🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه68
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1094ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۳۱- طبیب درد بی درمان!
محمّد بن یوسف میگوید:
به بیماری کورَک - نوعی زخم چرکین - مبتلا شدم. پزشکان مرا معاینه کردند و برای درمان، پول زیادی هزینه کردم، امّا بهبودی حاصل نشد.
نامه ای به محضر مبارک امام زمان علیه السلام نوشتم و از حضرتش التماس دُعا نمودم.
امام علیه السلام مرقوم فرمود:
«البسک اللَّه العافیة وجعلک معنا فی الدنیا والآخرة».
«خدا تو را لباس عافیت بپوشاند، و تو را در دنیا و آخرت با ما قرار دهد».
هنوز یک هفته نگذشته بود که محل زخم بهبود یافت. در این هنگام، پزشکی از دوستان مان را فرا خواندم، و محل زخم را به او نشان دادم.
گفت: ما برای این زخم دارویی نمی شناسیم. بهبودی آن تنها از ناحیه حق تعالی بوده است. [۱]
ـ............................
[۱]: کافی، ج ۱، ص ۵۹۱، مولد الصاحب علیه السلام؛ خرایج، ج ۲، ص ۶۹۵، فی اعلام الامام صاحب الزمان علیه السلام؛ ارشاد، ج ۲، ص ۳۵۷ و ۳۵۸؛ دلائل و بینات الامام علیه السلام؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۷.
#توکه_یک_گوشهٔ_چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد😔
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه69
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1095ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۳۲- اموال را از بدهکاران مطالبه کن
محمّد بن صالح میگوید:
هنگامی که پدرم از دنیا رفت و ترتیب امور او به من محوّل شد، متوجه شدم که پدرم از مردم اسنادی دارد که مربوط به سهم امام علیه السلام است. نامه ای به حضرت حجّت علیه السلام نوشتم، و از ایشان کسب اطّلاع نمودم.
امام علیه السلام فرمود: اموال را از بدهکاران مطالبه کن و در مطالبه آن کوشش نما.
همه افراد بدهی خود را پرداخت کردند به جز یک نفر، که سفته ای به مبلغ چهارصد دینار نزد من داشت. نزد او رفتم تا آن مبلغ را وصول کنم، امّا او امروز و فردا میکرد، روزی برای وصول مبلغ مزبور رفتم پسرش به من توهین نمود به پدرش شکایت کردم.
پدر گفت: مگر چه شده؟
در آن هنگام عصبانی شدم، ریش او را گرفتم و با لگد او را به وسط خانه پرت نمودم.
پسر او بیرون رفت و اهل بغداد را به کمک طلبیده و میگفت: یک نفر قُمی شیعه، پدرم را کشت!
مردم بسیاری اطراف من جمع شدند. من سوار مرکبم شدم و گفتم: آفرین بر شما مردم بغداد که از ظالم در مقابل این مظلوم غریب حمایت میکنید، و از روی تقیه گفتم: من مردی از همدان هستم و سُنّی مذهبم، و این مرد مرا به قمی و شیعه معرفی میکند که حقم را پایمال کند.
مردم به سوی او هجوم آوردند و خواستند وارد دکانش شوند امّا من مانع آنها شدم. صاحب سفته مرا خواست و سوگند خورد که مال مرا بپردازد، و فوراً آن را پرداخت نمود. [۱]
ــ..........................
[۱]:کافی، ج ۱، ص ۵۲۱ و ۵۲۲، مولد الصاحب علیه السلام؛ ارشاد، ج ۲، ص ۳۶۲ و ۳۶۳، دلائل و بینات الامام علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۷ و ۲۹۸.
922.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضیا هم میگن ایران زمان شاه کم کم تبدیل به ژاپن میشد
اینم جواب بختیار نخست وزیر شاه به این ادعا ...
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه71
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1097ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۳۳- مردی که متحیر بود!
حسن بن عیسی میگوید:
هنگامی که امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسید، مردی مصری وارد مکّه شد، او مقداری سهم امام با خود آورده بود تا به صاحب الامرعلیه السلام تحویل بدهد، متوجه شد که مردم در امر جانشینی امام حسن عسکری علیه السلام دچار اختلاف شده اند.
گروهی میگویند: امام بعد از خود جانشینی تعیین نکرده است.
عدّه ای میگویند: جانشین امام، جعفر بن علی (جعفر کذّاب) میباشد.
و دسته ای نیز میگویند: فرزندش جانشین اوست.
آن مرد، شخصی را - که کنیه او ابوطالب بود - بانامه ای برای تحقیق به سامرا و محله عسکر فرستاد.
ابوطالب ابتدا نزد جعفر بن علی (کذّاب) رفت، و از او برای اثبات امامت برهانی خواست.
جعفر گفت: فعلاً برهانی ندارم!.
ابوطالب به درِ خانه امام حسن عسکری علیه السلام رفت و نامه را به فردی که بین مردم مشهور بود که از سفرای امام است، داد.
امام در پاسخ مرقوم فرموده بود: خداوند دوستت را جزای خیر دهد، او فوت کرد و وصیت نموده که مالی را که نزد او بود به شخص
مورد اعتمادی بدهند که هر طور میداند مصرف کند.
من پاسخ نامه را گرفتم و همانطور که حضرت فرموده بود واقع شده بود. [۱]
ـ.........................
[۱]: ارشاد، ج ۲، ص ۳۶۴ و ۳۶۵، دلائل و بینات الامام علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۹.
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️برخی به من ایراد میگیرند که چرا با دکترای هستهای، درس طلبگی میخوانی؟
علی روزبهانی، نخبه علمی در گفتگو با خبرفوری:
🔹میگویم آقا ما به شما که یوگا یاد میگیرید ایرادی نگرفتیم، بحث خواندن درس طلبگی دلی است. اینها کمک میکند که دید انسان بازتر باشد.
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدام کشورها با رأی ندادن، امنیتشان از بین رفت؟
♨️ اگر نمیخواهید رأی بدهید حتما این ۲دقیقه را ببینید👆
مگه سری قبل رأی دادم چیزی عوض شد؟!
🔸داستان دوم 👇
#قانون_جوانی_جمعیت
#انتخابات
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
مگه سری قبل رأی دادم چیزی عوض شد؟!
🔸داستان اول 👇
#قانون_حمایت_از_سرباز
#انتخابات
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه77
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1105ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۳۵- هزار دینار در وجه اسب و شمشیر
ابوالحسن مادرائی میگوید:
وقتی «اذکوتکین» با یزید بن عبداللّه جنگید، و «شهر زور» که ناحیه وسیعی از مرز عراق تا همدان است به تصرف خود در آورد، و به خزائن یزید بن عبداللّه دست یافت، ما مجبور شدیم که خزانه را بدون هیچ کم و کاستی به «اذکوتکین» تحویل دهیم. مشغول این کار بودیم که شخصی نزد من آمد و گفت: یزید بن عبداللّه، فلان اسب و فلان شمشیر را جهت تقدیم به حضرت حجت (عج) کنار گذاشته بود آنها را به من بده.
من از تحویل آنها خودداری کردم و امیدوار بودم که بتوانم آنها را برای مولایم حضرت حجت علیه السلام نگهدارم. امّا مأموران «اذکوتکین» سخت گرفته و به دقّت همه چیز را بررسی کردند، به همین جهت من نتوانستم که از تحویل آن دو خودداری کنم.
من ارزش آن دو را حدوداً هزار دینار تخمین زدم و وجه آن را کنار گذاشتم و آن دو را تحویلشان دادم، و به خزانه دار گفتم: این هزار دینار را بگیر و در یک جای مطمئن نگه دار، و هرگز آن را برای خرج کردن به من نده هرچند بسیار نیازمند باشم.
روزی در خانه نشسته بودم و به کارها رسیدگی میکردم، گزارشات را گوش میدادم و امر و نهی میکردم، ناگاه ابوالحسن اسدی - که گاهی نزد من میآمد و من نیازهای او را بر طرف میکردم - نزد من آمد. مدّت زیادی نشست. من نیز از انجام کارها بسیار خسته شده بودم، و میخواستم استراحت کنم، گفتم: چه کاری داری؟
گفت: باید تنها با تو سخن بگویم.
من به خزانه دار دستور دادم که جایی در خزانه برای ما آماده کند، وقتی وارد خزانه شدیم نامه کوچکی را بیرون آورد که حضرت حجت علیه السلام در آن خطاب به من نوشته بود:
«ای احمد بن حسن! هزار دیناری را که بابت وجه آن اسب و آن شمشیر در نزد تو داریم به ابوالحسن اسدی تحویل بده! »
هنگامی که از آن مضمون نامه مطلع شدم، به سجده افتادم و خدا را شکر کردم که بر من منّت نهاد و دانستم که ایشان حجّت بر حق خداوند هستند، زیرا هیچ کس غیر از خودم، از این موضوع اطّلاعی نداشت. آن قدر از منّتی که خداوند بر من نمود خوشحال شدم که سه هزار دینار نیز بر آن مال افزودم. [۱]
ـ.....................
[۱]: دلائل الامامه، ص ۲۸۰، معرفة شیوخ الطائفة؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۰۳.