eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
89هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🔴وقتی امیرالمومنین علیه السلام سم می خورند و چهره مبارکشان شاداب می شود! 💎مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج می نویسد: علی بن حسین علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام روزی نشسته بودند که مردی یونانی که ادعای فلسفه و طب می‌کنند بر آن حضرت علیه السلام وارد شد، و گفت: ای اباحسن! خبر صاحبتان به من رسید و فهمیدم که جنون دارد من آمدم تا او را درمان کنم. نزد او رفتم اما او مرده بود و نتوانستم او را درمان کنم و به من گفته شد: شما پسر عمو و دامادش هستید، من در شما زردی می‌بینم شما را فرا گرفته است و دو ساق پای تو لاغر است که فکر نمی کنم توانایی تحمل شما را داشته باشند. اما دوای زردی نزد من است، ولی برای فربه کردن لاغری ساقهای پا راهی سراغ ندارم بهتر است که در راه رفتن مواظب خودتان باشید و کمتر پیاده روی کنید و هنگامی که چیزی را روی دوش خود می‌گذارید یا در بغل خود قرار می‌دهید وزن آن را کم کنید و اشیاء با وزن بالا را حمل نکنید؛ چون در این صورت دو پای لاغر شما هنگام حمل شیءای سنگین از شکسته شدن ایمن نمی ماند. اما دوای زردی نزد من است و آن این است که، آن یونانی دوایی را درآورده و گفت: این شما را اذیت نکرده و بد بو نمی شود،امّا باید چهل صبح از خوردن گوشت خودداری کنید و سپس زردیتان را از بین می‌برد. علی علیه السلام فرمود: تو سود این داروی زردی را بیان کردی آیا چیزی را می‌شناسی که آن را زیاد کند و موجب ضررش باشد؟ مرد گفت: بله، حبّه ای از این دارو را و به دارویی که همراهش بود اشاره کرد و گفت: اگر شخصی که زردی دارد بخورد بلافاصله می‌میرد و اگر زردی نداشته باشد مبتلا به زردی شده و در همان روز می‌میرد. علی علیه السلام فرمود: داروی مضر را به من نشان بده پس یونانی آن را به ایشان داد و امام فرمود: مقدار این چقدر است؟ گفت:اندازه دو مثقال سم کشنده و هر حبه از آن مردی را می‌کشد. پس علی علیه السلام آن را گرفت و خورد و عرق خفیفی کرد، مرد شروع به لرزیدن کرد و به خودش گفت: الان مردم نزد علی علیه السلام می‌آیند و می‌گویند: تو او را کشتی و حرف مرا هم قبول نمی کنند که خود او مرا مجبور کرد. علی علیه السلام تبسمی کرد و فرمود: ای بنده خدا! الان در بهترین وضعیت بدنی هستم، آن چه تو آن را سم پنداشتی ضرری به من نرساند، پس چشمانت را ببند،او بست. پس امام فرمود: چشمانت را باز کن، پس باز کرد و به صورت علی علیه السلام نگاه کرد که مانند شرابی سفید و قرمز بود، مرد از آنچه دیده بود به لرزه افتاد و علی علیه السلام خندید و فرمود: زردی که گمان کردی در من است کجاست؟ مرد گفت: به خدا سوگند گویا تو کسی نیستی که قبلاً دیده بودم، شما بسیار زرد بودید و الان سرخ شده اید، علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: زردی با سمی که گمان کردی قاتل من است از بین رفت. امّا این دو ساقم - امام پاهایش را دراز کرد و آن‌ها را نشان داد - تو گمان کردی که من نیاز به مراقبت بدنی در حمل آن چه بر رویم گذاشته شود دارم تا پاهایم دو نیم نشود و من ثابت می‌کنم که طب خدای عزوجل بر خلاف طب توست و با دستش به استوانه چوبی بزرگی زد که بالای آن مجلسی که در آن بود قرار داشت، و بالای آن دو اتاق قرار داشت، که یکی از آن‌ها روی دیگری بود امام علیه السلام آن را به حرکت درآورده و بلند کرد پس پشت بام و دیوارها که رویشان دو اتاق بود بالا آمد، طبیب یونانی بیهوش شد و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آب به صورتش بپاشید به هوش آمد در حالی که می‌گفت: به خدا سوگند که تا به امروز چیزی به این شگفتی ندیده بودم. علی علیه السلام به او فرمود: ای یونانی این قدرت دو پای لاغر است و قدرت تحمل آن در طب تو ای یونانی! سپس یونانی گفت: آیا محمد صلی الله علیه و آله نیز مانند تو بود؟ علی علیه السلام فرمود: آیا علم و عقل و نیروی من جز علم و عقل و نیروی اوست؟ مردی ثقفی که از ماهرترین طبیبان عرب بوده نزد ایشان آمده و گفته است: اگر جنونی داری معالجه ات کنم؟ محمد صلی الله علیه و آله فرمود: آیا می‌خواهی نشانه ای به تو آشکار کنم که بی نیازی من از طب تو و نیاز تو به طب مرا نشان دهد؟ گفت: بله: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چه نشانه ای می‌خواهی؟ گفت: آن درخت خرما را صدا بزن - و به نخل بلندی اشاره کرد - پس آن را صدا زد و ریشه اش از زمین کنده شد در حالی که زمین را می‌شکافت تا نزد او ایستاد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به مرد فرمود: آیا تو را کافی است؟ گفت: نه، فرمود: چه می‌خواهی؟ گفت: به او دستور بده تا سر جای اصلی اش برگردد و در مکانی از آن درآمده مستقر شود پس پیامبر صلی الله علیه و آله آن کار را انجام داد و نخل برگشت و در مکانش آرام گرفت. ادامه دارد... ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
امام محمد باقر علیه‌السلام خطاب به جابر بن یزید جُعفی می‌فرمایند: «ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت می‌کنم... ⇦ اگر مورد ستم قرار گرفتی، نکن ⇦ اگر به تو خیانت کردند، تو نکن ⇦ اگر تو را تکذیب کردند، نگیر ⇦ اگر تو را ستایش کردند، نشو ⇦ و اگر تو را سرزنش کردند، مشو بلکه درباره آنچه گفتند کن! ◽️اگر دیدی آنچه می‌گویند راست است، خود را کن ◽️و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثواب‌های او به تو می‌دهند و از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار می‌دهند» 📚بحارالأنوار، جلد۷۵، صفحه۱۶۲ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
📚#بخش_اول 🔴وقتی امیرالمومنین علیه السلام سم می خورند و چهره مبارکشان شاداب می شود! 💎مرحوم طبرسی د
📚 🔹یونانی به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: آن چه از محمد صلی الله علیه و آله ذکر می‌کنی بر من پوشیده است و من به کمتر از آن از تو قناعت می‌کنم. من از شما دور می‌شوم پس مرا صدا بزنید در حالی که اختیار جواب دادن نداشته باشم پس اگر مرا نزد خودتان آورید آن نشانه ایست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این چیزی که تو از من می‌خواهی تنها نشانه ای برای تو خواهد بود چون خودت می‌دانی که آن لحظه اراده نداری و من اختیار تو را از بین برده‌ام بدون اینکه مستقیما با من در ارتباط باشی یا از کسی که به او دستور داده‌ام که با تو همراهی کند یا از کسی که قصد آن را می‌کند بدون دستور من تو را باز گرداند، و من این کار را انجام نخواهم داد مگر اینکه قدرت برتر خداوند را نشان دهد، تو ای یونانی می‌توانی ادعا کنی و دیگری می‌تواند بگوید: چگونه با او بر آن موافقت کنم. پس پیشنهادی بده که نشانی برای تمامی جهانیان باشد یونانی به او گفت: اگر انتخاب را بر عهده من بگذاری من پیشنهاد می‌کنم که اجزای آن نخل را جدا کنی و همه را از یکدیگر دور کنی سپس آن را جمع کرده و به حالت نخستین برگردانی علی علیه السلام فرمود: این نشانه ای است و تو فرستاننده من به سوی آن -- یعنی نخل - هستی پس به او بگو: جانشین محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به اجزای تو دستور می‌دهد که پراکنده و دور شود مرد رفت و به نخل گفت: پس اجزای آن نخل از هم جدا شده و پراکنده و دور گشت تا اینکه اثری از آن باقی نماند به طوری که گویا اصلاً نخلی آنجا نبوده است، یونانی به لرزه افتاد و گفت: ای جانشین محمد! پیشنهاد اولم را انجام دادی دومی را نیز اجابت کن، پس به نخل دستور داد که جمع شده و همان گونه که بوده شود، پس فرمود: تو فرستاده من به آن هستی پس برگرد و به او بگو ای اجزای نخل جانشین محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو امر می‌کند که جمع شوی و به حالت اول خود برگردی، یونانی آن را صدا زد و گفته امام را به نخل گفت سپس آن نخل مانند شکل ذرات پراکنده به سمت فضا رفت پس هر کدام از اجزای آن شروع به جمع شدن کردند تا این که برای آن شاخه‌ها و برگ‌ها و ریشه‌ها و پوسته‌ها و خوشه‌های بزرگ و کوچک شکل گرفت سپس نزدیک گشت و جمع شد و طول و عرض پیدا کرد و ریشه آن در مکانش استقرار یافت و ساقه اش بر ریشه و شاخه‌ها بر ساقه، برگ‌ها بر شاخه، و خوشه‌ها بر برگ‌ها سوار شدند، این در حالی بود که خوشه هایش در ابتدا به دلیل دوری از ظرف های رطب و خرما از هم پراکنده بودند، یونانی گفت: چیز دیگری که دوست دارم آن است که خوشه‌های نخل را از آن میان خارج کرده و از سبزی به زردی و قرمزی و رطب دادن و پختگی تبدیل کنی تا قابل خوردن شود و من و حاضران را از آن اطعام کنی. امام علیه السلام فرمود: تو فرستاده من به سوی آن هستی پس گفته مرا به او بگو. یونانی آنچه که امیرالمؤمنین علیه السلام گفته بود را انجام داد سپس خرما بارور گشت و زرد و قرمز و رطب دار شد و خوشه هایش با رطب سنگین گشت. یونانی گفت: دیگر چیزی که دوست دارم این است که دست هایم نزدیک خوشه‌ها شده و به آن‌ها برسد و محبوب ترین چیز برای من آن است که یکی از آن را برای من پایین بیاوری و دستم به یکی دیگر از آن که همانند آن است برسد. امیرالمؤمنین فرمود:دستی را که می‌خواهد به آن برسد را دراز کن و بگو: ای نزدیک گرداننده دور، دستم را به آن نزدیک گردان و دیگری را که می‌خواهی خوشه اش به تو برسد را بگیر و بگو: ای آسان گرداننده دشوار، گرفتن آن چه از من دور است را برایم آسان گردان، پس مرد آن کار را کرد و به آن گفت، پس دست راستش طولانی گشت و به خوشه رسید و خوشه‌های دیگر خم گشته و بر روی زمین افتادند و چوب‌های خوشه خرما طولانی شدند، پس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر تو از آن بخوری و به شگفتی‌هایی که از آن برای تو آشکار گشته ایمان نیاوری خداوند عزّ و جلّ مجازاتی را که تو را به آن مبتلا می‌سازد تعجیل می‌گرداند تا مردم عاقل و جاهل از آن پند بگیرند. یونانی گفت: اگر من بعد از آنچه دیدم کافر شوم در دشمنی مبالغه کرده و در معرض نابودی قرار می‌گیرم، شهادت می‌دهم که تو از برگزیدگان خداوند و در همه گفته هایت درباره خداوند صادق هستی، پس هر آن چه می‌خواهی به من امر کن تا اطاعت کنم. 📖احتجاج،ص۱۲۲ - ۱۲۴ 📖تفسیر امام عسکری علیه السلام،ص ۶۷ - ۶۹ 📖بحارالانوار،ج۴۲،ص۵۵،ح۱۸ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
3⃣ جذب دلهای مردم  آنچه آدمی را نزد خدا و خلق او محبوب میسازد، اخلاق نیکوست. پیامبر اسلام هم با صبر و حُسن خُلق خود توانستند از بین مردم خشن و بادیه نشین عصر خود، انسان هایی مهربان و بااخلاص تربیت کنند. امروزه ما هم میتوانیم به وسیله حُسن خُلق و اخلاق نیکوی خود، جاذبه بیافرینیم و دل های دیگران را به اسلام و تشیع و امام زمان متمایل سازیم. 📌منتظرِ امام زمان در اخلاق نیک هم باید نمونه و الگو باشد. 📚 اخلاق مهدوی، اسماعیل حاجیان → @sheikh_kafi
🔴 ادعای خدایی دجّال... «فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» پس گفت: «من پروردگار برتر شما هستم» (نازعات/ ۲۴) 🌕 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «دجال بر الاغى سفيد رنگ (مايل به سبز و كبود) سوار است كه هر گامش به اندازۀ يك ميل راه است. و منزل به منزل زمين را طى مى‌كند و از هيچ آبى نمى‌گذرد مگر اينكه تا روز قيامت در زمين فرو رفته و خشكيده مى‌شود. با صداى بلند به طورى كه جن و انس و شياطين از مشرق تا مغرب صداى او را مى‌شنوند ندا مى‌دهد كه: اى دوستان من! به سوى من آييد، منم آن كسى كه بشر را آفريدم و اندام آنان را معتدل و متناسب ساختم و هر كسى را قدر و اندازه‌اى داده و هدايت و راهنمايى مى‌كنم! من آن خداى بزرگ شما هستم!!! «دجّال» دشمن خدا، دروغ مى‌گويد، او يك چشم دارد و غذا مى‌خورد و در كوچه و بازارها راه مى‌رود و حال آنكه خداى عزّ و جلّ‌ يك چشمى نيست و غذا نمى‌خورد و در كوچه و بازار راه نمى‌رود و فنا ناپذير است...» 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۹۲ 📗نوادر الأخبار، ج ۱، ص ۲۶۱ 📗الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص۱۱۳۳ 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۵۲۵ 📗مختصر البصائر ج ۱، ص ۱۲۵ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
✨﷽✨ 💚خدا که باشد هرمعجزه ای ممکن میگردد😇 💐💐صبحتون خدایی... ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شنبه خود را با فرستادن 5 تا صلوات بیمه کنید صلوات باعث برآورده شدن حاجت ازدیادمال،‌رفع فقر، بخشش گناهان،ادای قرض درمان فراموشی نجات از سختی و تندرستی،میباشد☘🌹 @sheikh_kafi
📚 مچ مردم را نگیرید! در خبر آمده است كه روزي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم با جمعي از اصحاب خود نشسته بودند. ناگهان شخصي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد: يا رسول‌الله در فلان خانه مردي و زني به فساد مشغولند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اين خبر تو را بايد بررسي كنم و آنها را بخواهم،تا ببينم مطلب چيست؟ چند تن از صحابه كه آنجا بودند اجازه احضار آنها را خواستند، اما پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي (عليه‌السلام) فرمود: «يا علي تو برو و ببين اين ماجرا كه مي‌گويند راست است يا نه» اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) آمد تا رسيد به در خانه. آنگاه چشمان خود را بر هم گذاشت و وارد خانه شد و دست بر ديوار داشت تا وقتي كه گرد خانه گرديد و بيرون آمد. چون خدمت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم رسيد عرض كرد: یا رسول‌الله صلي الله عليه و آله و سلم من گرد آن خانه گشتم ولي هيچ كس را آنجا نديدم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نور نبوت مطلب را يافت كه علي (عليه‌السلام) نمي‌خواهد آن دو را رسوا نمايد لذا فرمود: 🌹يا علي تو جوانمرد این امتی.. 📚وسائل الشیعه،ج12،ص129 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚توابین (رها یافتگان) عربده کشان وارد شهربانی شد، فریاد میزد این راسته یه شیر داره اونم مرتضی ست، گیر داده بود به تابلوی شهربانی ، عربده میکشید میگفت چرا عکس شیر روی تابلو حک شده ، شیر این محل منم، مرتضی!!! یکه بزن پاچنار بود، از این باباشملهای کله خراب، نوچه هایش هم کم نبودند، ولی با همه ی لات بازیهاش ذره ای هم مرام و معرفت سرش میشد. رفته بودند با نوچه هایش یکی از باغهای فرحزاد، شب جمعه بود، میزدند و میرقصیدند، جوانی مودب آمد سمتشان ، سلام کرد و گفت سید مهدی قوام(از وعاظ بنام آن دوره) همراه خانواده اش گوشه ی باغ نشستند،خوب است کمی مراعات حال حاج آقا را بکنید. اسم سید مهدی قوام را که شنید بلند شد رفت بطرفش ، سلام و علیک کردند ، پیشانی سید مهدی قوام را بوسید، به سادات خیلی احترام میکرد، سید مهدی به او گفت: آقا مرتضی! اگر ما بخواهیم مثل شما داش (لات) بشیم چه کار باید کنیم ، جواب داد ما لوتیا حق نمک را نگه میداریم، نمکدان نمیشکونیم ، سید مهدی حواب داد: "خب این کار را که ما هم انجام میدیم ، اما بگو تو که نمک خدا را خوردی، چرا نمکدانش را میشکنی و گناه میکنی؟ مرتضی سرش را انداخت پایین و سکوت کرد، زانوهایش لرزید ، انگار... انگار خدا دین را با همین یک جمله در دلش ریخت، اشکش سرازیر شد، مثل دیوانه ها های های گریه میکرد ، توبه ی مردانه کرد ، آدم شد، شد نوکر حسین، روضه که میخواندند نمیتوانستی آرامش کنی، هییتی تاسیس کرد بنام محبین الزهرا و تا آخر عمر نوکر اباعبدالله بود، شد از معتمدین بنام شهر،مردم خیلی قبولش داشتند، حسین است دیگر ، نوکرانش را آقا میکند... 📙برداشتی آزاد از زندگی مرتضی پادگان ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
تو از بس ازحسین وکربلارفتن به ما گفتی به پا کردی درون سینه ها شورقیامت را گرسنه،تشنه،خاک آلود،غمگین زائرش گشتی چه خوب آموختی برشیعیان رسم زیارت را ⚫️شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد → @sheikh_kafi
▪️📚🌹مختصری از زندگینامه امام جعفر صادق(ع) امام صادق (علیه السلام) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. پدر گرامی آن حضرت، امام محمد باقر (علیه السلام) و مادر ارجمندش ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبدالله می باشد. شهادت آن حضرت در 25 شوال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد، و محل دفنش در قبرستان بقیع است. امام جعفر صادق (علیه السلام) تلاش و کوشش خود را با مساعی علمی آغاز و حوزه فکری و ثمربخش خویش را که بزرگان فقها و متفکران از آن بیرون آمدند، در صفوف امت، افتتاح کرد و با تربیت شاگردانی دانشمند، ذخیره علمی بزرگی برای امت برجای گذاشت. بعضی از شاگردان نامی آن بزرگوار عبارتند از: هشام بن حکم و مؤمن طاق و محمد بن مسلم و زرارة بن اعین و ... که هر یک چهره های درخشانی از تربیت شدگان مکتب آن حضرتند. حرکت علمی او آن سان گسترش یافت که سراسر مناطق اسلامی را دربر گرفت و مردم از علم او سخن ها می گفتند و شهرتش در همه شهرها و دیارها پیچیده بود. جاحظ در مورد امام صادق (علیه السلام) می گوید:«امام صادق چشمه های دانش و حکمت را در روی زمین شکافت و برای مردم درهایی از دانش گشود که پیش از او معهود نبود و جهان از دانش وی سرشار گردید.»هدف امام صادق (علیه السلام) از گسترش برنامه فرهنگی، چاره جهل امت و تقویت عقیده به مکتب اسلام و نیز ایستادگی در برابر امواج کفرآمیز و شبهه های گمراه کننده و حل مشکلات ناشی از انحراف حکومت بود. تلاش آن حضرت از طرفی مقابله با امواج ناشناخته و فاسد اوضاع سیاسی عهد امویان و عباسیان بود که انحرافات عقیدتی آن، بیشتر معلول ترجمه کتاب های یونانی و فارسی و هندی و پدید آمدن گروه های خطرناک از جمله غلات و زندیقان و جاعلان حدیث و اهل رأی و متصوفه بود که زمینه های مساعد رشد انحراف را به وجود آورده بودند. امام (علیه السلام) در برابر تمامی آنها ایستادگی کرد و با همه مناظره و مباحثه کرد و خطر افکارشان را برای ملت اسلام افشا نمود و از طرف دیگر، با تلاش های خستگی ناپذیر، مفاهیم عقیدتی و احکام شریعت را منتشر ساخت و آگاهی علمی را پراکند و توده های عظیم دانشمندان را به منظور آموزش مسلمانان مجهز ساخت. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴صبروحوصله‌پيامبر(ص) روزي حضرت در مسجد با جماعتي از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. كنيزكي از انصار وارد مسجد شد و خود را به پيامبر رساند. مخفيانه گوشه‌ي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد، چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز با او حرفي نزد و در جاي خود نشست. باز كنيزك گوشه‌ي عباي حضرت را كشيد و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن كنيز چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعه‌ي چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت عباي حضرت مقداري بريد و برداشت و روانه شد. اصحاب از مشاهده‌ي اين منظره ناراحت شدند و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟ جضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني نگفتي، و آخرش عباي حضرت را بريدي. چرا اين كار را كردي؟ كنيزك گفت: در خانه‌ي ما شخصي مريض است، اهل خانه مرا فرستادند كه پاره‌اي از عباي پيامبر را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم حيا كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هيچ ناراحتيو عصبانيت، كنيزك را بدرقه كرد. 📚بحارالأنوار/ج۷۱/ص۳۷۹ → @sheikh_kafi