5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدام کشورها با رأی ندادن، امنیتشان از بین رفت؟
♨️ اگر نمیخواهید رأی بدهید حتما این ۲دقیقه را ببینید👆
مگه سری قبل رأی دادم چیزی عوض شد؟!
🔸داستان دوم 👇
#قانون_جوانی_جمعیت
#انتخابات
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
مگه سری قبل رأی دادم چیزی عوض شد؟!
🔸داستان اول 👇
#قانون_حمایت_از_سرباز
#انتخابات
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه77
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1105ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۳۵- هزار دینار در وجه اسب و شمشیر
ابوالحسن مادرائی میگوید:
وقتی «اذکوتکین» با یزید بن عبداللّه جنگید، و «شهر زور» که ناحیه وسیعی از مرز عراق تا همدان است به تصرف خود در آورد، و به خزائن یزید بن عبداللّه دست یافت، ما مجبور شدیم که خزانه را بدون هیچ کم و کاستی به «اذکوتکین» تحویل دهیم. مشغول این کار بودیم که شخصی نزد من آمد و گفت: یزید بن عبداللّه، فلان اسب و فلان شمشیر را جهت تقدیم به حضرت حجت (عج) کنار گذاشته بود آنها را به من بده.
من از تحویل آنها خودداری کردم و امیدوار بودم که بتوانم آنها را برای مولایم حضرت حجت علیه السلام نگهدارم. امّا مأموران «اذکوتکین» سخت گرفته و به دقّت همه چیز را بررسی کردند، به همین جهت من نتوانستم که از تحویل آن دو خودداری کنم.
من ارزش آن دو را حدوداً هزار دینار تخمین زدم و وجه آن را کنار گذاشتم و آن دو را تحویلشان دادم، و به خزانه دار گفتم: این هزار دینار را بگیر و در یک جای مطمئن نگه دار، و هرگز آن را برای خرج کردن به من نده هرچند بسیار نیازمند باشم.
روزی در خانه نشسته بودم و به کارها رسیدگی میکردم، گزارشات را گوش میدادم و امر و نهی میکردم، ناگاه ابوالحسن اسدی - که گاهی نزد من میآمد و من نیازهای او را بر طرف میکردم - نزد من آمد. مدّت زیادی نشست. من نیز از انجام کارها بسیار خسته شده بودم، و میخواستم استراحت کنم، گفتم: چه کاری داری؟
گفت: باید تنها با تو سخن بگویم.
من به خزانه دار دستور دادم که جایی در خزانه برای ما آماده کند، وقتی وارد خزانه شدیم نامه کوچکی را بیرون آورد که حضرت حجت علیه السلام در آن خطاب به من نوشته بود:
«ای احمد بن حسن! هزار دیناری را که بابت وجه آن اسب و آن شمشیر در نزد تو داریم به ابوالحسن اسدی تحویل بده! »
هنگامی که از آن مضمون نامه مطلع شدم، به سجده افتادم و خدا را شکر کردم که بر من منّت نهاد و دانستم که ایشان حجّت بر حق خداوند هستند، زیرا هیچ کس غیر از خودم، از این موضوع اطّلاعی نداشت. آن قدر از منّتی که خداوند بر من نمود خوشحال شدم که سه هزار دینار نیز بر آن مال افزودم. [۱]
ـ.....................
[۱]: دلائل الامامه، ص ۲۸۰، معرفة شیوخ الطائفة؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۰۳.
🇮🇷🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸🇮🇷
یار مهدیم← را برعکسش کن←اما قول بده✋ هرچی درآمد عمل کنی👌😉
🌸🔮🌸🔮🌸🔮🌸🔮🌸
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه79
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1107ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۳۶- خداوندا! به او پسری عطاکن!
قاسم بن علا میگوید:
سؤالاتی را در قالب سه نامه به محضر حضرت حجت علیه السلام عرضه داشتم، و در ضمن اضافه نموده بودم که من مردی سالمند هستم امّا هنوز صاحب فرزندی نشده ام.
حضرت علیه السلام پاسخ سئوالات مرا مرقوم فرموده امّا درباره فرزند به چیزی اشاره نکرده بودند.
من برای مرتبه چهارم نامه ای نوشتم، و ابتدا از ایشان التماس دعا کردم. حضرت پاسخ فرمودند:
«اللهمّ ارزقه ولداً ذکراً... ».
«خداوندا! به او فرزند پسری عطاکن تا نورچشم او باشد، و این نطفه را که از او بوجود آمده است پسر قرار بده! ».
هنگامی که نامه را مطالعه کردم، دانستم نطفه ای از من به وجود آمده، امّا هیچ اطّلاعی از آن نداشتم. وقتی از همسرم موضوع را سؤال کردم
گفت: مشکلی که داشتم، برطرف شده و اکنون باردارم. و چندی بعد پسری به دنیا آورد. [۱]
ـ....................
[۱]:دلائل الامامه، ص ۲۸۱، معرفة شیوخ الطایفة؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۰۳و۳۰۴
خواستند یوسف را بکشند، فقط یک نفر رای به نکشتنش داد و حرف او اثر گذاشت و
یوسف زنده ماند و عزیز مصر شد.
📌 پس رأی دادن تاثیر دارد، حتی یک نفر
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا من بدنیا اشتغل/ قد غرهّ طول الامل
الموت یاتی بغتة / والقبر صندوق العمل
ای کسی که دنیا تورا مشغول خود ساخته و آرزوهای دراز مغرورت کرده
(بدان) مرگ ناگهان میرسد وقبر صندوق اعمال است
شعر منسوب به امیرالمؤمنین
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
←روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
←کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
←صفحه88
←تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1115ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
←لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۴۱- من به دعای امام زمان علیه السلام متولد شدم!
نجاشی میگوید:
زمانی علی بن حسین بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق) با ابوالقاسم حسین بن روح قمی نوبختی؛ سومین نائب خاص امام زمان علیه السلام ملاقات نموده و سئوالاتی مینماید. [ پس از بازگشت ]نامه ای مینویسد و از حضرت حجّت علیه السلام میخواهد که دُعا بفرمایند تا خداوند فرزندی به ایشان عطا کند.
وی نامه را توسط علی بن جعفر بن اسود - که از مشایخ مشهور قم بود - به محضر حسین بن روح میفرستد تا به دست امام زمان علیه السلام برسد.
حضرت در پاسخ میفرمایند:
«ما برای آنچه که خواسته بودی دُعا کردیم و خداوند به زودی دو پسر نیکو به تو روزی خواهد نمود».
بعدها خداوند از کنیزی دو پسر به نامهای محمّد و حسین به او عطا فرمود [که محمّد همان شیخ صدوق رحمه الله است. ]
ابوعبداللّه حسین بن عبیداللَّه میگوید: شنیدم که شیخ صدوق میگفت: من به دعای امام زمان علیه السلام متولّد شدم، و به این مقام افتخار میکرد. [۱]
ـ.......................
[۱]: رجال نجاشی، ص ۲۶۱؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۰۶ و ۳۰۷