الحق» پس امر کرد مهر را شکستند. چنانچه در روی سنگ مزارش حک شده است: «و بعد ما استخار بکلام الحق فی کسر خاتمه واُجیب بقوله تعالی «له دعوة الحق» امربه ثم تناول التربة الحسینیة و قال آخر زادی من الدنیا التربة، فلبی دعوته زوال یوم الاثنین ثالث جمادی الاولی من سنة 1372». در همین رابطه است بیت زیر که یکی از ارادتمندان به آن مرحوم گفته است. زخاک کربلا می ‏خورد و می‏ گفت همین باشد ز دنیا آخرین زاد از ارتحالش جهان علم و فضیلت داغدار شد بطوری که مرحوم آیة الله بروجردی وقتی از این جریان باخبر شد فرمود کمرم شکست. (مجله نور علم، شماره10) منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️دست بالای دست بسیار است بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام را بریزد. به شعبده باز هندی گفت: - می توانی کاری بکنی که علی بن محمد کنف شود؟! - چه جور کاری؟ نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد. پول چنان او را سرمست کرده بود که سر از پا نمی شناخت. نقشه اش را به متوکل گفت. متوکل قهقهه سر داد و گفت: - آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی! به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند. از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید. وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید. بسم الله. امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاپ کرد. حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد. حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود.. ❌ادامه در پست های بعدی... @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی