بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه42
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1069ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۱- حیرت و غیبت
اصبغ بن نباته میگوید:
روزی به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت در فکر فرو رفته و زمین را با تکّه چوبی میکاوید. عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! میبینم که در فکر فرو رفته و زمین را بررسی میکنید آیا رغبتی به آن یافته اید؟ »
فرمود: نه، قسم به خدا! هیچ رغبتی به آن و به دنیا حتّی برای یک روز نداشته و ندارم. به مولودی فکر میکنم که یازده پشت بعد از نسل من آشکار خواهد شد، و نامش مهدی است، و زمین را بعد از آن که از ظلم و جور انباشته شده باشد پر از عدل و داد میکند. امر او اعجاب انگیز است، و مدتها غیبت خواهد نمود، به همین دلیل گروهی درباره او به گمراهی میروند و عدّه ای دیگر هدایت مییابند.
عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! آیا واقعاً این اتفاق روی خواهد داد؟
حضرت علیه السلام فرمود: آری! همان گونه که او خلق شده، این اتفاق هم روی خواهد داد، تو چه میدانی ای اصبغ! آنان برگزیدگان این امّت و نیکان عترت طاهره اند.
عرض کردم: بعد از آن چه میشود؟
فرمود: خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد، زیرا حق تعالی در هر چیزی، اراده و قصد و هدفی دارد. [۱]
ـ..............
[۱]:کمال الدین، ج ۱، ص ۲۸۹؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۱۸
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه43
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1070ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۲- انتقام از بنی اُمیه
عبداللّه بن شریک میگوید:
روزی امام حسین علیه السلام از کنار مسجدالنبی صلی الله علیه وآله وسلم میگذشت. گروهی از بنی اُمیه را دید که در مسجد گرد هم حلقه زده بودند. حضرت علیه السلام رو به آنها نموده و و فرمود:
بدانید که پیش از آن که عمر دنیا به پایان برسد، خداوند مردی را از نسل من بر میانگیزد که هزاران نفر از شما را به هلاکت میرساند.
من عرض کردم: فدایت شوم! اینان اولاد فلان و فلان هستند و به این تعداد که میفرمایید، نمی رسند.
حضرت علیه السلام فرمود: آن زمان از صلب اُمیه آن تعداد که گفتم وجود خواهند داشت، و امیرشان نیز یک نفر از خودشان خواهد بود!. [۱]
ـ..................
[۱]:غیبة طوسی، ص ۱۹۱، باب انّ المهدی من ولد الحسین علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۳۴.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه44
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1071ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۳- سَرِ پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
ابراهیم کرخی میگوید:
روزی به خدمت امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شدم. در حضور حضرت علیه السلام نشسته بودم که امام موسی بن جعفرعلیه السلام وارد شد در حالی که آن روز، جوانی نورس بود، من به احترامش از جای برخاسته و به استقبالش رفتم، ایشان را بوسیده و نشستم.
امام جعفرصادق علیه السلام فرمود: ای ابراهیم! بدان که او پیشوای تو، بعد از من است. در مورد امامت او گروهی به هلاکت میرسند، و گروهی هدایت مییابند، خداوند قاتل او را لعنت کند و عذاب روحش را زیاد نماید.
از صلب او بهترین اهل زمین به دنیا خواهد آمد که همنام جدّش (علی علیه السلام) و وارث علم و احکام و فضایل اوست. معدن امامت و قلّه حکمت است. ستمگری از اولاد فلان او را بعد از وقوع حوادث عجیب و از روی حسادت به قتل میرساند، ولی اراده حق تعالی به وقوع خواهد پیوست هرچند مشرکان نپسندند.
خداوند از صلب او دوازدهمین مهدی را پدید خواهد آورد، و آنها را کرامت خواهد بخشید، و به واسطه ایشان بارگاه قدس خویش را زینت خواهد نمود. هر که به وجود دوازدهمین امام معتقد باشد، مانند کسی است که شمشیر برهنه به دست گرفته و در پیشگاه پیامبر
خداصلی الله علیه وآله وسلم میجنگد، و دشمنان را از او دفع میکند.
در این هنگام شخصی از دوستداران بنی اُمیه وارد شد، حضرت علیه السلام سخن را قطع کرد.
پس از آن دوازده بار به حضور حضرت علیه السلام مشرّف شدم و منتظر بودم تا حضرت علیه السلام سخن آن روز خود را کامل کنند، امّا توفیق نمی یافتم، تا این که سال بعد یک روز در خدمت حضرت بودم که فرمود: ای ابراهیم! او اندوه شیعیان خود را پس از این که دچار ضعف شدید و بلای طولانی و بی تابی و ترس شده باشند، برطرف خواهد نمود. خوشا به حال کسی که زمان او را درک کند.
هنگامی که سخن امام علیه السلام به اینجا رسید رو به من نموده و فرمود: ای ابراهیم! برای تو کافیست.
من در حالی باز گشتم که تا آن زمان، از چیزی مانند آنچه که شنیدم خوشحال نشده و چشمم روشن نگردیده بود. [۱]
ـ...................
[۱]: کمال الدین، ج ۲، ص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۴.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه46
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1073ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۴- پرتو رایت دوست
مفضّل بن عمر میگوید:
با گروهی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودیم. حضرت علیه السلام فرمود: بر شماست که از تصریح به نام مخصوص قائم علیه السلام اجتناب کنید.
در این حال من تصوّر کردم که مخاطب آن حضرت من نبودم. ولی حضرت به من فرمود:
ای مفضّل! بر شماست که از تصریح به نام مخصوص قائم علیه السلام اجتناب کنید. قسم به خدا! سالیان دراز خواهد گذشت، و آن چنان به دست فراموشی سپرده خواهد شد که خواهند گفت: او مرده است، به هلاکت رسیده است. معلوم نیست در کدام بیابان سرگردان است؟ در آن حال دیدگان مؤمنان برای او اشکبار خواهد شد و زمین و زمان مردمان را بیرون میریزد مانند کشتی بزرگی که در امواج دریا زیر و رو شده و آنچه در خود دارد به دریا میافکند.
هیچ کس نجات نمی یابد مگر آنان که خداوند از آنها پیمان گرفته و ایمان را بر لوح دل شان نگاشته، و به واسطه روحی از ناحیه خود او را امداد میکند.
در آن هنگام دوازده پرچم شبیه به هم آشکار میشود که معلوم نیست کدام متعلّق به چه کسی است.
وقتی سخن امام علیه السلام به اینجا رسید من گریستم.
امام علیه السلام فرمود: چرا گریه میکنی؟
عرض کردم: چگونه گریه نکنم در حالی که شما میفرمایید: دوازده پرچم شبیه به هم افراشته میشود که معلوم نیست کدام متعلّق به چه کسی است؟
آنگاه به گوشه اتاق که خورشید از آنجا به داخل مجلس تابیده بود نظر نموده و فرمود: آیا این خورشید آشکار نیست؟
عرض کردم: بله.
فرمود: قسم به خدا! امر ما از این هم آشکارتر است. [۱]
ـ...................
[۱]: غیبة نعمانی، ص ۱۵۱ و ۱۵۲؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۷.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه49
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1075ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۶- نطق آب و نطق خاک و نطق گل
حسین بن علوان میگوید:
داستانی را از همام بن حارث شنیدم که میگفت: از وهب بن مُنبّه شنیده است. آن را برای امام جعفر صادق علیه السلام نقل کردم.
حضرت علیه السلام فرمود: درست است. [و داستان چنین بود: ]
شبی که موسی علیه السلام در کوه طور مورد خطاب واقع شد، به هر درختی در کوه و هر سنگ و گیاه که نگاه میکرد، میدید که ناطق به نام محمّدصلی الله علیه وآله وسلم و دوازده جانشین او هستند.
موسی علیه السلام عرض کرد: بارالها! تمام مخلوقات ناطق به نام محمّدصلی الله علیه وآله وسلم و جانشینان دوازده گانه او هستند. منزلت آنها نزد تو چه قدر است؟
خداوند میفرماید: ای پسر عمران! من آنان را قبل از به وجود آوردن انوار؛ خلق کرده و در خزانه قدس خود قرار دادم در حالی که در بوستان مشیتم در نسیم روحانی جبروتم در گردش بودند، و ملکوت مرا از همه سو مشاهده مینمودند، تا این که مشیتم [به وجود خاکی آنها] تعلّق گیرد و قضا و قدرم جاری شود.
ای پس عمران! آنها را نخستین آفرینش خود قرار دادم حتّی بهشت خود را به واسطه وجود آنها زینت دادم.
ای پسر عمران! متمسّک به آنها باش که اینان خزانه دار علم من و جایگاه اسرار حکمت من، و معدن نور من هستند... [۱]
ـ................
[۱]:بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۹.
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻دوربین مخفی
اسم فرزندت رو فاطمه نگذار...
این همه اسم بهروز...
و واکنش مردم...
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه50
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1076ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۷- امام حسن عسکری علیه السلام در زندان
عیسی بن صبیح میگوید:
ما در زندان بودیم که امام حسن عسکری علیه السلام را نیز به زندان آوردند. من حضرت علیه السلام را میشناختم. آنگاه که ایشان مرا دید، فرمود: تو شصت وپنج سال و یک ماه و دو روز سن داری.
من با خود کتاب دُعایی داشتم که تاریخ ولادتم در آن نوشته شده بود، وقتی به آن نگاه کردم و حساب نمودم، دیدم همان طور است که امام علیه السلام میفرماید.
حضرت علیه السلام دوباره فرمود: آیا فرزندی داری؟
عرض کردم: نه.
سپس فرمود: خداوندا! به او پسری عطا کن که پشتیبان او باشد، همانا فرزند برای آدمی بهترین پشتیبان است.
آنگاه این بیت را خواند:
کسی که پشتیبان دارد با دشمنانش رو به رو میشود؛
و آن که پشتیبانی ندارد خوار و ذلیل است
عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟
فرمود: آری! قسم به خدا! به زودی صاحب فرزندی خواهم شد که زمین را پر از عدل و داد میکند؛ امّا حالا ندارم.
سپس این ابیات را خواند:
شاید روزی مرا در حالی بینی که؛
فرزندانم مانند شیرانی با یالهای انبوه گرد من باشند
چنان که تمیم پیش از آن که چون ریگ بیابان زاد و ولد کند،
مدّتی طولانی در میان مردم تنها بود. [۱]
ـ..................
[۱]: ۲۰. خرایج، ج ۱، ص ۴۷۸، فی معجزات الامام صاحب الزمان علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۲.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه51
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1077ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۸- خداحافظ ای کاخ!
محمّد بن سلیمان دیلمی (گیلانی) میگوید:
روزی خدمت امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شدم و عرض کردم: پدرم برای من نقل کرد: مردی به نام «نوشجان» به او گفت: وقتی اسبان عرب به قادسیه تاختند، و یزدگرد از وضع رستم فرخ زاد و تسلیم شدن او آگاه شد، گمان کرد که رستم و تمام لشکر کشته شده اند. در این حال پیکی از راه رسید و گفت: چگونه در جنگ قادسیه پنج هزارتن کشته شده اند؟
یزدگرد در حالی که خود و اهل بیتش را برای فرار آماده میکرد در مقابل در ایوان کاخ خویش ایستاد و گفت: خداحافظ ای کاخ! من اکنون تو را ترک میکنم امّا روزی من، یا مردی از نسل من، که زمان آن نزدیک نیست، و موقع آن فرا نرسیده، به سوی تو باز خواهیم گشت.
اکنون بفرمایید: منظور یزدگرد از «مردی از نسل من» کیست؟
حضرت فرمود: او صاحب شما حضرت قائم علیه السلام است که به امر خداوند قیام خواهد نمود. او ششمین فرزند از نسل من است و از طرف مادر (بی بی شهربانو) فرزند یزدگرد است! [۱]
ـ...............................
[۱]: بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۳ و ۱۶۴.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه52
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1082ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱۹- گنج سلیمان در اسپانیا
شعبی میگوید:
روزی عبدالملک بن مروان مرا فراخواند و گفت: موسی بن نصر (فرمانده ما در افریقا )و امیر طارق بن زیاد (فاتح اسپانیا) نامه ای برای من فرستاده ودر آن نوشته است: به من خبرداده اند که حضرت سلیمان علیه السلام در زمان خود، به گروه جن امر کرده است که شهری از مس برای او بسازند، و تمام عفریتها و جنّیان برای ساختن آن گرد آمدند و آن را از چشمه غنی مسی که خداوند برای سلیمان پدید آورده بود، بنا کردند.
محل این شهر در بیابانی در اسپانیا است، و گنجهایی که سلیمان به ودیعه گرفته بود، در آن است. من میخواهم به طرف آن حرکت کنم.
یکی از کارگزاران نزدیکم مرا مطّلع نموده است که مسیر منتهی به
آن، بسیار ناهموار و دشوار است، و بدون آمادگی و پشتیبانی لازم و آذوقه زیاد نمی توان این مسافت طولانی و دشوار را طی نمود، و هیچ کس جز «دارا بن دارا» - پادشاه ایران که به دست اسکندر مغلوب شد - نتوانسته است به بخشی از آن برسد.
هنگامی که اسکندر او را کشت، گفت: قسم به خدا! تمام سرزمینها را به تصرف خود در آوردم و اهل هر سرزمین پیش من سر تسلیم فرود آورده اند. هیچ زمینی نمانده که من در آن گام ننهاده باشم مگر این سرزمین که در اسپانیاست.
دارا آن را دیده است، به همین دلیل قصد آنجا نمودهام تا از دست یافتن به حدّی که دارا بدان رسیده است باز نمانم.
یک سال طول کشید تا اسکندر نیز خود را آماده و مجهّز نمود، هنگامی که فکر میکرد آمادگی این کار را یافته است گروهی از افرادش را برای تحقیق فرستاد. آنان پس از تحقیق به او اطلاع دادند که موانعی غیر قابل عبور در مسیرِ منتهی به آنجا وجود دارد. اسکندر نیز از رفتن منصرف شد.
عبدالملک بن مروان پس از گفت و گو با من، نامه ای به موسی بن نصر نوشت و به او دستور آمادگی و تهیه پشتیبانی لازم برای اجرای این کار را صادر کرد.
موسی بن نصر آماده گردید و به طرف آن شهر خارج شد، و آنجا را دیده و بر احوال آن آگاهی یافت و بازگشت.
او گزارشی برای عبدالملک تهیه کرد ودر آخر گزارش چنین نوشت:
بعد از گذشت روزهای زیاد و هنگامی که آذوقه ما به پایان رسید به دریاچه ای - که درختان زیادی در اطراف آن وجود داشت، رسیدیم و در آنجا به دیوار آن شهر برخوردیم.
من به کنار دیوار شهر رفتم. بر روی آن کتیبه ای به زبان عربی نوشته شده بود. ایستادم و آن را خواندم و دستور دادم از آن نسخه برداری نمودند. در آن کتیبه این شعر نوشته شده بود:
آنان که صاحب عزّت و مقام هستند بدانند؛
و آنان که آرزوی جاودانگی دارند: که هیچ موجود زنده ای جاودانه نیست.
اگر مخلوقی میتوانست در این مسابقه به جاودانگی برسد،
سلیمان بن داود بود که بدان میرسید.
آن کسی که مس چون چشمه ای جوشان برای او جاری شد،
و فوران مس برای او بخششی نامحدود بود،
پس به گروه جنّیان امر کرد با آن بنایی به یادگار بسازید؛
که تا قیامت باقی مانده و شکسته و فرسوده نشود.
آنها نیز در سطح وسیعی آغاز به کار کردند و به شکل هول انگیزی؛
بر اساس قواعد و اُصول محکم، سر به آسمان کشید.
و مس را در قالبهای مستطیل شکلی ریخته و حصار آن را ساختند؛
آنچنان که از صخرههای سخت و داغ استوار شد.
و تمام گنجینههای زمین را در آن جای داد.
و در آینده این گنج نامحدود آشکار خواهد شد.
آن گنجینه در اعماق زمین پنهان شد.
و در طبقات سخت زمینی انباشته ماند.
فرمانروایی گذشته او پس از او باقی نماند،
تا این که تبدیل به گوری شد ناپایدار؛
این برای آن است که دانسته شود که حکومت پایدار نیست؛
مگر حکومت پر از نعمت و بخشش خداوند،
هنگامی خواهد رسید که از نسل عدنان آن سرور متولّد شود.
او از نسل هاشم و بهترین مولود خواهد بود.
خداوند او را با نشانههایی که مخصوص میگرداند، بر میانگیزد؛
تا به سوی تمامی مخلوقات سفید و سیاه خدا برود.
کلیدهای تمامی گنجینههای زمین را داراست.
و جانشینان او همه آن کلیدها را خواهند داشت.
آنها خلفا و حجّتهای دوازده گانه هستند.
که پس از بعثت او، جانشینان و سروران والامقام هستند.
تا این که قائم آنها به امر خداوند قیام میکند.
در آن هنگام از آسمان، او را به نام صدا میزنند.