📚#بخش_اول
🔴وقتی امیرالمومنین علیه السلام سم می خورند و چهره مبارکشان شاداب می شود!
💎مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج می نویسد: علی بن حسین علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام روزی نشسته بودند که مردی یونانی که ادعای فلسفه و طب میکنند بر آن حضرت علیه السلام وارد شد، و گفت: ای اباحسن! خبر صاحبتان به من رسید و فهمیدم که جنون دارد من آمدم تا او را درمان کنم. نزد او رفتم اما او مرده بود و نتوانستم او را درمان کنم و به من گفته شد: شما پسر عمو و دامادش هستید، من در شما زردی میبینم شما را فرا گرفته است و دو ساق پای تو لاغر است که فکر نمی کنم توانایی تحمل شما را داشته باشند. اما دوای زردی نزد من است، ولی برای فربه کردن لاغری ساقهای پا راهی سراغ ندارم بهتر است که در راه رفتن مواظب خودتان باشید و کمتر پیاده روی کنید و هنگامی که چیزی را روی دوش خود میگذارید یا در بغل خود قرار میدهید وزن آن را کم کنید و اشیاء با وزن بالا را حمل نکنید؛ چون در این صورت دو پای لاغر شما هنگام حمل شیءای سنگین از شکسته شدن ایمن نمی ماند. اما دوای زردی نزد من است و آن این است که، آن یونانی دوایی را درآورده و گفت: این شما را اذیت نکرده و بد بو نمی شود،امّا باید چهل صبح از خوردن گوشت خودداری کنید و سپس زردیتان را از بین میبرد.
علی علیه السلام فرمود: تو سود این داروی زردی را بیان کردی آیا چیزی را میشناسی که آن را زیاد کند و موجب ضررش باشد؟
مرد گفت: بله، حبّه ای از این دارو را و به دارویی که همراهش بود اشاره کرد و گفت: اگر شخصی که زردی دارد بخورد بلافاصله میمیرد و اگر زردی نداشته باشد مبتلا به زردی شده و در همان روز میمیرد.
علی علیه السلام فرمود: داروی مضر را به من نشان بده پس یونانی آن را به ایشان داد و امام فرمود: مقدار این چقدر است؟
گفت:اندازه دو مثقال سم کشنده و هر حبه از آن مردی را میکشد. پس علی علیه السلام آن را گرفت و خورد و عرق خفیفی کرد، مرد شروع به لرزیدن کرد و به خودش گفت: الان مردم نزد علی علیه السلام میآیند و میگویند: تو او را کشتی و حرف مرا هم قبول نمی کنند که خود او مرا مجبور کرد.
علی علیه السلام تبسمی کرد و فرمود: ای بنده خدا! الان در بهترین وضعیت بدنی هستم، آن چه تو آن را سم پنداشتی ضرری به من نرساند، پس چشمانت را ببند،او بست.
پس امام فرمود: چشمانت را باز کن، پس باز کرد و به صورت علی علیه السلام نگاه کرد که مانند شرابی سفید و قرمز بود، مرد از آنچه دیده بود به لرزه افتاد و علی علیه السلام خندید و فرمود: زردی که گمان کردی در من است کجاست؟
مرد گفت: به خدا سوگند گویا تو کسی نیستی که قبلاً دیده بودم، شما بسیار زرد بودید و الان سرخ شده اید، علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: زردی با سمی که گمان کردی قاتل من است از بین رفت. امّا این دو ساقم - امام پاهایش را دراز کرد و آنها را نشان داد - تو گمان کردی که من نیاز به مراقبت بدنی در حمل آن چه بر رویم گذاشته شود دارم تا پاهایم دو نیم نشود و من ثابت میکنم که طب خدای عزوجل بر خلاف طب توست و با دستش به استوانه چوبی بزرگی زد که بالای آن مجلسی که در آن بود قرار داشت، و بالای آن دو اتاق قرار داشت، که یکی از آنها روی دیگری بود امام علیه السلام آن را به حرکت درآورده و بلند کرد پس پشت بام و دیوارها که رویشان دو اتاق بود بالا آمد، طبیب یونانی بیهوش شد و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آب به صورتش بپاشید به هوش آمد در حالی که میگفت: به خدا سوگند که تا به امروز چیزی به این شگفتی ندیده بودم.
علی علیه السلام به او فرمود: ای یونانی این قدرت دو پای لاغر است و قدرت تحمل آن در طب تو ای یونانی!
سپس یونانی گفت: آیا محمد صلی الله علیه و آله نیز مانند تو بود؟
علی علیه السلام فرمود: آیا علم و عقل و نیروی من جز علم و عقل و نیروی اوست؟ مردی ثقفی که از ماهرترین طبیبان عرب بوده نزد ایشان آمده و گفته است: اگر جنونی داری معالجه ات کنم؟ محمد صلی الله علیه و آله فرمود: آیا میخواهی نشانه ای به تو آشکار کنم که بی نیازی من از طب تو و نیاز تو به طب مرا نشان دهد؟
گفت: بله: رسول خدا صلی الله علیه و آله
فرمود: چه نشانه ای میخواهی؟
گفت: آن درخت خرما را صدا بزن - و به نخل بلندی اشاره کرد - پس آن را صدا زد و ریشه اش از زمین کنده شد در حالی که زمین را میشکافت تا نزد او ایستاد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به مرد فرمود: آیا تو را کافی است؟
گفت: نه،
فرمود: چه میخواهی؟
گفت: به او دستور بده تا سر جای اصلی اش برگردد و در مکانی از آن درآمده مستقر شود پس پیامبر صلی الله علیه و آله آن کار را انجام داد و نخل برگشت و در مکانش آرام گرفت.
ادامه دارد...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📖خطبه ی غدیر
#بخش_اول: حمد و ثنای الهی
*اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.*
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست. اوست آفریننده آسمان ها و گستراننده زمین ها و حکمران آن ها. دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریده ها و نعمت ده ایجاد شده هاست. به یک نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی