آقا نظرتون چیه کم کم شروع کنیم #خاطرات #اربعین رو ...
دیگه نزدیکه ماه صفر هم شروع شده✋
#خاطرات_اربعین
#خاطرات_اربعین
بسم الله الرحمن الرحیم
رفتن به کربلا همیشه در کنار اینکه یه حس شیرین و لذت بخش داره، یه حس اضطراب و نگرانی هم داره!
نگرانی از اینکه نکنه جا بمونی، نکنه اتفاقی بیفته، نکنه مجوز خروج از کشورت صادر نشه، نکنه، نکنه، نکنه....
یه نمونه کوچولو از حس های در هم پیچیدهی امیدوترسِ عاقبت به خیر شدن یا جهنمی شدن...
یه نمونه کوچولو از خوف و الامن
که تا وقتی تو عمود ۱۴۳۰ گنبد آقا رو نبینی آروم نمیگیره😊
چندباری که توفیق یار بود و درآخر مسیر نگاهم و برق گنبد طلایی آقا به هم گره خورد همیشه این حس برام وجود داشت، از زمان دانشجویی که اولین سفر پیاده روی رو ۷-۸ سال پیش شرکت کردم تا الانی که به قول رفقا تغییر کاربری دادم و شدم طلبه😅
شاید پراضطراب ترین لحظات سفر هم اون دقایقی بود که کاروان از یزد رسیده بود اهواز و گذرنامه ما هنوز از تهران به یزد هم نرسیده بود😄
اما یکی انگار ته قلبم میگفت، تا یار که را طلبد و میلش به که باشد...اگه آقا طلبیده اونم میرسه✋
و رسید، البته زحمات اون عزیزانی که رفتن و گذرنامه رو تحویل گرفتن و بردن فرودگاه و فرستادن اهواز و... رو نباید نادیده گرفت😊
خاطرات خیلی جذاب و جالبی دارم از اولین سفر ولی چون الان میترسم بترسید و بگید چقدر سخته نمیگم😅(البته الان وضع عراق با ۷ سال پیش کاملا فرق داره و اون مشکلات پیش نمیاد)
این چند روز میخوام خاطرات سفر سال گذشته رو که با همسر،دوتا دختر ۴ و ۲ ساله و دو مادر بزرگ ۶۰ و ۷۰ ساله داشتیم رو بنویسم...
سفری که خیلی ها میگفتن حاجی خیلی سخته نرید، دو تا زن میانسال و دو تا بچه کوچیک و...
ولی رفتیم و خیلی شیرین و دلچسب بود
و امام حسین هم برامون کم نذاشتن...
#ادامه_دارد
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋😅
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈👈